|

آینده بهترین داور است

نشست تحلیل آثار بهرام دبیری در موزه هنرهای معاصر تهران

به بهانه زادروز بهرام دبیری و به‌عنوان آخرین نشست تحلیلی نمایشگاه «به آینده سپرده شد»، موزه هنرهای معاصر تهران میزبان گفت‌وگویی چندوجهی بود؛ گفت‌وگویی که از یک‌ سو به «تبارهای اسطوره‌ای» و «زبان نمادین» در نقاشی دبیری پرداخت و از سوی دیگر، از «فضا» به‌مثابه مسئله‌ای بنیادین در نقاشی و حتی به رابطه «موزه، هنرمند و مخاطب» رسید.

آینده بهترین داور است

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

به بهانه زادروز بهرام دبیری و به‌عنوان آخرین نشست تحلیلی نمایشگاه «به آینده سپرده شد»، موزه هنرهای معاصر تهران میزبان گفت‌وگویی چندوجهی بود؛ گفت‌وگویی که از یک‌ سو به «تبارهای اسطوره‌ای» و «زبان نمادین» در نقاشی دبیری پرداخت و از سوی دیگر، از «فضا» به‌مثابه مسئله‌ای بنیادین در نقاشی و حتی به رابطه «موزه، هنرمند و مخاطب» رسید.

گردانندگی نشست را حسین گنجی بر عهده داشت و بهرام شیردل (معمار)، ابوالقاسم اسماعیل‌پور (اسطوره‌شناس) و مهدی فیروزان (ناشر و بنیان‌گذار شهر کتاب) سخنرانان اصلی برنامه بودند. با حضور محمود دولت‌آبادی، از او نیز دعوت شد تا چند دقیقه‌ای درباره رفاقت دیرینه‌اش با دبیری و برداشت خودش از آثار او سخن بگوید. در این نشست، چهار نگاه با چهار زاویه و زبان متفاوت کنار هم می‌نشیند: نگاه معماری و «فضا»، نگاه اسطوره و «نماد»، نگاه انسانی و تأملی بر «قوه خیال» و «کهن‌الگو» و نهایتا نگاه روایتگر داستان‌نویس ایران که از نسبت فرهنگ ما با «دیالوگ» و «روایت» می‌گوید و از ضرورت آشتی اجتماعی با امر فرهنگی پی گرفته شد. نشست با خوشامدگویی رضا دبیری‌نژاد به‌عنوان رئیس موزه هنرهای معاصر تهران آغاز شد و سپس با دعوت از حسین گنجی یکی از کیوریتورهای نمایشگاه «به آینده سپرده شد»، به‌عنوان گرداننده نشست شروع شد.

حسین گنجی: «موزه بیش از هر چیز فضای پرسیدن است»

گنجی با تأکید بر «گشوده‌بودن باب گفت‌وگو» درباره آثار بهرام دبیری، ابراز امیدواری کرد این نشست به‌جای ارائه پاسخ‌های قطعی، پرسش‌های دقیق‌تری پیش‌روی مخاطبان بگذارد و یادآور شد که «موزه بیش از هر چیز فضای پرسیدن است». او با اشاره به سابقه بیش از پنج دهه فعالیت دبیری، این رویداد را گامی در جهت تقویت تعامل هنرمندان با موزه دانست و آن را الگویی برای تداوم گفت‌وگو، تعامل و اهدای آثار به موزه و غنی‌ترشدن گنجینه برای آیندگان خواند. گنجی همچنین به شیوه کیوریتوری متفاوت نمایشگاه و محدودیت‌های زمانی و اجرائی آن در کنار امیر سقراطی، دیگر کیوریتور این نمایشگاه، اشاره کرد و توضیح داد که مدیریت نمایشگاه در فصل مشترک میان موزه، هنرمند و مخاطب شکل گرفته است. در ادامه، از بهرام شیردل به‌عنوان نخستین سخنران نشست دعوت شد.

