|

مروری بر «خردورزی در متن تاریخ»

بحران روایت

«خردورزی در متن تاریخ: بینش و کنش به روایت مک‌اینتایر» تألیف و ترجمه میلاد نوری، کوششی برای بازخوانی نسبت عقل، اخلاق و روایت در بستر بحران‌های تاریخی است که به قول نویسنده‌اش نشان می‌دهد سنت گذشته‌ای بسته نیست بلکه میدان پویای تأمل و پاسخ‌گویی است.

بحران روایت

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: «خردورزی در متن تاریخ: بینش و کنش به روایت مک‌اینتایر» تألیف و ترجمه میلاد نوری، کوششی برای بازخوانی نسبت عقل، اخلاق و روایت در بستر بحران‌های تاریخی است که به قول نویسنده‌اش نشان می‌دهد سنت گذشته‌ای بسته نیست بلکه میدان پویای تأمل و پاسخ‌گویی است. مک‌اینتایر، سنت را پدیده‌ای زنده می‌داند که توان بازآرایی خود را دارد و می‌کوشد سنت را از قالب متصلب و تمام‌شده‌اش دربیاورد. اما نوع مواجهه با سنت همواره با مخاطراتی همراه است که میلاد نوری در گفت‌وگو با «ایبنا»، آن را با بیم و امید همراه می‌داند و می‌گوید: «شیوه مواجهه ما با سنت، سمت‌وسوی خود را پیدا خواهد کرد. تا کنون چنین بوده است که سنت یا بدل به یک امری مقدس شده که نباید به آن دست زد، یا چیزکی منسوخ شمرده شده که باید آن را دور ریخت. هر یک از این دو رویکرد نیز طرفدارانی داشته‌اند که در ناکارآمدسازی سنت با هم مشارکت می‌کنند. اولی با تقدیس سنت آن را به امری غیرقابل نفوذ بدل می‌سازد، در حالی‌ که وجود تاریخی‌اش گواهی بر عبور از سنت است. دومی سنت را دور می‌ریزد درحالی‌که زبان و اندیشه‌اش را وامدار آن است. در این ‌میان، سنت اگر زنده باشد، باید بتواند خودش را بازتولید کند؛ یعنی در برابر پرسش‌های جدید، پاسخ‌های تازه بدهد، بی‌آنکه خودش را چونان یک هسته سخت و غیرقابل نفوذ نمودار سازد». نوری سعی دارد از خلال بازخوانی اندیشه مک‌اینتایر، بحران‌های معاصر انسانِ ایرانی را شناسایی کند و در این‌باره می‌گوید: «بحران‌هایی که بینش و کنش انسانِ ایرانی و زیست‌جهان او را به چالش می‌کشند، شبیه به گره‌های دولایه عمل می‌کنند. از یک طرف، ما سنت‌مان را درست نمی‌شناسیم؛ نگاه تاریخی به آن نداریم؛ منطق درونی‌اش را نمی‌فهمیم، دگرگونی‌هایی را که در طول زمان داشته ‌جدی نمی‌گیریم و به آن چونان میراثی بدون تاریخ می‌نگریم. از طرف دیگر، حتی وقتی می‌کوشیم به چنین شناختی دست یابیم، ناتوان از آن هستیم که این شناخت را به قالب یک روایت تاریخی درآوریم که بگوید چرا و چگونه ما با آن سنت و با آن تاریخ زیسته به این وضعیت رسیده‌ایم». او همچنین به عجز روایت‌گری اشاره می‌کند؛ اینکه ما هنوز عقل روایت‌گر نداریم و ناتوان از آن هستیم که قصه تاریخی خردورزی‌های فرهنگی و تمدنی‌مان را بازگو کنیم: «این عجز از روایت‌گری نیز باعث می‌شود سنت را شبیه به یک شیء بی‌جان بفهمیم که باید در موزه‌ها از آن مراقبت کرد. ما از آن استفاده نمی‌کنیم مباد که هنگام استفاده بشکند و نابود شود. بدین‌سبب، ما نه در سنت زیسته تاریخی‌مان خانه داریم، نه می‌توانیم نقشی در روایتِ مدرن از هستی و زندگی ایفا کنیم. این سرگردانی از تعارض ذاتی سنت و مدرنیته ناشی نمی‌شود، بلکه از ناتوانی ما در بازروایت‌گری و بازخوانی ناشی می‌شود. وقتی رشته روایت‌گری پاره می‌شود، آدم‌ها دچار بحران می‌شوند»؛ و این بحران از همان جنس بحران‌هایی است که مک‌اینتایر در مقاله «بحران معرفت‌شناختی، روایت دراماتیک و فلسفه علم» به آن پرداخته است و نوری در مقدمه کتاب تلاش می‌کند برای فهم دوران معاصر، روایتی از جهان مدرن با تمام فرازونشیب‌های آن ارائه دهد. او همچنین در ضمیمه کتاب به بحران‌های بینش