به مناسبت پنجاهمین سالمرگ حاج حسین آقا ملک
50 سال حیات بعد از حیات
فرهنگ امری جمعی است و دستاورد تجربههای زیسته یک جامعه به حساب میآید. بر اساس یک تجربه مشترک به ارزشمندی آن پی برده، آن را حفظ و نگهداری میکنند تا بتواند پیوندی میان تجربه نسلهای متمادی شکل بگیرد.
رضا دبیرینژاد
فرهنگ امری جمعی است و دستاورد تجربههای زیسته یک جامعه به حساب میآید. بر اساس یک تجربه مشترک به ارزشمندی آن پی برده، آن را حفظ و نگهداری میکنند تا بتواند پیوندی میان تجربه نسلهای متمادی شکل بگیرد. اما نیروی محرک این فرایند، بزرگان یا فرهنگورانی هستند که با نگاه خود اهمیت فرهنگ را دریافته و سعی دارند آن را حفظ و منتقل کنند. این مفاخر بانیان و حامیان خلق دستاوردهای فرهنگی یا حافظان آن هستند؛ هم از اینرو است که پایداری و ارتقای فرهنگ را مرهون آنان هستیم. بزرگانی که دل در گرو فرهنگ دارند و از سر همین دغدغهها، گاه با رندی و هوشمندی نیت خود را محقق میکنند. بزرگانی که هریک نقش سازمانهای فرهنگی را ایفا کردهاند یا سازمانی را شکل دادهاند یا نهادی را در دورهای هدایت کردهاند، اما نمیتوان کتمان کرد که گاه نقش این افراد بیش از سازمانهاست.
در یک قرن گذشته تصور ما از تولیدات و رویدادهای فرهنگی با نام سازمانهای دولتی پیوند خورده است، اما در این میان میتوان با افرادی باورمند در عرصه فرهنگ و میراث تمدنی ایران اسلامی نیز مواجه شد که برای حفظ این میراث از جان و دل مایه میگذارند. یکی از این الگوهای کمنظیر، حاج حسین آقا ملک، واقف و بنیانگذار کتابخانه و موره ملی ملک است. او در زمره نخستینها و ازجمله برجستهترین افراد در زمینه پاسداشت میراث سترگ گذشتگان است؛ کسی که وسعت کارش به اندازه چند نهاد برآورد میشود؛ مردی که همه عمر و مال خویش را صرف گردآوری میراثهای فرهنگی این دیار کرد.
چهارم مرداد امسال، مصادف است با پنجاهمین سالمرگ مرحوم حاج حسین آقا ملک. او که بعد از 101 سال عمر پربار، نقاب در خاک کشید و اینک در سال 1401، صدوپنجاهویکمین سال تولد اوست و آبان امسال برابر با هشتادوپنجمین سال وقف کتابخانه و موزه ملی ملک.
حسین فرزند ملکالتجار تبریزی برای نخستین بار در 28سالگی به سال 1278 خورشیدی با نسخهای خطی مواجه و از همان زمان دلبسته نسخ خطی و آثار
تاریخی-فرهنگی شد و گردآوری این قبیل آثار را آغاز کرد. این آغاز حیات فرهنگی مردی است که ابتدا به تشکیل کتابخانه شخصی در مشهد اهتمام ورزید و بعد این کتابخانه را به خانه پدریاش در بازار بینالحرمین تهران منتقل کرد و سپس آن را وقف حضرت امام علیبن موسیالرضا(ع) و آستان مقدس رضوی برای استفاده همه مردم ایران کرد. او مینویسد: سعادت مردم ایران را در دو چیز دیده است؛ یکی حفظ الصحه یا سلامتی که برای آن بیمارستان میسازد و دوم ترقی معارف مردم و جامعه که برای آن، حاصل همه گردآوریها از معارف یعنی کتب و نسخ خطی را در کتابخانهای وقف مردم میکند تا هرکس که ساکن ایران است، به میزان نیاز و علاقه خود از آن بهره گیرد. اما این فصل از ساختن حاج حسین ملک به همینجا و کتابخانه او ختم نمیشود؛ حسین ملک در پی گسترش سازمان برساخته خود است. برای همین سالها بعد زمینی را در باغ ملی تهران تملک کرد و آن را وقف کتابخانه کرد تا این مجموعه به آنجا منتقل شود. در این راه او با آثار تاریخی و هنری ارزشمندی مواجه شد. مجموعههایی بینظیر و جامع از سکههای تاریخی ایران، تمبرهای ایران و جهان و تابلوهای نقاشی و نفایس هنری دیگر گردآوری کرد و در کنار کتابخانه، موزهای برپا داشت تا در سال 1348 آن را نیز وقف آستان قدس رضوی کند.