بهرام شیردل: هدف نقاشی دبیری «فضا» است، نه نمایش مهارت

بهرام شیردل: ساختار فضا در هنر ایران، از حماسه آغاز می‌شود و حماسی است؛ و ساختار فضا در هنر غرب، تراژیک است. دبیری به مرحله‌ای رسیده که می‌تواند از مهارت‌های اجرائی خود فاصله بگیرد و با آزادی بیشتری در طراحی و رنگ کار کند؛ رنگ‌هایی محدود و ملایم، اغلب در طیف‌های آبی، خاکستری و قهوه‌ای، با خطوطی نرم و هماهنگ. در این آثار، حجم کم‌رنگ می‌شود و جای خود را به «فضایی کم‌عمق یا بی‌عمق» می‌دهد. بسیاری از زمینه‌ها ترکیب‌بندی‌هایی انتزاعی‌اند، اما حضور انسان -به‌ویژه چهره زنانه‌ای ناتمام و آشنا که همچون امضای نقاش در لحظه‌ای سریع ظاهر می‌شود- به آثار کیفیتی تغزلی می‌بخشد؛ تابلوهایی که به تعبیر نجف دریابندری (۱۳۷۲)، به غزل‌هایی تصویری می‌مانند. از این منظر می‌توان گفت هدف اصلی نقاشی دبیری، «فضا» است؛ فضایی که موضوعات در آن زیست می‌کنند. نقاشی می‌کوشد خود را از منطق معماری رها کند، و این تأمل -از نگاه یک معمار- دلیل پرداختن به آثار دبیری در این نشست است.

در ادامه، به دو سنت متفاوت در فهم «فضا» اشاره می‌شود؛ سنت ایرانی که به گفته آریاسپ دادبه، ریشه‌ای حماسی دارد، در برابر سنت غربی با ساختاری تراژدیست. این تمایز را می‌توان در قیاس میان «هزارتو» در اسطوره و معماری یونان و «چهارباغ» در هنر و معماری ایران مشاهده کرد. از همین منظر، پرسپکتیو رنسانسی نیز نه امری طبیعی، بلکه نگاهی مصنوع و محاسبه‌پذیر بود که دیدن را به دستگاهی عددی و قابل اندازه‌گیری بدل می‌کرد.

در مقابل این سنت، تداومی تصویری قرار دارد که از جهان‌بینی مانوی تا نگارگری و الگوهای تصویری فلات ایران امتداد یافته و واجد منطق بصری متفاوتی است. بهرام دبیری را می‌توان درون همین تداوم فرهنگی دید؛ هنری برخاسته از خاک، اسطوره و زیبایی این سرزمین که از طریق ساختار زیبایی‌شناختی، زیست و زمانه ما را توضیح می‌دهد. در این چارچوب، اهدای آثار دبیری به موزه و پذیرش آگاهانه آن، می‌تواند لحظه‌ای برای بازتعریف نقش «موزه معاصر» باشد؛ امری که از دل گفت‌وگو و پیوندهای زنده فرهنگی شکل می‌گیرد.

