• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    یادداشتی بر کتاب «از کرانه‌های آراز»، مجموعه عکس‌های حبیب فرشباف

    تلخ چون باده، دلپذیر چو غم*

    بالاخره پس از انتظاری بسیار طولانی، آلبوم عکس‌های حبیب فرشباف به سعی و همت روشن نوروزی به بازار آمد و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفت تا قدرت روایت جادویی عکس را در مقایسه با سایر مدیوم‌های هنری به رخ بکشد.

    تلخ چون باده، دلپذیر چو غم*

    محمدعلی آرامی

     

    بالاخره پس از انتظاری بسیار طولانی، آلبوم عکس‌های حبیب فرشباف به سعی و همت روشن نوروزی به بازار آمد و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفت تا قدرت روایت جادویی عکس را در مقایسه با سایر مدیوم‌های هنری به رخ بکشد. مردی جوان با دوربینی کوچک و چند حلقه فیلم سیاه و سفید به دل روستاهای دورافتاده می‌زند تا با مدیوم‌های قدرتمندی چون سینما که به صنعتی حیرت‌آور با سرمایه‌هایی کلان درآمده است، به رقابت برخیزد و نشان دهد که کشف و آشکارکردن حقیقت و نور از دل تاریکی تنها به دلی روشن و دیده‌ای شفاف نیاز دارد و باقی همه جز فن‌آوری و صنعتی بیش نیست. هزاران هزار اثر هنری ساخته می‌شوند، مصرف می‌شوند و فراموش می‌شوند اما عکس‌های فرشباف چون آثار هنری ماندگار دیگر در حافظه تاریخی زنده می‌ماند و جاودانه می‌شود، زیرا پرتویی از نور بر واقعیت‌هایی هستند که در شتاب تحولات اجتماعی و توسط صاحبان قدرت نادیده مانده‌اند. عکس‌ها روایت طبیعت زیبای کرانه‌های آراز نیست، که ازجمله زیباترین فضاهای طبیعی ایران است، بلکه روایت انسان‌هایی است که در این گوشه از سرزمین ایران زندگی کرده‌اند. آنها نخستین‌بار تصاویر خود را روی کاغذ می‌بینند.

    پدیده‌ای که تا آن روز تنها عده کمی از آنها در مجلات شهری دیده‌اند. برای نخستین‌بار به آنها گفته می‌شود که مقابل دوربین بایستند و آنها نخستین‌بار چنین حسی را تجربه می‌کنند: «حس دیده‌شدن» و «کسی‌بودن»؛ چونان نخستین تجربه کودک در برابر آینه که لکان به زیبایی آن را به‌مثابه مرحله‌ای مهم در رشد سوژگی کودک تشریح می‌کند. آنها اکنون حتی یکدیگر را دارای هویتی تازه می‌بینند. هستی برای آنها چهره متفاوتی نشان می‌دهد، هستی ثبت‌شده در تاریخ، هستی نامیرا. همان زن تنهایی که در فراق داماد جوان زیست و درگذشت، اکنون ما را می‌نگرد و چیزی از ما می‌پرسد. این همان زن زیبای تنهاست که داستان زندگی‌اش را فرشباف در کتابش آورده و با نگاه و لبخند خود به ما می‌گوید که این اوست که هنوز ما را فراموش نکرده است و فرشباف با نمایش عکس‌های خود پس از شصت سال، ما را که سوژه او و حقیقت را فراموش کرده‌ایم، شرمسار می‌کند.

    عکس‌ها به ترتیبی چیده شده‌اند که گویی داستانی را نمایش می‌دهند. داستان مردمانی دورافتاده که با سختی‌ها و نداری‌ها کنار آمده‌اند و دور از هیاهو و شتاب زندگی مدرن شهری لحظه‌ها را زندگی می‌کنند و با مراسم و آیین‌های ویژه خود آن را آراسته و قابل تحمل می‌کنند. عکس‌ها نشان می‌دهند که جریان زندگی دور از هیاهوی مدرنیته، چقدر به آهستگی و با آرامش سپری می‌شود و لذت واقعی زندگی چگونه تجربه می‌شود. لذتی که در لابه‌لای ازدحام و مصرف‌گرایی بی‌حدومرز سرمایه‌داری مدرن دست‌نیافتنی است.

    درست از همین‌رو تماشای این عکس‌ها و آدم‌ها که دچار فقر و سختی‌های بی‌شمارند، حسرتی بر جان ما می‌نشانند؛ حسرت آرامش ازدست‌رفته که در بستر طبیعت روستایی و آدم‌های قانع و بی‌ادعای آن نهفته بود. برای درک بهتر فضای فرهنگی و تاریخی روستاهای کرانه آراز، خواندن کتاب مجموعه‌داستان‌های استاد فرشباف را که با‌عنوان «بو یئرده بنی‌آدم» و به زبان ترکی نوشته شده و چند ترجمه هم از آن با اسامی «هومای» و «یک زمستان یک روستا یک انار» منتشر شده، توصیه می‌کنم. برای استاد فرشباف که هشتاد سال زندگی با عشق به این سرزمین و به‌ویژه کودکان آن را پشت سر گذاشته، سلامتی، عمری طولانی و تداوم خلاقیت‌های ادبی و هنری‌شان را آرزومندم.

    * مصرعی از غزل ه. ا. سایه