|

مروری بر رمان «شبی که انتو با درد خویش آشنا شد»

نامۀ سیاه

رمان «شبی که انتو با درد خویش آشنا شد» نوشتۀ نویسندۀ جنوبی صاحب‌‌‌سبک احمد آرام است. این کتاب توسط انتشارات افق در سال ۱۴۰۳ روانۀ بازار کتاب شد. کتاب شانزده فصل دارد که هر فصل رمان بر پایۀ موقعیتی غیرقابل پیش‌بینی، پرتعلیق و کشش نگاشته شده است. هر فصل از رمان گرچه در ساختاری مستقل روایت می‌شود؛

نامۀ سیاه

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

هدیه  برازجانی:  رمان «شبی که انتو با درد خویش آشنا شد» نوشتۀ نویسندۀ جنوبی صاحب‌‌‌سبک احمد آرام است. این کتاب توسط انتشارات افق در سال ۱۴۰۳ روانۀ بازار کتاب شد. کتاب شانزده فصل دارد که هر فصل رمان بر پایۀ موقعیتی غیرقابل پیش‌بینی، پرتعلیق و کشش نگاشته شده است. هر فصل از رمان گرچه در ساختاری مستقل روایت می‌شود؛ اما در هم‌نشینی فصل‌ها کنار یکدیگر مخاطب را با کلیتی واحد از مفهوم عمیق درد انسان معاصر مواجه می‌سازد. رمان از زبان اول شخصِ فردی با نام «انتو» روایت می‌شود که شغل قبلی خود را به دلیل کرونا از دست داده و در حال حاضر نویسندۀ داستان کودکان به‌صورت دورکاری در یک شرکت انیمیشن‌سازی است. زمان روایت برمی‌گردد به دوران کرونا و تمام اتفاقات حول‌و‌حوش تأثیرات کرونا بر زندگی آدم‌ها می‌گذرد. مکان روایت نیز تهران معاصر است.

فصل اول رمان از درد شروع می‌شود. دردی جسمانی و روحی که هم‌چون کابوسی راوی را لحظه به لحظه دنبال می‌کند. در واقع ردپای مواجهه با درد در تمام فصل‌های رمان هویداست. دردی که هم راوی و هم دیگر شخصیت‌های رمان را به‌ نوعی خودشناسی و آشنایی با منویات درونی می‌رساند و به راوی نیز فرصت گفت‌وگوی مستقیم با مخاطب می‌دهد. در این رمان شیوۀ بیان درد، جدای از شکلِ واگویه‌های اعتراف‌گونۀ راوی، کارکرد دیگری نیز پیدا می‌کند و اینجاست که از طریق کابوس‌ها و خواب‌های «انتو» و دیگر شخصیت‌های رمان با طیف‌ متعددی از درد انسا‌ن‌ها در طبقات مختلف جامعه مواجه می‌شویم. لازم به ذکر است که نکتۀ حائز اهمیت دیگر کتاب «شبی که انتو با درد خویش آشنا شد» این‌ است که هر شخصیت در رمان درد، دغدغه و کابوسِ مخصوص به خودش را دارد که به‌گونه‌ای مجزا از زبان هر شخص روایت می‌شود که در کنار هم سمفونی چندصدایی در رمان ایجاد می‌کند.

از خوانش رمان پی می‌بریم که کابوس اصلی نویسنده مربوط به شخصی به نام «الیاس زنجیل‌باف» بوده که دخترش را با تبر به قتل رسانده و جابه‌جای رمان به دنبال نویسنده‌ای می‌گردد که این واقعه را نوشته و به ثبت رسانده است. در فصل آخر رمان و در شبی که به صبح نمی‌رسد و گویی زمان متوقف شده، بالاخره این مواجهه اتفاق می‌افتد و به شکل زد و خورد بیرونی میان نویسنده و شخصیت اصلی کتابِ «من در خواب سگ مرده‌ام پرسه می‌زنم» به اوج خودش می‌رسد. در واقع این مواجهه نه امری بیرونی بلکه امری درونی در ذهن راوی است. در واقع این تعقیب و گریز شخصیت در پی نویسندۀ کتاب از طریق روح سگ مرده‌ای که زمانی انتو صاحبش بوده، اتفاق می‌افتد. از این قسم خواب‌ها و کابوس‌هایی که در رمان روایت می‌شوند، بسیار قابل ملاحظه‌اند چراکه دری به سوی جهان رئالیسم جادویی پیش چشم مخاطب می‌گشاید. این‌جاست که سبک نوشتاری رمان از رئالیسم جاری در مجتمع مسکونی بنفشه در تهرانِ دوران کرونا به جهان بی‌مرز و لامکان ناخودآگاه می‌رسد. از این منظر سبک نوشتاری کتاب بسیار نزدیک می‌شود به ادبیات آمریکای لاتین و رئالیسم جادویی. به‌ویژه سبک نوشتاری خوان رولفو در رمان معروف «پدرو پارامو».

