رسول خادم؛ پهلوانی در زمانه ضد پهلوانها
در روزهایی که ورزش ایران در شوک درگذشت صابر کاظمی، پشتخطزن والیبال ایران به سوگ نشسته، رسول خادم با حضور در منزل او، با پدر و سایر بستگانش دیدار و ابراز همدردی کرد. اگر فضای مجازی و یکی، دو کانال خبری نبود، کمتر رسانهای به این اقدام ارزشمند خادم میپرداخت.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
افسون حضرتی : در روزهایی که ورزش ایران در شوک درگذشت صابر کاظمی، پشتخطزن والیبال ایران به سوگ نشسته، رسول خادم با حضور در منزل او، با پدر و سایر بستگانش دیدار و ابراز همدردی کرد. اگر فضای مجازی و یکی، دو کانال خبری نبود، کمتر رسانهای به این اقدام ارزشمند خادم میپرداخت. فقط همدردی خادم نیست که رسانههای رسمی به آن بهایی نداده و نمیدهند، سرزدنهای دائمی او به خانوادههای نیازمند و آسیبدیده مثل معدن طبس یا بندر شهید رجایی هم از چشم خیلیها پنهان میماند. در واقع پنهان نیست، چشمهایشان را میبندند که کمتر ببینند. چطور میتوانند این همه زیبایی و عشق خالصانه را نادیده بگیرند؟ او همان پهلوانی است که ادبیات کهن ایران به نمونههای بسیار آن اشاره کرده است؛ دورانی که پهلوانان جور حکومتها را میکشیدند و شبانه و مخفیانه گره از کار مردم باز میکردند. برای نسل تکنولوژی و به قول امروزیها «نسل زد»، واژهها معنای خود را از دست دادهاند. آنها نمیدانند که پهلوان کیست. بیشتر در دنیای قهرمانان سیر میکنند. آنها قهرمانهایی نه از جنس مردم، بلکه از جنس نانآوران گیشهها و خوانندههای یکبارمصرف دوست دارند. قهرمانانشان با یک غوره سردیشان میگیرد و با یک مویز گرمی. تکلیف این گروه معلوم است. در دنیای زیر سؤال بردن تمام عناصر اجتماعی رقابت تنگاتنگی دارند. اما آنهایی که روزگاری معنی پهلوانی را میدانستند و شاید خودشان هم با همین لقب نامشان مزین شده بود، عجیب اصرار دارند که مگر «خادم» هم پهلوان است! حتی از مشابهت نام خانوادگی یک نفر دیگر هم تنشان میلرزد. هرچه بیشتر به رسول بیاحترامی میکنند، او کمتر میبیند و میشنود. انگار این همه نامردی و خنجری که از پشت میخورد، عزمش را برای کمک و یاری بیشتر میکند. سرش را پایین میاندازد تا شرمندگی نداری و فقر بیش از این دیگران را شرمسار نکند. سرش پایین است و بر پشتش مایحتاج اولیه از این خانه به آن خانه میبرد. حواسش به مفاخر ایرانی هست؛ چه در حوزه سینما باشند، چه درگذشتگان باشگاههای استقلال و پرسپولیس. انگار عامدانه چشمانش را روی فجایع ورزشی میبندد تا مبادا لحظهای با خشم و احساسات کاذب نقدی کند. در هیاهوی فوتبال و بازیهای کشورهای اسلامی و ناکامی تکواندو زنان، خودش را به آققلا رسانده و کنار پدر داغدار صابر کاظمی بیتکلف نشسته است. بدون دوربین عکاسی و دوربین فیلمبرداری با پایه که بهترین زاویهها را ثبت کند. عکسها را برای گذاشتن در آرشیو احتمالا میخواستید وگرنه بالای سر یک بیماری که پزشکان قطع امید کرده بودند و سعی داشتید به پدرش امید بدهید که چون قلب کار میکند پس معجزه هم رخ میدهد، بودن دوربینها خیلی توجیهی ندارد.
در زمانی که هیچکدام از مسئولان ورزش کشور حتی برای گرفتن عکس یادگاری با پدر صابر کاظمی خود را به آققلا نرساندند، او بدون سروصدا و هیاهو به مجلس عزای آنها رفت. احتمالا بعد از رسول خادم، از روزهای آینده یکییکی رقبایش خود را به خانه صابر میرسانند تا مبادا از قافله خودشیرینی عقب بمانند، اما میان ماه من تا ماه گردون... این رفتن کجا و رفتنهای آتی کجا. در زمانهای که معنی زندگی کمرنگ شده و قهرمانانِ ضد قهرمان نقش پررنگی در نقشآفرینی و الگوسازی برای نسل جوان ایفا میکنند، بودن «رسول خادم» یعنی گنج، یعنی یک سرمایه اجتماعی. او حتی بعد از اینکه قهرمانی تیم کشتی آزاد سال 2015 به ایران تعلق گرفت هم هیاهویی به پا نکرد. گردنکشی نکرد، فخر نفروخت، خودش را به رخ نکشید تا در عصر بدون قهرمان و پهلوان، او تنها کسی باشد که معنی این واژه را به ما نشان دهد. صابر کاظمی رفت، تلخ و غمبار، اما از این پس رسول خادم کنار پدرش خواهد بود؛ یک عصای دست برای روزهای دلتنگی، همدمی برای لحظههایی که دیگر خبری از صابر نیست، چراغی روشن برای دلهایی که تاریک شدهاند. بمانی برای این ملت آقا رسول، ممنون که افسانهها را شکل حقیقت بخشیدی تا در این وانفسای سخت، بدانیم که گاهی افسانهها هم شکل واقعی میگیرند.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.