مهد سالمندی؛ رویارویی با روزگار تنهایی
به نظر میآید سالمندی و کودکی شبیه به هم هستند. البته آنهایی که دوست دارند یک روی قضیه را ببینند، دلیلش را نوعی ناتوانی یا نیازمندی میدانند، اما ماها که به دیدن روی دیگر هر ماجرایی عادت داریم، دلیلمان این است که در سالمندی هم درست مثل کودکی، آدم چشمش دنبال چیز اضافهای نیست، در لحظه زندگی میکند و از هر چیزی به اندازه همان دم لذت میبرد.


گیتی صفرزاده
به نظر میآید سالمندی و کودکی شبیه به هم هستند. البته آنهایی که دوست دارند یک روی قضیه را ببینند، دلیلش را نوعی ناتوانی یا نیازمندی میدانند، اما ماها که به دیدن روی دیگر هر ماجرایی عادت داریم، دلیلمان این است که در سالمندی هم درست مثل کودکی، آدم چشمش دنبال چیز اضافهای نیست، در لحظه زندگی میکند و از هر چیزی به اندازه همان دم لذت میبرد.
این بحث شبهفلسفی را از آن جهت در مقدمه آوردم که بگویم هر طرف باشید، لاجرم این را میپذیرید که اگر کودکان به هزار و یک دلیل مهد میروند و برایشان خوب است، پس بودن مکانی بهعنوان مهد سالمندی هم بیراه نیست. مکانی که چند سالی است در تهران و بعضی شهرهای دیگر ایران پا گرفته است.
البته این مراکز اغلب عنوان رسمی مهد سالمندی را روی خودشان نمیگذارند، دلیلش هم معلوم است؛ در فضایی که حتی خود کلمه سالمندی ایجاد دافعه میکند، یدککشیدن کلمه مهد دیگر اشدالدافعه است. یعنی شما اگر همین الان به خود منِ 53ساله بگویید میانسال، برایتان دو هزار دلیل از آخرین طبقهبندی سنی یونسکو با منبع معتبر شبکههای اجتماعی! تا صحبتهای دکتر فلان در صفحه اینستاگرامش را رو میکنم تا ثابت کنم نهتنها میانسال نیستم، بلکه نهایتا یکی، دو سال است که نوجوانی را تمام کردهام! درست یا نادرست، در ذهن اکثریت عامه هرچه سن بالاتر میرود، معنایش ازکارافتادگی، نازیبایی و بیمصرفی است؛ بنابراین، این مراکز به ناچار نهتنها عنوان سالمندی روی خودشان نمیگذارند، بلکه کلمه مهد را هم حذف میکنند. جایگزین این کلمات، عباراتی میشود مانند سرای زندگی، وقت زندگی، حال خوب، نیمه دوم زندگی، حال خوش زندگی، توانمندسازی و احتمالا تولدی دوباره.
اما حقیقت ماجرا آن است که این مراکز از لحاظ شکل کار، همان کار مهد را میکنند و از اساس هم برای سالمندان هستند؛ افرادی که دوران کار رسمیشان را پشت سر گذاشتهاند (درباره زنان خانهدار حداقل میشود گفت از ماجرای بزرگکردن بچهها و سروساماندادن به امورات خانواده فارغ شدهاند) و حالا هر روز وقت آزاد بسیاری دارند که نمیدانند چه کنند و در کنار اینها، نگرانیهایی هم برای طیکردن سلامت این دوران دارند؛ از تحلیل حافظه گرفته تا تحلیل عضلات. در مجموع، اینگونه است که این مهدها از صبح تا بعدازظهر کلاسهای متفاوتی که در جهت رفع همین نیازهاست (و البته رفع خمودگی جسمی و روحی) برگزار میکنند. سالمند میتواند از صبح تا بعدازظهرش را همانجا بگذراند یا حتی فقط یکی از کلاسها را انتخاب کند و همراه معاشرت، کلی هم دوست جدید بیابد و مابین کلاسها از تغذیه مناسب هم برخوردار شود.