در واقع ردپای سبک رئالیسم جادویی در تمامی آثار احمد آرام هویداست که این مهم برمی‌گردد به شباهت‌های فرهنگ عامۀ مردم، اقلیم آب‌وهوایی و مجاورت زندگی مردم با دریا که این خصایص هم در جنوب ایران و هم در کشورهای آمریکای لاتین قابل مشاهده‌اند. در واقع آرام برای هر رمان، جغرافیایی جداگانه خلق می‌کند و برای هر جغرافیا زبان مخصوص به خودش را می‌سازد. به‌عنوان مثال سبک نوشتاری کتاب «حلزون‌های پسر» به‌خوبی نشانگر جغرافیای بوشهر است؛ اما در کتاب «شبی که انتو با درد خویش آشنا شد» رئالیسم جادویی به شکل دیگر خودش را جلوه‌گر می‌سازد. در این کتاب با اینکه مکان اتفاق‌ها و رویدادها در تهران دوران کرونا می‌گذرد؛ اما آرام با ترفندی هوشمندانه و با اشاره به یک باور قومی، مخاطب را به همان فضا و اتمسفر مردم آمریکای لاتین نزدیک می‌‌سازد. بنا به باور مردم آمریکای لاتین در زمان کرونا مردگان تبدیل به خرگوش‌های خاکستری می‌شوند. آرام این باور را به شکل موتیفی تکرارشونده از دهان شخصیت‌های متعدد رمان بیان می‌کند و این باور را در فصلی که خرگوش‌های خاکستری به مجتمع مسکونی بنفشه حمله‌ور می‌شوند، عینیت می‌بخشد تا در فصل سیزده کتاب که عنوانش «خرگوش‌کشی» است این باور را به شکلی نمادین به اوج خودش برساند. گو اینکه در دورۀ آخرالزمانی کرونا و با افزایش آمارِ مرگ‌ومیر، خرگوش‌های خاکستری تبلور مردگانی می‌شوند که انسان‌های زنده در حال کشتن و خوردن آنها هستند.

موضوع قابل تأمل دیگری که در این رمان به‌خوبی به آن پرداخت شده، کرونا است. ویروسی همه‌گیر که یکی از مهم‌ترین اتفاقات دوران معاصر بوده و هست و زندگی بسیاری از افراد را تحت تأثیر قرار داده است. چنان‌که می‌توانیم زندگی آدم‌ها را به پیش از کرونا و پس از کرونا تقسیم کنیم. کرونا وضعیتی به وجود آورد که ما به فضاهای ایزوله‌شده خانه‌هایمان پناه بیاوریم. در این فضای تنگ و محدود، شخصیت‌ها دچار نوعی کلافگی و انتظاری بی‌پایان می‌شوند که همین مهم باعث می‌شود دست به افشاگری زده و به‌واسطۀ همین افشاگری است که از مفاهیم عمیقی چون عشق، خیانت، تنهایی و مرگ آشنایی‌زدایی‌ شده تا در رمان مجددا بازتولید معنا ‌شوند. ما در این دوران با آمار وحشتناکی از مرگ‌ومیر مواجهیم. آدم‌هایی که گله‌گله با گونی آهک خاک می‌شدند. بنابراین مرگ به امری عادی و پیش‌پاافتاده تبدیل می‌شود، ابتدا قبحش می‌ریزد و در نهایت معنای دیگری از مرگ بازتولید می‌شود. یا مفهوم عشق که مدام به‌واسطه اعتراف به خیانت‌های مکرر در رمان بازتولید معنا می‌شود. اما آنچه کتاب «شبی که انتو با درد خویش آشنا شد» را متمایز می‌کند نوع پرداخت متفاوت احمد آرام نسبت به این پدیدۀ اجتماعی است. او نه‌تنها در نشان‌دادن اتمسفر و فضاسازی کرونا موفق بوده؛ بلکه از محدودیت‌های ایجادشده توسط کرونا نیز به بهترین نفع سود جسته و از این مهم در جهت شخصیت‌پردازی دقیق‌‌تر کاراکترها، برون‌ریزی افراد در فضای ایزوله و در نهایت تحولی که در درون هرکدام از شخصیت‌ها اتفاق می‌افتد، بهره می‌جوید. ‌در واقع کرونا به او فرصتی می‌دهد تا از پدیده‌ای اجتماعی و همه‌گیر به درون خانه‌ها و از درون خانه‌ها به درون منویات درونی شخصیت‌ها راه یابد.

