ستارگان درخشان توسعه
«مریم میرزاخانی» و نقش او در شکوفایی نسل فردای ایران
امروز 22 اردیبهشت است. روزی بهاری که در محل طبابت من آرامآرام هوا رو به گرمی میگذارد. از خوشبختیهای من داشتن دوستانی عزیز و ریاضیدان در جمع گروه خوبمان، دارالفنون، است. در دارالفنون ما چندین نام، اگر نگویم هر هفته، هر ماه یک بار برخی نامها تکرار میشود. نامهایی همچون عباس میرزا نایبالسلطنه، امیرکبیر و در یک ماه گذشته، اکبر اعتماد. یکی از آن نامهای شریفی که واقعا در دارالفنون عزیز ما پرتکرار است، مریم میرزاخانی است. وقتی این نام را از دهان حسن یا مینا که هر دو ریاضیدان هستند، میشنوم، بزرگی این نام و اندوه فراغش را بهخوبی حس میکنم.


زهرا محبیپورکانی: امروز 22 اردیبهشت است. روزی بهاری که در محل طبابت من آرامآرام هوا رو به گرمی میگذارد. از خوشبختیهای من داشتن دوستانی عزیز و ریاضیدان در جمع گروه خوبمان، دارالفنون، است. در دارالفنون ما چندین نام، اگر نگویم هر هفته، هر ماه یک بار برخی نامها تکرار میشود. نامهایی همچون عباس میرزا نایبالسلطنه، امیرکبیر و در یک ماه گذشته، اکبر اعتماد. یکی از آن نامهای شریفی که واقعا در دارالفنون عزیز ما پرتکرار است، مریم میرزاخانی است. وقتی این نام را از دهان حسن یا مینا که هر دو ریاضیدان هستند، میشنوم، بزرگی این نام و اندوه فراغش را بهخوبی حس میکنم.
حسن که در کلاس دانشگاه برای دانشجویانش همیشه از مریم میرزاخانی میگوید، جملهای را بارها در جمع دارالفنون تکرار کرده است: مریم میرزاخانی دریایی بیکرانه در ریاضیات بود که صدافسوس بیماری خیلی زود جهان را به ساحل این دریا هدایت کرد. مینا که هم زن است و هم ریاضیدان، میگوید وجود مریم میرزاخانی سرمایه بزرگ ریاضیات برای ایران و جهان بود که میتوانست چهار دهه دیگر جهان را از علم و ادب خوشبو سازد. و برای من که پزشک هستم و هیچ سررشتهای از کارهای مریم میرزاخانی فقید ندارم، درحالیکه مادر سه دختر هم هستم، مریم میرزاخانی چراغ توسعه است. کسی که میتواند راه را برای دختران ایرانزمین روشن کند و قطبنمای درستی باشد. در این یادداشت کوتاه میخواهم چند تکه از این ویژگی مریم میرزاخانی را در راه توسعه ایران روایت کنم.
مریم در خانه ما
من در خانه، مادر هستم. مادر سه دختر که به ترتیب 13 و 9 و پنج سالهاند. کوچکترین دختر من، رومینا، زمانی که به دنیا آمد، مریم میرزاخانی چشم از جهان فروبسته بود؛ اما او با این سن کم که دارد، او را میشناسد. اجازه دهید بگویم که مریم میرزاخانی چگونه به خانه ما آمد. در حدود دو سال پیش تصمیم گرفتم کمی روی دانشافزایی و چشاندن شیرینی علم برای دخترانم کار کنم. برایشان آزمایشگاهی کوچک راهاندازی کردم. روایت آن را هم در صفحه علم «شرق» نوشتم و از خانوادههای ایرانی دعوت کردم بدون هزینه خودشان دستبهکار آموزش شیرین فرزندانشان شوند. کار دیگری که کردم، چسباندن عکس چند دانشمند بر دیوار آزمایشگاه دختران و دیوار اتاقشان در خانه بود.
عکسهایی از امی نوتر، ماری کوری، لیزه مایتنر، پورسینا، ابوریحان. دختران بهحکم کودکی گاهی چیزهای خندهداری هم میگویند. مثلا امی نوتر را با حسن فتاحی میشناسند و میگویند مامانبزرگ حسن. لیزه مایتنر را به مادربزرگ مرحوم من شبیه کردهاند و میگویند مادرجون. درباره هرکدام هم، هر یک به اندازه سن خود چیزی میداند. یکی از عکسهای درخشانی هم که روی دیوار اتاق دخترانم نقش بسته، مریم میرزاخانی است. هر سه او را با یک نام میشناسند: ریاضیدان زن ایرانی. هر سه میدانند مریم میرزاخانی بسیار ریاضیدان برجستهای بود و برای تمام ایران فردی محبوب و دوستداشتنی. آوینا و سارینا دربارهاش برای مدرسه انشا نوشتهاند و رومینا با دیدن او یاد اعداد میافتد. تجربه من نشان میدهد حسی که این سه دختر به مریم میرزاخانی دارند، به امی نوتر ندارند.