ابوالقاسم اسماعیل‌پور: دبیری «اسطوره‌پردازی» نمی‌کند؛ اسطوره می‌آفریند

ابوالقاسم اسماعیل‌پور: آشنایی من با بهرام دبیری به اوایل دهه ۷۰ بازمی‌گردد و محدود به نمایشگاه موزه نیست؛ آشنایی‌ای که از طریق احمد نصراللهی شکل گرفت و با پیوندهای فکری پیرامون هنر مانوی و سنت‌های تصویری ایران عمیق‌تر شد. حتی در همان سال‌ها و در بازدید مشترک با زنده‌یاد مهرداد بهار از کارگاه دبیری، روشن بود که سنت‌های شرقی و ایرانی نقشی بنیادین در جهان تصویری او دارند. نگاه من به آثار دبیری، نه داوری ارزشی، بلکه خوانشی اسطوره‌پژوهانه از موتیف‌ها و مضامینی است که ریشه‌های ایرانی و شرقی دارند و به‌صورت تکرارشونده در آثار او حضور می‌یابند. در این زمینه می‌توان به مفهوم «اسطوره‌آفرینی» یا میتوپوئیا اشاره کرد. آنچه اسطوره‌آفرینی شناخته شد، آفریدن اسطوره‌های نو برای جهان جدید بود که از دهه ۱۹۳۰ و هم‌زمان با سوررئالیسم در اروپا مطرح شد؛ رویکردی که اسطوره را نه صرفا مضمون، بلکه خود ژانر هنری می‌داند. در این چارچوب، آثاری با نمادهای روایت‌مدار می‌توانند به اسطوره‌های عصر جدید بدل شوند؛ چنان‌که «گرنیکا» برای قرن بیستم یا در ادبیات ایران‌ «بوف کور» و «ققنوس» نیما‌ نمونه‌هایی از بازآفرینی اسطوره در زبان و زمانه جدید به‌‌شمار می‌آیند. در نقاشی معاصر ایران، مسعود عربشاهی و بهرام دبیری را می‌توان دو نمونه شاخص در ژانر اسطوره‌آفرینی دانست، هرچند با رویکردهایی متفاوت. جهان اسطوره‌ای عربشاهی غالبا انتزاعی و کهکشانی است، درحالی‌که دبیری با زبانی نمادپردازانه کار می‌کند. نمادهای او -زن، ماهی، گاو، گندم و...‌- نه رئالیستی‌اند و نه سوررئالیستی کلاسیک، بلکه «نمادهای روایت‌مدار»ی هستند که واجد داستان و معنا هستند.

این عناصر، کهن‌نمونه‌هایی برخاسته از لایه‌های عمیق ذهن‌اند: زن دبیری، زن آرکتایپی است -فراتر از زمان و مکان مشخص- و گاوهای او نیز نمونه‌ای از همین نگاه‌ هستند‌؛ آرمانی اما زمینی. دبیری در این مسیر از سنت شرقی، از مانی تا نگارگری، بهره می‌گیرد؛ سنتی که آرکتایپ را با زیست زمینی پیوند می‌دهد. همین ویژگی، آثار او را هم‌زمان ساده‌نما و رمزآلود کرده و سبب می‌شود مخاطبان گسترده‌تری، حتی بدون دانش تخصصی، بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند؛ زبانی نمادین که جهانی است و راه ورودش را باز می‌گذارد. نکته محوری آن است که اثر اسطوره‌ای، به زمان و مکان خاص محدود نمی‌شود؛ فرازمان و فرامکان است و از همین رو، در مواجهه با آثار دبیری هم‌زمان امکان دیدن، فهمیدن و حس‌کردن فراهم می‌شود. دبیری در کنار ریشه‌های شرقی، آگاهانه از دستاوردهای مدرن -از کوبیسم و سوررئالیسم تا مواجهه با پیکاسو و شاگال- بهره برده است، بدون ‌آنکه به تقلید فروغلتد. تأثیرپذیری، آموختن است نه کپی‌کردن؛ همان‌گونه که روئین پاکباز نیز نوشته است: دبیری از پیکاسو اکسپرسیون و از شاگال روایتگری آموخته است. دبیری صور خیال را در نظمی روایی و بصری سامان می‌دهد؛ نظمی که حاصل قدرت فیگورآفرینی و ساختاری اوست و به اسطوره‌آفرینی امکان می‌دهد. افزون بر این، طراحی قدرتمند او با «جادوی رنگ» در هم تنیده است؛ رنگی که ریشه در سنت نگارگری و جهان مانوی دارد. همین تعادل میان فرم، محتوا و رنگ است که زبان بصری ویژه دبیری را شکل می‌دهد و آثارش را به کیفیتی ماندگار و فرازمانی نزدیک می‌کند.

گنجی: آقای دکتر اسماعیل‌پور دریچه تازه‌ای برای دیدن آثار استاد بهرام دبیری گشودند. سخنران بعدی، از زاویه‌ای انسانی‌تر و برآمده از تجربه زیسته دوستی با هنرمند به آثار نگاه می‌کنند. دعوت می‌کنم از آقای مهدی فیروزان، ناشر و بنیان‌گذار شهر کتاب، که در خدمتشان باشیم.

