|

به بهانه بازدید از ساختمان شیشه‌ای امید بر ویرانه

در میان خرابی‌های جنگ، بعضی ویرانی‌ها فقط آجر و آهن و شیشه نیستند؛ بعضی‌ها بیشتر از ویرانه‌اند، انگار روحی جمعی در آنها خفته است. ساختمان شیشه‌ای صداوسیما (بنایی که سال‌‌ها در حاشیه خیابان ولی‌عصر ایستاده و جزئی از چهره تهران شده) یکی از همان نقاط بود، همان که اکنون به ویرانه‌ای سیاه، خاموش و‌ ساکت تبدیل شده است.

به بهانه بازدید از ساختمان شیشه‌ای

امید بر ویرانه
نفیسه زارع کهن روزنامه‌نگار

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

در میان خرابی‌های جنگ، بعضی ویرانی‌ها فقط آجر و آهن و شیشه نیستند؛ بعضی‌ها بیشتر از ویرانه‌اند، انگار روحی جمعی در آنها خفته است. ساختمان شیشه‌ای صداوسیما (بنایی که سال‌‌ها در حاشیه خیابان ولی‌عصر ایستاده و جزئی از چهره تهران شده) یکی از همان نقاط بود، همان که اکنون به ویرانه‌ای سیاه، خاموش و‌ ساکت تبدیل شده است. شبیه جای آشنایی که از آن دور شده‌ای، از آن دل‌خوری، اما چیزی در درونت با دیدن ویرانه‌اش آزارت می‌دهد.

شکی نیست که صداوسیما در این سال‌ها با آنچه ما از یک رسانه ملی انتظار داریم فاصله‌ای جدی داشته است. نه فقط در فرم، بلکه در کارکرد و محتوا. رسانه‌ای که می‌توانست پل باشد، اغلب به دیوار بدل شد؛ به جای اینکه فضای گفت‌وگو بسازد، فرصت‌های گفت‌وگو را از میان برد. در بزنگاه‌های سخت، به‌جای شنیدن صداهای مختلف، در خدمت تک‌صدایی قرار گرفت و بسیاری از آنهایی که باید «خود» را در آینه این رسانه می‌دیدند، آن را «دیگری» دیدند. با این همه، نمی‌توان انکار کرد که دیدن این ساختمان نیمه‌ویران، غمی سنگین داشت، گویی در شیشه‌های شکسته حافظه تصویری تلخ و شیرین جامعه را می‌شد دید.

درست است که سال‌ها منتقد این نهاد بوده‌ایم، اما رسانه‌ای‌ها، به‌ویژه آنان که به کارِ روایت و صدا و تصویر خو گرفته‌اند، نسبت به هر رسانه‌ای حتی اگر منتقدش باشند حسی از خویشاوندی دارند. ساختمان صداوسیما با آن معماری خاص و مدرنش (که در اواخر دهه ۱۳۴۰ با مشارکت مهندسان بلژیکی طراحی شد)، همیشه جلوه‌ای شاخص در فضای شهری تهران بوده است. نمای شیشه‌ای، فرم‌های زاویه‌دار و استحکام معماری‌اش، نه فقط بخشی از منظر فیزیکی شهر، بلکه بخشی از حافظه جمعی مردم ایران بوده است. و حالا، بخشی از این حافظه به خاک افتاده است.

روزی این ساختمان بر همان الگوی اصیل معماری‌اش، با همان خطوط و شیشه‌هایی که روزگاری بر افق تهران می‌درخشیدند ساخته خواهد شد، اما کاش فراتر از این کالبد، روح تازه‌ای هم در آن دمیده شود. اگر بناست روزی دوباره قد بکشد، ای کاش رسانه‌ای در آن شکل بگیرد که واقعا «ملی» باشد. خانه‌ای برای همه ایرانیان که با همه تفاوت‌ها و صداها و زبان‌ها، در آن سهم داشته باشند و نه در انحصار یک جریان یا سلیقه، بلکه در خدمت گفت‌وگو، آگاهی و روایتگری جامعه باشد. می‌دانم که در این روزگار، امید داشتن شجاعت می‌خواهد. می‌دانم که بسیاری خسته‌ایم و ناامید. اما هنوز نمی‌خواهم این دریچه را ببندم. دلم می‌خواهد باور کنم که حتی بر ویرانه‌ها هم می‌توان ساخت؛ اگر اراده‌ای باشد برای تغییر و اصلاح. دلم می‌خواهد شعری را که روزگاری بر دیوار اتاق ۶ نوشتم، بار دیگر بنویسم و تکرار کنم که (ریشه‌های ما به آب، ساقه‌های ما به آفتاب می‌رسد، ما دوباره سبز می‌شویم)

شاید این‌بار مستجاب شود شاید...

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.