|

‌‌تهران، اصفهان و شیراز؛ شهرهایی که با ما سخن می‌گویند

شهر، چیزی بیش از مجموعه‌ای از خیابان‌ها و ساختمان‌هاست؛ شهر، روایت زنده‌ای از هویت، ادراک و خاطره جمعی است. نظریه‌ گشتالت، با تأکید بر درک کلِ یکپارچه، ما را به بازخوانی شهرها از زاویه‌ای تازه دعوت می‌کند. شهرها، نه‌‌تنها به‌ واسطه معماری‌شان، بلکه از طریق پیوستگی ذهنی و فرهنگی با ما سخن می‌گویند. تهران، اصفهان و شیراز، هریک داستان خود را دارند؛ اما آیا این روایت‌ها همچنان همگون و موزون باقی مانده‌اند؟

‌‌تهران، اصفهان و شیراز؛ شهرهایی که با ما سخن می‌گویند

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

‌علیرضا جباری‌زادگان، پژوهشگر و مدرس معماری:  شهر، چیزی بیش از مجموعه‌ای از خیابان‌ها و ساختمان‌هاست؛ شهر، روایت زنده‌ای از هویت، ادراک و خاطره جمعی است. نظریه‌ گشتالت، با تأکید بر درک کلِ یکپارچه، ما را به بازخوانی شهرها از زاویه‌ای تازه دعوت می‌کند. شهرها، نه‌‌تنها به‌ واسطه معماری‌شان، بلکه از طریق پیوستگی ذهنی و فرهنگی با ما سخن می‌گویند. تهران، اصفهان و شیراز، هریک داستان خود را دارند؛ اما آیا این روایت‌ها همچنان همگون و موزون باقی مانده‌اند؟

ادراک شهر؛ از جزء تا کل، از خاطره تا هویت

نظریه‌ گشتالت می‌گوید: «کل، چیزی بیش از جمع اجزاست». این اصل بنیادین، درک شهر را نیز شکل می‌دهد؛ خیابانی باریک ممکن است تنها معبری عبوری باشد، اما در ذهن شهروندی که دل در گرو شهر دارد، به خاطره‌ای زنده تبدیل می‌شود. در شهرها اصولی وجود دارند که ذهنیت شهروندان را درباره آن شهر شکل می‌دهند که ازجمله آنها می‌توان قواعد زیر را برشمرد.

- اصل تقارب: نزدیکی خانه‌ها، نزدیکی دل‌ها را رقم می‌زند.

- اصل شباهت: وحدت بصری میان ساختمان‌ها، به شهر هویت می‌بخشد.

- اصل تداوم: ذهن شهروندان را به تصویر آرمانی یک شهر پیوند می‌دهد.

این اصول به ما کمک می‌کنند تا شهر را نه‌‌فقط به‌عنوان فضایی فیزیکی، بلکه به‌عنوان تجربه‌ای ذهنی و احساسی بشناسیم.

 تهران؛ نجوا نمی‌کند، فریاد می‌زند!

تهران، شهری است که انگار گشتالت خود را گم کرده است. خیابان‌هایش دیگر امتداد طبیعی حرکت نیستند، بلکه شکست‌هایی در ادراک‌اند. برج‌های بی‌هویت در کنار خانه‌های فرسوده ایستاده‌اند، بدون گفت‌وگو و بدون پیوستگی. تهران با ما نجوا نمی‌کند، بلکه فریاد می‌زند. با این حال، هنوز رد خاطره در گوشه‌های شهر باقی است. کوچه‌پس‌کوچه‌های محله‌ عودلاجان، چنارهای سر به فلک کشیده خیابان ولی‌عصر و گذرگاه‌های تاریخی در سایه‌‌سار درختان دروس؛ همه نشانه‌هایی از اصل تداوم‌اند، تصویری از رؤیای شهری که روزگاری پیوسته‌ و منسجم بود.

اصفهان؛ تداوم در معماری ذهن ایرانی

اصفهان، شهری است که گویی گشتالت را در بطن خود حفظ کرده است. میدان نقش جهان، با ساختاری منسجم و متوازن، یک تجربه‌ ادراکی کامل را رقم می‌زند. مسجد جامع، تنها به‌ خاطر کاشی‌هایش دلنشین نیست، بلکه به‌ واسطه هارمونی، تقارن و پیوستگی، ذهن را آرام می‌کند. در این شهر، عناصر معماری به جای آشفتگی، به یکدیگر متصل‌اند. نگاه در کوچه‌ها، خیابان‌ها و میدان‌ها به‌ آرامی حرکت می‌کند، بدون وقفه و بدون سردرگمی.

شیراز؛ شاعرانه‌ترین گشتالت شرق

شیراز، شهری است که ادراک را با احساس درمی‌آمیزد. حافظیه، باغ‌های معطر و کوچه‌های خاطره‌انگیز، همه مانند یک شعر، ذهن را از جزء به کل هدایت می‌کنند. در این شهر، مرز میان ادراک و احساس محو می‌شود؛ شهر نه‌تنها دیده می‌شود، بلکه شنیده، چشیده و درک می‌شود. شیراز، زبان فضا را به زبان دل تبدیل می‌کند و ذهن را به سمت یک کلیت شاعرانه هدایت می‌کند.

بازآفرینی شهری و روان‌شناسی محیط

شهر، آینه‌ روان جمعی ماست؛ اما گاه این آینه بر اثر شتاب و بی‌توجهی شکسته می‌شود. تهران، برای آنکه بار دیگر به شهری شاعرانه تبدیل شود، باید از شهرهایی مانند اصفهان و شیراز بیاموزد؛ از انسجام، هویت و احترام به خاطره‌ جمعی. بازآفرینی شهری مانند تهران، نه‌تنها نیازمند مهندسان و طراحان، بلکه محتاج عاشقانی است که شهر را نه‌فقط با نقشه، بلکه با جان و دل طراحی کنند.

پانوشت: در عصری که شهرها با شتاب در حال گسترش‌اند، شاید بازگشت به ذهنیت گشتالت، راهی باشد برای بازشناسی زیبایی، همدلی و پیوستگی در جهان پرگسست امروز.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.