احمد آرام در پرداخت «انتو» شخصیت اصلی رمان، تصویری ثابت یا یک بعدی به مخاطب ارائه نمی‌دهد؛ بلکه همچون آینه‌ای شکسته، تصویرهای متعددی از او را در قاب‌های پراکندۀ رمان به صورت تکه‌تکه نشان می‌دهد. به‌گونه‌ای که هر تصویر به‌صورت نشانه و با کدگذاری تصاویر در کنار یکدیگر کلیتی منسجم از شخصیت چندبعدی انتو را بازسازی می‌کند. درست مانند آینه‌ای شکسته و متکثر که کلیتی واحد را می‌سازد. گویی مواجهۀ انتو با شخصیت تعقیب‌کننده‌اش «الیاس زنجیل‌باف» درفصل آخر رمان، مواجهه درونی یک فرد با بخش تاریک وجود و سایه‌هایِ خودش است. نگاهی چندلایه که عمقی پرسپکتیووار از شخصیت اصلی به ما ارائه می‌دهد. همان‌طورکه در متن کتاب صفحۀ ۲۱۵ راوی می‌گوید: «گویی با موجودی مواجه شده‌ام که شاید خودش قسمتی از تاریکی باشد». توقف زمان نیز در بخش پایانی کتاب به‌واسطۀ تکرار پنجشنبه‌ها از عذاب مفهومی ابدی می‌سازد. شخصیت اصلی و مهم دیگر داستان، میشا زن نویسنده است که کرونا و فضای ایزوله‌شدۀ خانه، فرصتی برای برون‌ریزی و خودافشاگری‌اش ایجاد می‌کند. میشا به‌گونه‌ای نمایندۀ شخصیتی گرفتار در دوران مدرن است که برای رفع نیازهای از پیش تعیین‌شدۀ جامعه دست به دامن تمام اپلیکیشن‌ها و عمل‌های جراحی می‌شود تا بتواند به هر قیمتی که شده زنی به‌روز باشد. این قضیه تا آن‌جا پیش می‌رود که میشا به‌گونه‌ای دست به افشاگری از خیانت‌های خودش هم می‌زند و در فصل سوم رمان شوهرش را متقاعد می‌کند که بابی را به خانه دعوت کنند. دیداری که هیچ‌گاه میسر نمی‌شود؛ اما به‌خوبی پرده‌دری و نمایش‌گری زن را به رخ مخاطب می‌کشد. در رمان بسیار با گفت‌وگوهای ذهنی میشا و انتو مواجه هستیم. تنفری که در درون شخصیت‌ها نسبت به یکدیگر وجود دارد و گاه با سکوت‌ها، طعنه‌ها و کنایات به بیرون بازتاب داده می‌شود. حال این رابطۀ از درون متلاشی در روند رمان متحول می‌شود تا آنجایی که در فصل آخر و در تاریکی محض میشا می‌خواهد با طنابی خودش و انتو را به یکدیگر وصل کند تا دیگر هیچ‌وقت از هم جدا نشوند و این پیمان نگسلد. در واقع در این رمان کاراکترها، رابطۀ خودشان را نیز بازسازی می‌کنند. از دیگر سو این موج سرگردانی و تلاطم درونی میشا با بازی در نقش افلیای هملت ماشین آرام می‌گیرد. هرچند اجرای این نمایش به دلیل کرونا منتفی شده؛ ولی میشا در روند تمرین و با تئاتردرمانی به نوعی کاتارسیس می‌رسد و این نقش را نه بر روی صحنه بلکه در بالکن خانه‌شان در مجتمع مسکونی بنفشه اجرا می‌کند تا ما شاهد تغییر شخصیت زنی سرگردان در دنیای مدرن امروز به افلیای هملت ماشین در رمان باشیم.