و این همان چیزی است که من به دنبالش بودم و پیشنهاد میکنم دیگران هم باشند. اینکه فرزندان ما، چه دختر و چه پسر، با مریم میرزاخانی ارتباط برقرار کنند و او را الگو بدانند. اینکه فرزندان ما به او افتخار کنند سبب خواهد شد خودشان هم در آینده به این بیندیشند که هر جایی که هستند و هر شغلی که دارند، تلاش کنند مانند مریم میرزاخانی مایه مباهات باشند. صدالبته بنا نیست همه دختران و پسران ما مانند مریم میرزاخانی ریاضیدان شوند. شدنی نیست؛ اما میتوانند از او چیزی مهمتر از ریاضیات بیاموزند. تواضع علمی و مفیدبودن برای بشریت.
مریم در جمع پزشکان زن
اجازه دهید به مریم میرزاخانی فقید از منظری دیگر نگاه کنم. او به دلیل بیماری سرطان پستان که به استخوانهایش سرایت کرده بود، در تیرماه سال 2017 در آمریکا چشم از جهان فروبست. روزی که او فوت کرد را به یاد دارم. همکاران من از دانش او در ریاضیات سخن نمیگفتند، چون سررشتهای نداشتیم. حتی نمیدانستیم او در کدام بخش ریاضی شاهکار آفریده. اما همگی به دلیل شغلمان، خوب میفهمیدیم که زنی فرهیخته در 40سالگی از سرطان فوت کند، تا چه اندازه دردناک است. او را حس میکردم و از مریم صرفا سه سال کمسنتر بودم.
همانند او مادر بودم و میدانستم مادری که به بیماری سخت مبتلا میشود، تا چه اندازه دلشوره فرزندش را دارد. روزی که مریم میرزاخانی رخت از جهان بربست و تمام ایران داغدار او شدند و همهجا دربارهاش نوشتند، در میان پزشکان و بهویژه پزشکان زن، این موضوع بار دیگر سر باز کرد که چگونه یک بیماری میتواند جان عزیز کسی را بگیرد که گنجی برای ایران و جهان است. مردم عادی جملهای دارند که میگویند: وقت مردنش نبود؛ اما در میان ما که هر روز سروکارمان با بیماری و مرگ است، این جمله پررنگ بود که چرا نشد پیشگیری کنند و چرا کار به اینجا کشید. یادم هست حرفهای زیادی زده میشد از بیماریاش. اما به باور من جامعه پزشکی ایران و کل مردم با مرگ مریم میرزاخانی نازنین، توجهشان به این موضوع جلب شد که اگر از بیماری غافل شویم، ناگهان میتواند با مرگ عزیزی، خسارتی ملی به بار آورد. مرگ نابهنگام مریم، زنگ خطری بود که از سلامت جامعه مراقبت کنیم و نگذاریم بیماری بهراحتی چنین خسارتی به بار آورد.
مریم ایرانزمین
در پایان میخواهم به این نکته شاره کنم که مریم میرزاخانی برای دختران ایرانی، برای پسران ایرانی، برای کل جامعه ایران، یکی از نابترین سرمایههای اجتماعی است. افرادی مانند مریم هم در بودنشان و هم در نبودنشان، ستارهای درخشان هستند که به نسلهای بعد از خود نور میتابانند تا آنها راه را بیابند و پیش بروند. مریم میرزاخانی صرفا یک نام و یک ریاضیدان نیست. یک پشتوانه و یک اعتبار بزرگ علمی و فرهنگی و تاریخی برای ایران است. نام او همان دریایی است که حسن میگوید: دریایی کرانه ناپیدا که هرکسی میتواند به قدر توان خود از آن سیراب شود.
مردمان هر جامعه جانهای آن سرزمین هستند و انگشتشمارند کسانی که حتی پس از مرگ خود، جانِ سرزمینی باشند. مریم میرزاخانی یکی از آنان است و ایران برای توسعه و بالندگی بیش از هر چیزی به چنین سرمایههایی نیاز دارد. نام شریف او باید در میان فرزندان ایران پرطنین باشد و از دل آن چندین مریم دیگر در ایران ظهور کند. ایران سرزمین مریمها است و ما وظیفه داریم در غنیترشدن این خاک مریمخیز کوشا باشیم.