مهدی فیروزان: ارزش کار دبیری در «آرکتایپ» است، نه در شباهت‌سازی

مهدی فیروزان: با ادای احترام به بهرام دبیری و با اتکا به دوستی و همراهی‌های شخصی، بی‌مقدمه به برداشت‌هایم می‌پردازم. هر مواجهه با یک اثر، مبتنی بر ذهنیت و پیش‌داوری است؛ اما اگر مجال فروتنی باشد، امکان افزودن و تغییر فراهم می‌شود و این تغییر، به‌ویژه در میانسالی، دشوار اما ضروری است؛ ضرورتی فردی و اجتماعی.

از همین‌ رو، دعوت می‌کنم هر یک از ما بپرسد مواجهه با این آثار و گفت‌وگوها تا چه اندازه می‌تواند موجب دگرگونی در نگاه‌مان شود. آنچه در ادامه می‌آید، روایت فرایند تغییر خود من در مواجهه با دبیری است. پیش از این، انسان را آمیزه‌ای از «هندسه» و «موسیقی» می‌دیدم؛ یکی سامان‌دهنده آشوب درونی و دیگری بیانگر بیکرانگی. این دوگانگی -‌حضور هم‌زمان نظم و رهایی- در سنت‌های کهن نیز بازتاب دارد. از همین مسیر به مفهوم «کهن‌الگو» در آثار دبیری می‌رسم؛ نه صرفا به‌عنوان اصطلاحی نظری، بلکه به‌مثابه امکانی برای عبور از تعین‌های محدودکننده. در اینجا می‌توان از زبان ابن‌عربی نیز بهره گرفت؛ آنجا که از «عالم خیال» سخن می‌گوید، عالمی که معانی پیش از صورت‌یافتن در آن حضور دارند. قوه خیال، پیوندگاه عقل و قلب است و امکان پرواز میان این دو را فراهم می‌کند؛ جایی که مفاهیم دیده می‌شوند و سپس در ذهن صورت می‌یابند و به کهن‌الگو بدل می‌شوند. برداشت من این است که دبیری، در این پرواز خیال -برآمده از زیست، سفر، خواندن و مواجهه با سنت‌های گوناگون-به مفاهیمی رسیده که در آغاز بی‌صورت بوده‌اند و در نقاشی به شکلی غیرمصداقی تجسم یافته‌اند. حاصل، نه «زن مشخص»، بلکه «کهن‌الگوی بانو» است؛ فراتر از چهره، طبقه، زمان و مکان. هرچه تعین کمتر باشد، امکان کشف گسترده‌تر می‌شود و مخاطب آزاد می‌ماند تا معنا بسازد. از همین رو، رویارویی آرکتایپ زن و مرد در آثار دبیری، نه بازنمایی افراد، بلکه مواجهه‌ای با حقیقت موضوع است؛ جست‌وجوی معنا به‌جای تأکید بر مصداق.

به همین دلیل است که در نقاشی‌های دبیری، من کمتر گرفتار نزاع‌های روزمره می‌شوم: نزاع‌های زن و مرد، نزاع‌های زمانه، نزاع‌های سوبژکتیویته و... . کهن‌الگو، آدم را از این توقف‌ها نجات می‌دهد و به پشت نزاع‌ها می‌برد؛ به حقیقتی که پیش از اختلاف‌ها هست. ویژگی دیگر کهن‌الگو این است که با آن، تجسم ظلم، گناه یا اغواگری و حتی تقدس کارت‌پستالی مواجه نمی‌شویم. در زنانگی آرکتایپی دبیری، پاکیزگی و زیبایی‌ای هست که شکوه مرد را تکمیل می‌کند، بدون آنکه ذهن به حاشیه‌های مبتذل یا مصرفی کشیده شود؛ ذهن را در ساحت حقیقت گسترده می‌کند و این برای من ارزشمند است.

