نگاهی به کتاب «بادۀ جان»: شعروارههای شمس تبریزی
کتاب «بادۀ جان» شامل شعروارههای شمس تبریزی به انتخاب و توضیح مجید رنجبر چندی پیش در نشر کارنامه منتشر شد. این کتاب به تعبیر رنجبر «جرعهای از عالم پر رمز و راز شمسالدین محمد ملکداد تبریزی است برای جانهای جویایی که در این زمانۀ دردآلود و نفاقپرور تشنۀ معنا و معرفتاند». کتاب «بادۀ جان» گزیدهای از شعروارههای شمس تبریزی است که از دل مقالات شمس بیرون کشیده شده و به صورت شعر نو تنظیم شده است.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
الفِ اسرار
حرفِ مرا گوش کن، بادۀ جان نوش کن
بیخود و بیهوش کن، خاطرِ هوشیار را
- کلیات شمس تبریزی، غزل 204
شرق: کتاب «بادۀ جان» شامل شعروارههای شمس تبریزی به انتخاب و توضیح مجید رنجبر چندی پیش در نشر کارنامه منتشر شد. این کتاب به تعبیر رنجبر «جرعهای از عالم پر رمز و راز شمسالدین محمد ملکداد تبریزی است برای جانهای جویایی که در این زمانۀ دردآلود و نفاقپرور تشنۀ معنا و معرفتاند». کتاب «بادۀ جان» گزیدهای از شعروارههای شمس تبریزی است که از دل مقالات شمس بیرون کشیده شده و به صورت شعر نو تنظیم شده است. رنجبر در مقدمه کتاب اشاره میکند که مقالات متن منسجمی نیست و از روی طرح و نقشه مشخصی به قلم نیامده است و درواقع این کتاب مجموعه سخنان پراکندهای است که در حالات و مناسبتهای مختلف و به اقتضای مجالس و مخاطبان ناهمگون بر زبان شمس جاری شده است و اطرافیان و مریدان مولانا و گویا خود مولانا هم آنها را یادداشت کردهاند. «این یادداشتها در بسیاری از موارد کامل و تمام نیستند و گاه با مطالبی که در پس و پیش آنها آمده بهکلی بیارتباطاند، و حتی در موارد بسیاری معنای محصّلی از آنها نمیتوان برداشت کرد. چنان میآید که این مطالب به نیت ویرایش به نگارش درآمدهاند اما سربهنیستشدن ناگهانیِ شمس و بیقراری و شوریدگیِ مولانا بعد از غیبت او مانع از تکمیل و بازنویسیِ آن شده است».
رنجبر به زبان محاوره خاص مقالاتِ شمس اشاره میکند و معتقد است زبان محاوره شمس در مقالات در اوج بلاغت است و جوشش و سیالیت خاصی دارد. «از دل متنی که امروز در دسترس ماست میتوان به عظمت فکر، وسعت دید و اصالت شخصیت او پی برد». رنجبر به شخصیت بیپروا و بیاعتنای شمس نیز اشاره میکند که بیدروغ و بینقاب است و بیهیچ واهمه و هراسی به هرچه میخواهد میپیچد و با هر که میخواهد میستیزد. «رهیده و رهاست، و سرسپردۀ و دلدادۀ هیچ مرام و مسلکی نیست. دست ارادت به هیچ شیخ و فقیهی نمیدهد، و خرقه از هیچ پیر و عارفی نمیستاند». سخنان شمس در نگاهِ مؤلف «بادۀ جان»، سخنانی حکمتآمیز و معرفتآموز است که از تجربههای عرفانی و ماجراهای معنوی برآمدهاند و ازاینرو «خواندن و بازخواندن آن دولت جانپرور است و احوال آدمی را خوش و خرم میکند». توزان، آهنگ، لطافت، شیرینی و دلربایی سخنان شمس از دیگر مواردی است که رنجبر بر آن تأکید دارد و معتقد است که این سخنان با چنین خصلتی میتواند به پارههایی از نیازهای روحی پاسخ دهد و روزنی از عالم عیان به عالم نهان بگشاید.