شخصیت مهم دیگر داستان کیخسرو است. مردی که چشمانش چپ است و بعد از اینکه انگشت‌هایش را در دفتر چاپ‌خانه از دست می‌دهد، از کار هم بیکار می‌شود. او ابتدا شغل و سپس کل زندگی‌اش را از دست می‌دهد؛ چراکه زن و دخترش نیز او را طرد می‌کنند. او مسئول اعلام آمار تلفات مرگ‌ومیر در دوران کروناست. ارتباط این شخصیت با راوی از طریق بالکن‌هایشان است. در واقع در این رمان، بالکن خانه‌ها نقش مهمی به‌عنوان مکان داستانی پیدا می‌کنند. چراکه تمامی کاراکترها به دلیل کرونا فقط از طریق بالکن‌ها با یکدیگر در ارتباط‌ هستند. کیخسرو در طول داستان همه چیزش را از دست می‌دهد و تنها یک زین اسب و تفنگ برنو برایش باقی می‌ماند تا به صورت سمبولیک نشان از فردی بازمانده از یک ایل بختیاری باشد. در نهایت تجسم کیخسرو با زین اسب و پرواز ناقصش در بالکن به‌نوعی تداعی‌گر پرواز کیخسرو در شاهنامه و ناپدیشدنش است. همان‌طورکه این باور اسطوره‌ای وجود دارد که بالاخره روزی کیخسرو با سوشیانت برمی‌گردد، پرواز ناقص کیخسرو در رمان آخرالزمانی «شبی که انتو با درد خویش آشنا شد» نیز تصویر جاودانه‌ای از کاراکتر او همراه با زین اسب و تفنگ برنو برای مخاطب تداعی می‌کند.

شخصیت مهم دیگر رمان پدر راوی است. احمد آرام با درنظرگرفتن شغل لوکوموتیوران برای پدر راوی به‌صورت ضمنی و سمبلیک به این مفهوم اشاره دارد که همۀ انسان‌ها لوکوموتیوران‌هایی هستند محکوم به زندگی که می‌بایست تمام سختی‌ها و فرازونشیب‌ها را از سر بگذرانند تا در نهایت به فیل سفید برسند. فیل سفید در باورهای شرقی حیوان گران‌قیمتی است که بسیار هزینه‌بر هم هست. فیل سفید تلویحا اشاره به اشراق درونی دارد. بعضی از آدم‌ها حاضرند تمام سختی‌ها را به جان بخرند تا به فیل سفید برسند که در واقع رسیدن به نوعی کمال و خودباوری است. پدر راوی در این رمان همچون لوکوموتیورانی مسیر پرفراز و نشیب زندگی را طی می‌کند و در پایان عمر با فیل سفید می‌رقصد. اما نکتۀ قابل اهمیتی که می‌توان دربارۀ کلیۀ شخصیت‌های رمان بیان کرد این است که هر کاراکتری کابوس‌ها و دردهای مخصوص به خودش را دارد. در این رمان هر کابوسی برای هر شخصیت یک رخداد جداگانه است که با زبان خاصِ خود شخصیت روایت می‌شود.