مکتب‌ها تا زمانی ماندگارند که با ثوابت تفکر و زندگی انسان پیوند یابند، نه با ترندهای زودگذر؛ همان‌طور که لوتوس تخت جمشید ماندگار است، چون تابع زمان و مکان نیست، اما سرباز هخامنشی ممکن است زمان‌مند شود، همان‌طور که در بازسازی‌های اسطوره‌ای نیز اغلب لوتوس انتخاب می‌شود، نه سرباز. در پایان، مایلم این سؤال را به خود آقای دبیری بسپارم: چه شد که به چنین کشف و الهامی رسیدند و چگونه آرام‌آرام این جهان آرکتایپی را تا این اندازه روشن و قدرتمند ساختند؟

گنجی: از آقای فیروزان عزیز بابت نگاه و بیان سخنان‌شان سپاسگزارم. یادم هست در گفت‌وگویی با آقای دبیری، اشاره کردند دوستی از شهرستان به ایشان زنگ زده و گفته: «انسان‌هایی که تو سال‌هاست در آثارت کشیده‌ای، امروز در خیابان‌اند». برای من این جمله در امتداد سخنان آقای فیروزان معنا پیدا می‌کند. خوشحالیم که آقای محمود دولت‌آبادی را در جمع داریم. از ایشان دعوت می‌کنم چند کلامی ما را میهمان کنند.

محمود دولت‌آبادی: پذیرش دبیری در موزه یک گام اجتماعی بود

محمود دولت‌آبادی: از بهرام می‌پرسم: خب من بروم چه بگویم؟ از کودکی نقاشی را خیلی دوست دارم و نقاشانی که در تاریخ بودند، همیشه برای من آموزنده بوده‌اند. علتش هم روشن است؛ هنرها به هم مربوط‌اند. گاهی فکر می‌کنم عشق من به معماری می‌توانست کجا برود؛ خب در ادبیات آمده. علاقه‌ام به نقاشی و موسیقی هم همین‌طور. به‌جز سینما که دوره‌ای کوتاه خیلی دوستش داشتم، آن زمان که هنرمندان سینما جدی بودند؛ دوره جیمز دین و مارلون براندو. در تئاتر هم همین‌طور.

به نکته‌ای مرتبط با حرفه خود اشاره می‌کنم که با سخن آقای شیردل درباره تفاوت تراژدی یونان و اسطوره در شرق پیوند دارد. در فرهنگ ایران، گرایش دیرینه‌ای به اسطوره و روایت وجود داشته و تئاتر جایگاه چندانی نداشته است، برخلاف یونان که با گفت‌وگو و حضور «دیگری» آغاز می‌شود، نمونه‌اش سقراط است. ورود تئاتر مدرن به ایران، متأثر از فرهنگ فرانسه و روسیه و تلاش روشنفکران، باعث شکل‌گیری سنتی جدی شد. دبیری همچنین یادآوری می‌کند که شخصیت‌هایی مانند زنده‌یاد ساعدی و آقای بیضایی نقش مهمی در تئاتر ایران داشتند، اگرچه سرنوشت‌های غم‌انگیزی را تجربه کردند.

اما درباره رفیقم بهرام دبیری: من هر وقت از زشتی‌ها به ستوه می‌آیم، به آتلیه بهرام سر می‌زنم و کمی زن‌های خوشگل را نگاه می‌کنم -قدیمی یا جدید- (با لبخند). وجه مشترک من و بهرام این است که من زیبایی را خیلی دوست دارم. امیدوارم زندگی سمت زیبایی برود؛ همان تغییری که اشاره شد، چون واقعا بعضی وقت‌ها زشتی نفس‌گیر می‌شود.

و یک نکته مهم: کار خوبی کردید که این آثار را محترمانه در موزه پذیرفتید. بالاخره یک بار باید این موضوع حل می‌شد که مردم ما چندتکه نیستند. اگر این آثار در اینجا خلق می‌شود، باید همین‌جا هم محترم شمرده شود. اگر بناست در این مملکت بنایی ساخته شود، معمارش هم باید همین‌جا باشد.

تفرقه‌ای که در ۵۰ سال گذشته -‌متأسفانه- بر ما عارض شد، باعث شد هر کسی و هر طیفی خودش را جدا ببیند. پذیرفتن آثار آقای دبیری در موزه هنرهای معاصر، از نظر من یک گام اجتماعی بسیار مهم و خجسته بود.

در پایان مجید امیراصلانی، در دستگاه شور چند قطعه از علی‌اکبرخان شهنازی اجرا کرد و کیک تولد بهرام دبیری با دعوت از خودشان بریده و از میهمانان نشست پذیرایی شد.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.