و کنش در زیست‌جهان ایرانی می‌پردازد و نشان می‌دهد بدون تقدیس گذشته و بدون شرم از بازگویی‌اش، می‌توان روایتی به دست داد که «بگوید چه شد که این‌گونه شد». نوری معتقد است «خردورزی در متن تاریخ» با الهام از مک‌اینتایر، نشان می‌دهد که چگونه ایران و جهان سرگذشتی داشته‌اند که می‌باید در یک افق یکپارچه به آن اندیشید. برای اینکه در دام محافظه‌کاری نیافتیم، باید سنت را نه به‌عنوان مجموعه‌ای از احکام غیرتاریخی، بلکه به‌عنوان یک گفت‌وگوی تاریخی بنگریم. «سنت، دستاورد تجربه زیسته‌ای است که در طول زمان شکل گرفته و به اینجا و اکنون انجامیده است؛ اما این تجربه، اگر نتواند با زمان حال گفت‌وگو کند، تبدیل به خاطره‌ای بی‌اثر می‌شود. ما باید با خوداندیشی تاریخی، به بازروایت سنت بپردازیم و از تکرار آن بپرهیزیم». اما این تکرار و تأکید بر سنت، می‌تواند به نوعی محافظه‌کاری منتهی شود و نوری معتقد است محافظه‌کاری بیشتر به نوعی نوستالژی‌گرایی فرهنگی شبیه است؛ پس «باید سنت را واسازی کنیم، امکان‌های نو از آن بیرون کشیم و بدون دورریختن آن، راهی نو بیابیم». مانند کاری که مک‌اینتایر قصد دارد به انجام برساند و نشان دهد که «سنت» افق عقلانیت است، البته اگر بتوان آن را در روایتی زنده بازگو کرد. در این ‌صورت، سنت نه مانع نوآوری و نه تضمین حقیقت است؛ بلکه زمینه‌ای است که در آن، عقل می‌تواند خودش را بیازماید و اصلاح کند. نوری درباره اینکه بسیاری بحران را در سطح عقلانیت می‌بینیم نیز می‌گوید: «فکر می‌کنیم مردم نمی‌توانند درست فکر کنند یا درست استدلال کنند یا درست تصمیم بگیرند. اما تمام مسئله این است که ایشان نمی‌توانند چنین کنند، زیرا روایتی ندارند که «درستی» یا «نادرستی» را نشان دهد. بدین ‌سبب، بحران «خردورزی» اغلب ریشه در بحران «روایت‌گری» دارد. وقتی آدم‌ها نمی‌دانند که داستان زندگی‌شان چیست، عقل‌شان هم بی‌سمت‌وسو می‌شود. اما چرا مک‌اینتایر از «روایت دراماتیک» حرف می‌زند؟ زیرا روایت باید چنان باشد که کنش‌ها در آن معنا پیدا می‌کنند، شخصیت‌ها رشد کنند و مسیر زندگی قابل فهم شود. این نوع روایت، ضرورت زندگی عقلانی است. ما باید بتوانیم زندگی و تجربه‌های زیسته خودمان را روایت کنیم. بی‌روایت‌بودن، باعث می‌شود عقل ناکارآمد شود و درحالی‌که همگان می‌توانند بحران را احساس کنند، کسی نتواند راهکاری بیابد. برای داشتنِ راهکار، نخست باید «روایت» داشت». نوری اشاره می‌کند در جامعه ما، خیلی از سنت‌های اخلاقِ رسمی فرسوده شده‌اند یا اعتماد عمومی به آنها از بین رفته است. الگوهای تحمیلی به‌سبب ناسازگاری با «آزادی» و «آگاهی» فردی شکست خورده‌اند؛ شور و شوق عرفانی با الزامات زندگانی مدرن همسویی ندارد؛ اندیشه لیبرالیستی بی‌آنکه جای پایی در زیست‌جهان ایرانی داشته باشد، به‌شکلی فراگیر دشواری‌های بسیار در مراقبت از فرد و جامعه و طبیعت رقم زده و با مسائل خودش دست‌به‌گریبان است؛ سوسیالیسم در واقعیت، شکست‌های سختی خورده و چندان اعتباری ندارد... با این همه او همچنان معتقد است که «مردمان ایران با فرهنگ کهن‌شان تحفه‌ای دارند که به خودشان و به جهانیان پیشکش کنند. آیین‌های ایران باستان و اسلام ایرانی‌شده‌ای که از این آیین‌ها الگو می‌گیرد. پاسداشتِ طبیعت، حرمت نان و انسان، ارجمندی دوستی و هم‌صبحتی، پروامندی و دلسوزی نسبت به جانداران، ستایش راستی و ارزش رهایی، مروت با دوستان، مدارا با دشمنان؛ اینها هنوز هم جزء میراث پرشکوه اخلاق ایرانی‌اند که از روزگار فریدون تا حال حاضر از آسیب روزگار برکنار مانده‌اند».

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.