بهعنوان کسی که بیشتر اینگونه مهدهای سالمندی را در تهران دیدهام، میتوانم بگویم خدماتی که میدهند بسیار مناسب است. بازیهای مختلف برای تقویت مغز و حافظه، نقاشی و کتابخوانی و شعرخوانی، ورزشها و نرمشهای مناسب برای مشکلات این سنین، برگزاری تورها و سفرهای یکروزه، اختصاصدادن ساعاتی به فعالیتهای شادیبخش جمعی مانند آوازخوانی، نمایش یا حتی حرکات موزون، در کنار خدمات پزشکی و ارائه خوراکیهای مناسب، بخشی از فعالیتهای این مراکز هستند. افرادی که در این مراکز کار میکنند، کارشان را با روحیه بالا، شادمانی و دقت و توجه انجام میدهند؛ شاید یک دلیلش این باشد که اغلب خودشان داوطلب حضور در چنین شغلی شدهاند، نهفقط به ضرورت داشتن یک کسبوکار درآمد. و با وجود اینکه کارکردن در کنار سالمندانی از طیفهای گوناگون، با مسائل و روحیات مختلف، کار آسانی نیست، اما به گفته خودشان انگار بودن در کنار سالمندان، حالوهوای خوبی در آنها ایجاد میکند. یک دلیل سادهاش که یکی از افراد این مراکز به من گفت، این بود: «سالمند صاف و صادق با تو برخورد میکند؛ در این سن نه دنبال کسب مقام و پول است، نه کلاهگذاشتن سر تو».
سوی دیگر ماجرا هم این است که اگر من مادر یا پدر سالمندی داشته باشم، از یک طرف خودم درگیر مسائل ریز و درشت زندگیام هستم و از سمت دیگر با یک احساس عذاب وجدان دائمی سرمیکنم که آنها تنها ماندهاند، سرگرمی ندارند، حوصلهشان سر میرود و بیدلیل نیست که دم به ساعت از هر اپلیکیشن مجاز یا غیرمجازی به من پیام میدهند که «خوبی؟ کی میای اینجا؟». همانطور که ملاحظه میکنید، وجود چنین مراکزی بار منِ فرزند را هم سبک میکند؛ ضمن اینکه آسودگی خاطر مضاعفی میدهد که مادر یا پدرم هم در جایی هست که مناسب سن و شرایطش است و کارهایی میکند که به توانمندماندن او کمک میکنند. در مجموع، وجود چنین مراکزی با تغییراتی که در نوع زندگی و ساختار خانواده پیش آمده، بهویژه در شرایط کنونی، برای همگی ما (چه در جایگاه والدین و چه فرزند) مفید و کارآمد است.
نکته مهم ماجرا این است که این مراکز اغلب توسط بخش خصوصی راهاندازی شدهاند؛ بخش خصوصیای که کمترین حمایتی از طرف دولت نمیشود (که قاعدتا باید بشوند). در یکی، دو نمونهای که بهظاهر تحت حمایت مراکز دولتی مانند شهرداری هستند نیز میزان حمایت چندان زیاد نیست و مدام شمشیر «داموکلس» تعطیلی بالای سرشان است.
مهد سالمندی به گمانم ماجرایی است که باید جدی گرفته شود؛ اول از طرف خود سالمندان که فکر نکنند حضور در چنین جایی به معنای تضعیف یا تحقیر یا از سر واکردن آنان است، دوم از طرف فرزندان که تأثیر چنین خدمات و اجتماعاتی را جدی بگیرند و در نهایت و از همه مهمتر از طرف دولت و مسئولان که پیش از تشویق به فرزندآوری، بدانند باید فکری به حال فرزندانی کنند که قبلا به دنیا آوردهاند!