این مسیر پیموده بهوسیله حاج حسین ملک، نشان از نگاه اجتماعی و فرهنگی او دارد. او که نیتش ترقی معارف جامعه است، برای آن از هر نوع خلق و امکانی بهره میگیرد. از کتاب به کتابخانه و از اشیا و آثار به موزه و از همنشینی این دو با هم خانهای برای میراث فرهنگی جامعه ایرانی پدید میآورد. اما او چگونه سعادت جامعه را در ترقی معارف میدانست و چگونه کتابخانه و موزه میتواند سبب ترقی معارف شود؟ اینها همه مواردی است که میتوان در انتخابها و گردآوریهای ملک و پس از آن در مرامنامهاش یعنی مجموعه وقفنامههای هفتگانه او ردیابی کرد. حاج حسین ملک در زندگی بلند خود بحرانهای بسیاری را در جامعه ایرانی دیده است. از جنگ و آشوب تا ناامنی و فقر و نداری و نادانی و این دغدغه که چرا چنین جامعهای با این همه سرمایه و سابقه باید چنین آشفته حال باشد، او را سخت مشغول میکرد. اینجاست که او از خود عبور میکند و درد درونی و ذهنیاش، درد کل جامعه میشود. میخواهد و میکوشد تا از تمام توان خود برای پاسخ و رفع این درد بهره گیرد. معارف فرهنگی آن روز جامعه ایران چنان پراکنده بودند که به فراموشی میرفتند، اما باید گرد میآمدند و جایی برای آشنایی و عمومیسازی آنها فراهم میشد. ملک کاری کرد که همه اسلاف او یعنی بازرگانان، تجار و بازاریان پیشین انجام میدادند؛ آنها که حامیان تولید و حافظان آثار علمی و فرهنگی بودند و او نیز میخواست همان سنت را در جامهای نو ادامه دهد. اینگونه بود که سنت کتابخانه و نهاد نوپای موزه را در کنار هم نهاد تا مکمل یکدیگر باشند.
نکته مهم این است که حیات فرهنگی حاج حسین آقا ملک با فوت او در مرداد 1351 خورشیدی به پایان نرسید، بلکه ادامه یافت؛ تداومی که آن را میتوان حاصل دو وجه دانست: یکی ساختاری که خود او بنیان گذاشت، در وقفنامههایش همه فرایند کاری لازم را پیشبینی کرد، از اینکه یک کتابخانه و موزه نیاز به توسعه منابع دارد و برای آن راهکار پیشبینی کرد یا چگونه از زمینها، مزارع و مغازههایی که وقف این نهاد کرده باید کسب درآمد انجام شود و هزینهها چگونه صرف شود. اینگونه است که این سازمان علمی و فرهنگی به راه خود ادامه میدهد و برخی آرزوهای ملک سالها بعد از فوت او تحقق مییابد. زمینی که او در باغ ملی تملک کرده بود و در زمان حیاتش به ساخت نرسید و سالها باند بالگردهای وزارت امور خارجه بود، بنا بر وقفنامهها پس از انقلاب اسلامی پس گرفته و ساخته شد. کتابخانه و موزه جدید در سال 1375 به بهرهبرداری رسید. بعدها این نهاد ساختاری مستقل به خود گرفت و توسعه یافته و سعی کرد بخشهای تخصصی لازم در حوزه کتابداری و موزهداری را پدید آورد. همه این فرایند تکاملی حاصل ایجاد یک نگاه است. اینکه مرحوم ملک به آن نگاه اعتقاد کامل داشت و صرفا به یک شکل آن بسنده نکرد و از اینرو زمینههای توسعه اندیشه خود را فراهم آورد و به ثبات و پایداری آنها اندیشید. استقلال و زیرساختهای نهاد پدیدهآمده ملک سبب شد مورد اعتماد مجموعهداران دیگری قرار گیرد که در این سالها کتابخانهها و مجموعههای شخصی خود را اهدا و وقف این مؤسسه کردند و اینگونه همه علاقهمندان به توسعه این مجموعه یاری دادند؛ چراکه دغدغه مرحوم ملک، دغدغه پیدا و پنهان افراد بسیاری بوده است که این سرزمین و فرهنگ و تاریخش را دوست داشته و دارند و نگران داشتههای فرهنگی آن هستند. از همینرو میتوانیم حاج حسین ملک را بعد 50 سال فقدان جسمانیاش، در حیات فرهنگی او مشاهده کنیم. ملک هنوز به ترقی معارف جامعه ایران میاندیشد و میداند که مهمترین راه سعادت این جامعه، رشد علمی و فرهنگی همه آحاد آن است؛ اتفاقی که فراتر از همه دولتها و برآمدنها و تغییرات باید تحقق یابد و بهطور پیوسته دنبال شود. اینکه دردهای جامعه در هر دوره معنایی دارد و باید پاسخ به این رشد معارف را در هر دوره به شکل زمانه خود داده شود. اینکه هر زمانهای از دردمندان فرهنگ میخواهد که رندی کنند و به امتداد فرهنگ بیندیشند و هوشمندانه برای رشد و حفظ فرهنگی از هر درگاهی کاری بکنند. او در طول عمر بلند خود که در پی عرض زندگی بود، دانست که فرهنگ را امتداد گذشته به فردا میتواند نجات دهد و اینگونه سعی کرد به اندازه بضاعت بلند خود، کاری بکند که اثری عمیق داشته باشد و سفرهای برای بهره همگانی بگستراند.