سرانجام، ادبیات، روشنایی و امید...
لو نیکلایویچ تولستوی مشهور به لئون تولستوی خالق شاهکارهای بزرگ «جنگ و صلح » و «آنا کارنینا » و... که هنوز هم نهتنها بر ستیغ قله ادبیات روس، بلکه ادبیات داستانی جهان تکیه زده است
به گزارش گروه رسانهای شرق،
محمد عزیزی: لو نیکلایویچ تولستوی مشهور به لئون تولستوی خالق شاهکارهای بزرگ «جنگ و صلح » و «آنا کارنینا » و... که هنوز هم نهتنها بر ستیغ قله ادبیات روس، بلکه ادبیات داستانی جهان تکیه زده است، معتقد است که:
«سرانجام، ادبیات، اداره جهان را بر دوش خواهد گرفت».
این سخن از زبان فیلسوف و نویسنده بزرگی مانند تولستوی، نوید بزرگی هم برای سایر نویسندگان است که بدانند کاری که دارند انجام میدهند، یعنی تحمل دشواری رنج نوشتن -که به قول «فالکنر» همان «عرقریزی روح » است- کاری بیهوده نیست و سرانجامی نیک در پی خواهد داشت.
یعنی سرانجام، این ادبیات خواهد بود که اداره امور جهان را در دست خواهد داشت و البته بدیهی است که منظورم از سلطه ادبیات بر جهان، وابسته به شخص ادیب نخواهد بود، بلکه این اندیشه اهل ادب و جانمایه ادبیات -که همان ایجاد «مدینه فاضله» است- خواهد بود که به جای دروغ و ستم سیاسی، عهدهدار مدیریت انسانی جامعه خواهد شد.
آن وقت همه خواهند دید که مثلا «حافظ» در جایگاه وزیر امور خارجه، خواهد گفت:
«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
و فردوسی در جایگاه وزیر دادگستری خواهد گفت:
«میازار موری که دانهکِش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است»
آری، -گرچه گفتهاند در آن «امید عافیتی نیست»- جامعه بر بستر «جنگ و صلح» و «آرزوهای بزرگ» و «خرمگس» و «مادر» و «فونتامارا» و «بینوایان» و «دیوید کاپرفیلد» و «کلبه عمو تم» و «شاه لیر» و «جنایت و مکافات» و «هملت» و «رباعیات خیام» و «منطقالطیر» و «کلیله و دمنه» و «قابوسنامه» و «شاهنامه فردوسی» و اندیشههای تابناک سعدی و حافظ و ملکالشعرای بهار و نسیم شمال و «پروین اعتصامی»ها است که اداره خواهد شد.
و بیتردید، در نهایت این ادبیات امیدآفرین و صلحطلب و عدالتگستر است که میتواند مردم بلازده و سرگشته را از کام مصیبت و حیرانی و سرگشتگیها، نجات دهد و راه درستاندیشیدن و درست زندگیکردن را به آنها نشان دهد و این نویسندگان و شاعران و هنرمندان بزرگاند که سرانجام جوامع بشری را از دل مهالک و مصائب دشوار به سوی روشنایی و آرامش، عبور خواهند داد:
«در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخو».
بیدلیل نیست که «سعدی» در پاسخ چنین تلاشهای عبثی بهدرستی میگوید:
«محال است هنرمندان بمیرند و بیهنران جای ایشان گیرند».
و بیدلیل نیست که صدها سال پس از او، لئون تولستوی همین سخن را به شکل دیگری تکرار میکند:
پس ادبیات نابود نخواهد شد، بلکه
«سرانجام ادبیات، اداره جهان را بر دوش خواهد گرفت».
در پایان؛ میخواهم بر آنچه گفتم، این را هم بیفزایم که: ادبیات راستین، در همه جهان گرچه از دل رنج، زاده میشود و در میان توفان روزگار، رشد میکند، سرانجام مانند چراغی تابناک، دل تاریکی را میشکافد تا فردایی بهتر را به ما نشان دهد!
و چون چنین است: هر هفته، هفته کتاب، و هر شب، شب چراغانی کتاب و هر روز، روز کتابخوانی است!
و دیگر اینکه:
با همه تلخی و تنهاییها
میشود عاشق شد
سیب را قسمت کرد
چشمه را نگذاشت،
-پر شود از زالو... .
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.