مؤلف به معنا و و ماهیت و تعریفِ شعر اشاره میکند که در سنت ادب فارسی از دیرباز تاکنون سخنهای بسیار درباره آن رفته است. برخی شعر را کلامی موزون و مقفّا و متساوی و برخی دیگر مختصر و لطیف و خیالانگیز دانستهاند. و بعد با انقلابِ شعری نیما یوشیج و پیروانش در شعر فارسی، قافیه و تساوی از تعاریف شعر رخت بربست و گفتند شعر کلامی آهنگین و کوتاه و لطیف و خیالانگیز است. برخی حتی شعر را صرفا کلامی هیجانانگیز و توصیفی هنرمندانه از جمال مطلوب دانستهاند و در نهایت شعر را کلامی خواندهاند که معنیِ آن در صورتش متوقف نشود. «با این تعریف پر بیراه نیست اگر شعر را شورش احساسات و رستاخیز کلمات در بیشه اندیشه برشمریم: ای رستخیز ناگهان، وی رحمتِ بیمنتها/ ای آتش افروخته در بیشۀ اندیشهها». به هر حال از نظر رنجبر که شعروارههای شمس را از مقالات او انتخاب و گردآوری کرده است، پارهای از سخنان موجز و استوار شمس در مقالات، با هر تعریفی بیگمان شعر محسوب میشود و میتواند سرمشق انواع شعر باشد. شعروارههای شمس در این دیدگاه، موسیقی خاص خودش را دارد و بسیاری از تکههای آن شعر ناب است. شیرین و دلنشین است و طراوت و تازگی دارد. توانایی شمس در عین رعایت ایجاز و گیراییِ بیان، از دید رنجبر، بینظیر است. و گاه کلمات و جملات تاب ندارند که مقصود شگفتیساز و اعجابآور شمس را برسانند: «و باز/ معناییست ورای عرصۀ این معنی/ که تنگ میآرد فراخنای عبارت را/ فرو میکشدش/ در میکشدش/ حرفش را و صورتش را/ که هیچ عبارت نمیماند». و به قول رنجبر، شمس چنانکه پیداست خود نیز محسور و مبهوت مهابتِ جلوۀ حیرتانگیز معنی بود: «سخن بر من فرو میریخت/ مغلوب میشدم/ زیرِ سخن میایستادم/ از غایتِ مغلوبی./ از لذتِ این معانی/ این سخنِ من/ عرق میکرد». رنجبر از خصلتِ شعرهای شمس را برمیشمارد و به مهمترین و متمایزترین آنها میرسد که همانا سادگی و بیپیرایگی و صمیمتِ شعرهاست. شعر شمس از این منظر، بازی با کلمات و آمیزش حرفها نیست بلکه حاصل لحظات بیخویشی است: «آن خطاط سهگون خط نبشتی/ یکی او خواندی لاغیر/ یکی هم او خواندی و هم غیر/ یکی نه او خواندی نه غیرِ او/ آن منم/ که سخن گویم/ نه من دانم نه غیرِ من».
با این اوصاف، شعروارههای شمس از لحاظ صنایع و بدایع ادبی هیچ کم ندارد و ازقضا از صور خیال (تشبیه، تمثیل، استعاره و کنایه) سرشار است. «ترفندها و شگردهای شمس در مقولات بلاغی و صنایع بدیعی به کار رفته در مقالات، افزون بر اینکه خودجوش و طبیعی در کلام جای گرفتهاند، غالبا نو و تازهاند: این خُمی بود از شرابِ ربّانی/ سر به گِل گرفته/ هیچکس را بر این وقوفی نه./ در عالم گوش نهاده بودم/ میشنیدم/ این خُنب/ به سبب مولانا سر باز شد». البته در کتاب پارههایی هم هست که به راحتی در قالب مفاعیل عروضی جای میگیرد و نمونه آن این شعر است: «دامِ عشق آمد و/ در او پیچید»، یا «در آن بیمرادی/ امیدِ مراد است». درباره اینکه چرا مقالات مجموعهای از شفاهیات و گفتههای شمس است که گرد آورده شده، خود شمس شعری دارد که نشان میدهد او چندان اهلِ نوشتن نبوده که اگر بود، به تعبیر رنجبر، چهبسا یکی از شاهکارهای زبان و ادب فارسی از او به یادگار میماند. اما شمس خود گفته است که عادت به نوشتن نداشته: «من/ عادتِ به نبشتن نداشتهام هرگز./ سخن را/ چون نمینویسم/ در من میماند و/ هر لحظه/ مرا رویِ دیگر میدهد». رنجبر در مورد منابع مورد استفاده نیز توضیح میدهد که در این گزینش و چینش پیش از همه بر کتاب «خط سوم» استاد ناصرالدین صاحبالزمانی نظر انداختهام که در تقطیع سخنان شمس به شیوۀ پلکانی فصل تقدم دارند، اما بیش از همه به تحقیقات و تتبعات ارزشمند استاد محمدعلی موحد نظر دوختهام که بیشک آفتاب تابان شمسپژوهشیاند و نیمنگاهی هم به
«زبان زندۀ» استاد منوچهر انور داشتهام. شعروارههای مولانا در چهارده بخش گرد آمدهاند که ازجمله عناوین بخشهای آن، الفِ اسرار، بشارت به اندرون، جفا و وفا، دنیا و عقبا، سخن و معنی، نیاز و ناز، و من و مولانا است.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.