مروری بر کتاب «نبرد قدرت در ایران در دوره جمهوری اسلامی»
استقرار و تثبیت در دوران پس از انقلاب
کتاب «نبرد قدرت در ایران در دوره جمهوری اسلامی» پژوهش تازه محمد سمیعی، پژوهشگر و دانشیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران است که میتوان آن را ادامه کتاب قبلی او با عنوان «نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟» دانست. او در کتاب پیشین که آن نیز در نشر نی منتشر شده، نشان داده بود که روحانیت در جریان انقلاب اسلامی با تکیه بر سرمایههای اجتماعی و فرهنگی، امتیازات سیاسی و منابع اقتصادی و نیز به خاطر دارابودن رهبری فرهمند، توانست ساختار سیاسی تازهای در ایران شکل دهد.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
شرق: کتاب «نبرد قدرت در ایران در دوره جمهوری اسلامی» پژوهش تازه محمد سمیعی، پژوهشگر و دانشیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران است که میتوان آن را ادامه کتاب قبلی او با عنوان «نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟» دانست. او در کتاب پیشین که آن نیز در نشر نی منتشر شده، نشان داده بود که روحانیت در جریان انقلاب اسلامی با تکیه بر سرمایههای اجتماعی و فرهنگی، امتیازات سیاسی و منابع اقتصادی و نیز به خاطر دارابودن رهبری فرهمند، توانست ساختار سیاسی تازهای در ایران شکل دهد. سمیعی در مقدمه کتاب تازهاش نوشته که پس از انتشار دفتر نخست، جای یک پژوهش مستقل و عمیق درباره رمز ماندگاری جمهوری اسلامی خالی بود و بر این اساس او به سراغ نوشتن کتاب «نبرد قدرت در ایران در دوره جمهوری اسلامی» رفته است: «البته نبرد قدرت در ایران هرگز ادعای پوشش تاریخی دوره یا دورههایی از تاریخ ایران را ندارد و اصلا نباید بهعنوان یک منبع تاریخی ارزیابی شود. سؤال اصلی در آن دفتر و همچنین در این دفتر از جنس سیاسی است. با این تفاوت که در دفتر نخست، برای تحقیق و تدقیق وضعیت نیروهای سیاسی، ناگزیر از مطالعه تاریخ پنج سده اخیر شدم. اما در این دفتر چون از دوران کنونی بحث میشود، کمتر درباره حوادث و اتفاقات تاریخی دور گفتوگو خواهم کرد و بیشتر به مباحث دوران پس از انقلاب یا دوران کنونی خواهم پرداخت. این رویکرد اگر این حسن را دارد که مباحثی که طرح میشود در دسترستر است، از این مشکل رنج میبرد که هنوز زمان زیادی از وقایع نگذشته و حب و بغضها در ترسیم وقایع فروکش نکرده است». نویسنده میگوید در ادبیات سیاسی موجود، کمتر به تحلیل ماندگاری و تثبیت حکومتها پرداخته شده است. حال آنکه بهویژه پس از انقلاب سیاسی و در شرایط خلأ قدرت، آن چیزی که در اولویت قرار میگیرد، فرار از آشوب دوران پساانقلاب و ایجاد و تثبیت یک نظام سیاسی است تا ماندگار شود.
«نبرد قدرت در ایران در دوره جمهوری اسلامی» گرچه هویتی مستقل دارد و میتوان بدون در نظر گرفتن کتاب قبلی به مطالعه آن پرداخت، اما مباحث آن
در مجموع ادامهای بر دفتر قبلی است. ازاینرو نویسنده تلاش کرده تا جای ممکن از تکرار استدلالها و مباحث پیشین بپرهیزد. در جمعبندی کتاب قبلی آرایش نیروهای سیاسی ایران در انقلاب بر پایه یک تقسیمبندی سهگانه شکل گرفته بود: نخبگان، دولتهای خارجی و تودههای مردم. سمیعی میگوید این تقسیمبندی در دوره پس از انقلاب تغییرات زیادی کرد و در کتابش تقسیمبندهای سیاسی را در قالب دوگانه نخبگان و تودهها به شکل زیر دستهبندی کرده است: نخبگان شامل روحانیت، روشنفکران، جناحها و احزاب سیاسی، گروهها و نهادهای ثروتمند (و نحوه توزیع ثروت در کشور)، نظامیان و نهادهای اطلاعاتی، کشورهای خارجی و در رأس همه آمریکا، ضد انقلاب و بالاخره نیروهای سیاسی تودهها. سمیعی در مقدمهاش نوشته که این تقسیمبندی شاید بهترین نباشد، ولی وقتی پس از حدود نیمقرن به سالهای گذشته نگاه میکنیم، امکان خوبی برای فهم و تحلیل مجموع معادلات و کنشها و واکنشهای سیاسی در اختیار قرار میدهد. او میگوید به جای اینکه تحلیل خود را بر پایه ساختارها و نهادهای رسمی مانند مجلس، شورای نگهبان، دولت، رسانه ملی، یا بر پایه کنشگران و اقشار تأثیرگذار مانند