مسئله قابل تأمل دیگری که در این رمان می‌توان به آن اشاره کرد، خلق صحنه‌های بی‌نظیر از اجرای شبانه در بلوک‌های‌ ساختمانی است. در این فصل از رمان نیز آرام از فضای ایزوله در دورۀ کرونا به بهترین شکل سود جسته تا خرده‌روایت‌های درون هر بلوک را تنها به‌واسطۀ صدای افراد بازتاب دهد. همه‌جا به‌مثابه صحنۀ تئاتر تاریک است و تنها از هر بلوک، قصه، متن و یا حتی وصیت‌نامه‌ای به‌وسیلۀ بلندگو روایت می‌شود. در همین صحنه است که میشا مونولوگ افلیای هملت ماشین را می‌خواند. پسر دیگری که دانشجوی بیست‌وپنج ساله است در قامت راسکولنیکفِ رمان «جنایت و مکافات» پدیدار می‌شود و همان‌طورکه پیش‌تر در رمان نگاشته شده، پیرزن صاحب‌خانه‌‌اش را به قتل ‌رسانده و جسم تکه‌تکه‌شده‌اش را درون فریزر نگه می‌دارد. نکتۀ ظریفی که در لایه‌های زیرین رمان وجود دارد این است که مدیر ساختمان پدر بابک خرمدین است و به صورت ظریفی در رمان از طریق همسایه‌ها، رفت‌وآمد محدودی به آن خانه صورت می‌گیرد تا فضای رعب‌آور درون خانه را بهتر نشان دهد. بابک خرمدین در اجرایی شبانه و با خواندن یک متن، مرگش را پیش‌بینی می‌کند.

پس نه‌تنها رمان «شبی که انتو با درد خویش آشنا شد» ارتباط بینامتنی با دیگر رمان‌ها و نمایش‌نامه‌ها پیدا می‌کند؛ بلکه به یکی از عجیب‌ترین اتفاق‌های معاصر و قتل بابک خرمدین نیز اشاره می‌کند. از این منظر کار سویه‌های پست‌مدرنیستی پیدا می‌کند. چراکه تکه‌هایی از یک رمان، نمایش‌نامه، بریده جراید روزنامه به‌صورت کلاژ وارد رمان می‌شوند و فضایی چندصدایی در رمان ایجاد می‌کنند. روایت بلوک‌های متعدد از منظرهای مختلف در تاریکی و فقط از طریق صداها. از دیگر خصایص برجستۀ کتاب، کارکرد مناسب اشیا در پیش‌برد رمان است. در این رمان اشیا بار معنایی دارند و به‌خوبی نشانگر جهان‌بینی نویسنده هستند. سگی با پای چلاق، نامۀ سیاه، تلفن‌ها، اسپری سمی و خطرناک روسی؛ نکتۀ جالب این است که چین و روسیه دو کشوری هستند که مکررا در رمان به آنها اشاره می‌شود و از منظر سیاسی و اجتماعی بسیار قابل ملاحظه‌اند. بارش کتاب‌ها در بالکن خانه‌ها و حتی اسم کتاب‌ها و همچنین ماشین نعش‌کشی که به‌مثابه عقربۀ ساعت مدام دور تا دور محوطه می‌چرخد و مرگ و زندگی آدم‌ها را رقم می‌زند. گویی این ماشین نعش‌کش انتظار را همچون وزنه‌ای سنگین بر پای شخصیت‌ها می‌بندد. آمبولانسی که با ناپدیدشدنش در محوطه، زمان را متوقف می‌کند تا راوی را در مواجهه با مرگ خودش رها سازد تا شدت درد را تکثر بخشد. همچنین تمام جهان‌بینی نویسنده را می‌توان در نامه‌ای سیاه که توسط پستچی به دست انتو می‌رسد، خلاصه کرد. نامه‌ای که از طرف همکار سابقش از طریق خواب بدی که دیده برای انتو ارسال می‌شود. گویی تعبیر این خواب نیز چیزی جز سیاهی مطلق نیست که نشان از وقوع یک اتفاق شوم دارد. همان نامه‌ای که همکار انتو بعد از رساندن نامه به دست پستچی تصادف می‌کند و می‌میرد. این نامه سیاه به‌صورت نمادین و به شکل سوبژکتیو تمام بار معنایی رمان را درون خودش جا داده است. آنجایی که جز سیاهی مطلق، درد و مرگ چیز دیگری نیست.

سخن آخر اینکه کتاب «شبی که انتو با درد خویش آشنا شد» لایه‌های پنهان متعددی دارد که می‌توان آن را از منظرهای مختلفی چون روان‌شناختی، سیاسی، اجتماعی، فلسفی و بسیاری ابعاد دیگر مورد تحلیل و بررسی قرار داد. کتابی که به‌زعم نگارنده با هر خوانش می‌توان معناهای متفاوتی از آن تعبیر کرد و هر مخاطبی را با خود حقیقی‌اش مواجه می‌سازد. 

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.