رسانههای بینالمللی، مداحان و سلبریتیها شکل دهیم، میتوان نقش این نهادها و نیروهای سیاسی را به تناسب در فصول مختلف آورد. سمیعی در این کتاب تلاش کرده براساس نگاهی علمی به موضوع اصلی بحث بپردازد و از قضاوتهای غیرعلمی پرهیز کرده است. او در مقدمه پژوهشش درمورد این موضوع نوشته: «در مباحث علمی باید از نگاههای ایدئولوژیک تا حد امکان اجتناب ورزید. مطابق همان مثالی که در دفتر نخست آوردم، وقتی یک جنازه به پزشکی قانونی تحویل داده میشود تا پزشک علت مرگ را تشخیص دهد، وظیفه وی تحلیل علمی علل مرگ و تعیین زمان آن است. پزشک نباید در این زمینه نظر دهد که آیا شخصی که فوت کرده، انسان بدوی بوده و استحقاق مرگ را داشته یا انسان خوبی بوده و حقش نبوده که بمیرد یا کشته شود! یا بگوید هر انسانی اجلی دارد و بالاخره اجل این شخص فرا رسیده بود و خواست خداوند بود که مرد. با اینکه این گزارهها در جای خود ممکن است درست باشد، ولی وظیفه پزشک چیز دیگری است. یک تحلیلگر سیاسی نیز باید بهصورت علمی به سؤال درباره علل و عوامل سیاسی و اجتماعی له یا علیه به قدرت رسیدن یا در قدرت ماندن یک گروه یا یک نظام پاسخ دهد؛ فارغ از اینکه چه کسی بر حق و چه کسی باطل است و فارغ از اینکه آن تحلیلگر شخصا موافق یا مخالف روحانیت، جمهوری اسلامی یا کردهای خواهان خودمختاری باشد. هرگونه خلط اعتقادات سیاسی و ایدئولوژیک یا تحلیلهای علمی، تحلیل را فاقد ارزش پژوهشی میسازد. بنابراین، مانند دفتر پیشین، در این دفتر نیز تلاش داریم از جانبداری پرهیز کنیم و مانند یک پزشک، فقط خود را ملزم به تحلیل علمی میدانیم و اصولا در جایگاهی قرار نداریم که در مورد حقانیت داشتن یا نداشتن طرفها در نبرد قدرت نظر بدهیم». روشی که در این کتاب به کار گرفته شده، مبتنی بر تحلیل رفتار نیروها و بازیگران سیاسی براساس تحلیل موقعیت است. آنطورکه نویسنده توضیح داده، در این روش تمام کنشگران بهعنوان کنشگرانی عاقل و حسابگر محسوب میشوند و تلاش شده که منطق تصمیمسازی آنها مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرد. نویسنده معتقد است که به جای اتهامزدن به یک بازیگر سیاسی یا یک نیروی سیاسی، باید دید عواملی که در تصمیمگیری او مداخله داشته، چرا و چگونه او را به مسیری که در پیش گرفته، رهنمون شدهاند. این روش یک تحلیل واقعگرایانه است و با توجه به اینکه مبتنی بر مستندات و وضعیتهای عینی است، همواره امکان نقد و بررسی بیشتر را برای پژوهشگران بعدی فراهم میآورد. کتاب در فصل اولش به بحث از نهاد روحانیت و نحوه برخورد آن با چالشهای ناشی از قرارگرفتن در مستند قدرت پرداخته است. نویسنده میگوید از آنجا که هر انقلابی تنها با وعدههای آرمانشهری میتواند تودههای مردم را بسیج کند و آنان را جهت فداکاری و ازخودگذشتگی برای براندازی رژیم مستقر قانع سازد، برای راهاندازی یک انقلاب، نیاز به ترسیم یک آرمانشهر است. آرمانشهر انقلاب اسلامی ایران چنان که از شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» برداشت میشود، یک نظام مستقل مردمسالار اسلامی بود. پس از پیروزی، روحانیت برای نیل به وعده آرمانشهر اسلامی، معضلات فراوانی پشرو داشته است. کتاب در این فصل به این معضلات و کارنامه روحانیت در مواجهه با آنها پرداخته است. یکی دیگر از موضوعاتی که کتاب به آن توجه کرده، جریان روشنفکری است. نویسنده میگوید اگرچه در انقلاب اسلامی شاهد اتحاد میان روشنفکران و روحانیون بودیم اما این اتحاد در ایام پس از انقلاب کمرنگ شد. با این حال سرمایه اجتماعی روشنفکران قابل مقایسه با روحانیون نبود و به این دلیل، میدان را به سرعت واگذار کردند. کتاب در فصل سوم به رقابت میان احزاب، تشکلها و جناحهای سیاسی در دوران پس از انقلاب پرداخته است. در این فصل، ابتدا این رقابتها از دوران پس از پیروزی انقلاب تا دورانهای سازندگی، اصلاحات، عوامگرایی و مذاکره و دیپلماسی مورد توجه قرار گرفته و نشان داده شده که نظام سیاسی ایران در این دورهها با چه افتوخیزهایی همراه بوده است.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.