بازنمایی اساسا تحمیلی نیست
روز هفدهم مرداد به نام خبرنگار نامگذاری شده است. به لحاظ تاریخی، نامگذاری این روز معلول یک واقعه جنگی است. اکنون در شرایطی که کشور از یک جنگ 12روزه عبور کرده و هنوز چشماندازی برای ادامه مسیر ارائه نشده، چه وظایفی برای خبرنگاران و روزنامهنگاران میتوان متصور بود؟


به گزارش گروه رسانهای شرق،
روز هفدهم مرداد به نام خبرنگار نامگذاری شده است. به لحاظ تاریخی، نامگذاری این روز معلول یک واقعه جنگی است. اکنون در شرایطی که کشور از یک جنگ 12روزه عبور کرده و هنوز چشماندازی برای ادامه مسیر ارائه نشده، چه وظایفی برای خبرنگاران و روزنامهنگاران میتوان متصور بود؟ در کشور ما دو دسته خبرنگار وجود دارد: دسته اول منتسب به رسانه موسوم به ملی و همچنین شبکههای خبری-رسانهای نزدیکتر به سازمانهای رسمی هستند. در زمان لازم، اجازه عبور از برخی خطوط را دارند و از پشتیبانی و حمایتهای لازم برخوردار هستند.
اما گروه دیگر مستقلتر و صرفا به تواناییهای حرفهای خود متکی هستند و پشتوانههای خاص ندارند. هرکدام از این دو گروه روایتهای خاص خود را از موضوعات میسازند که گاهی تفاوت زیادی دارند.
باید این واقعیت را قبول کرد که ارائه یک روایت و انحصارگری مطلق حول آن روایت نمیتواند منجر به پذیرش آن شود؛ حتی اگر به ضرب و زور بخواهد «روایت اول» را به دست بدهد. فقط هنگامی چنین امکانی وجود دارد که همه عوامل و روایتسازان صحنه رسانهای به صورت متفقالقول اراده به پذیرش و تأیید آن روایت کنند. این اتفاق در همین جنگ 12روزه افتاد. طی یک توافق نانوشته میان همه روایتسازان رسانهای از هر طیف و جناح و سلیقه، تجاوز اسرائیل محکوم شد و همه خبرنگاران و روزنامهنگاران ایستادند و از تمامیت ایران دفاع کردند.
انتظار میرفت وقتی محوری برای توافق جامع پیدا شده است، همگان به آن متشبث شوند و وحدت خود را حول آن حفظ کنند؛ چراکه شرایط کشور هنوز عادی نشده و هرآینه احتمال اشتعال نائره جنگ وجود دارد. این گمان میرفت که اکنون به خبرنگاران برای حل مسائل پیچیده و فوری اعتماد شده و با توسل به این خبرنگاران دست رانتخوارهای خبری را ببندند و مسیر اصلاح خبر را بهبود بدهند. بازنمایی اساسا «تحمیلی» نیست، بلکه فرایندی اجتماعی است که وابستگی تمامعیاری به مشارکتکنندگانی دارد که به یکدیگر اعتماد داشته و همدیگر را به رسمیت بشناسند. بازنمایی فقط هنگامی به درجه اثربخشی خود میرسد که چرخش معانی بین مردم با کنشهای آنها یکپارچه و تلفیق شده و در حصار روشهای مادی زندگی قرار گیرد.
از این طریق است که دیگران هم آن را واجد معنا خواهند دانست. آن بازنمایی که متضمن اعتماد متقابل نباشد، نمیتواند به مرتبت فهم و درک مناسبات ما با یکدیگر نائل شود. اصرار بر ساختن روایت اول (به هر قیمت) هرگز منجر به پیروزی روایت نمیشود، بنابراین پدیدآورنده هیچ پندار خاصی نیست. در «لحظه» حاضر ما با یک پارادوکس مواجه میشویم. ظهور کردارهای رسانهای فناورانهای که به مخاطبان قول شکلها و فُرمهای جدید مشارکت در فرایند بازنمایی را میدهد از یک طرف، و تقارن زمانی آن با رشد کلبیگرایی و بدگمانی درباره تکیهگاهی که بازنمایی در آن محقق شود از طرف دیگر، موجد نوعی تناقض است.
اکنون با ظهور ابربحرانها (و در رأس آنها احتمالا آب) وضعیتی شبیه همین تناقض ایجاد شده است. مخاطبان بهجای آنکه به بازنماییها باور بیاورند، بیشتر مشتاق آن هستند که بدانند چگونه در فرایند برساخت واقعیت، قادر به دیدن واقعیات پشت ادعا هستند. این ناشی از همان روایتهای نادرست یا نادقیق است که در رسانههای پلتفرمی به خورد مردم داده شده است.
در نگاه اول به نظر میرسد کسب دانش و آشکارسازی واقعیات پشت امور، میتواند افراد را واجد قدرت بیشتری کند. این فقط در سطح خارجی ماجراست. اگر چنین دانشی تبدیل به غایت فینفسه شود، آنگاه بسیار تضعیفکننده خواهد بود. رسانههای نوین موفق شدهاند تعین و تشخص را حذف کرده و فضای رسانهای کشور را در بستر اینترنت به مسلخ فقدان مسئولیت بکشانند. متأسفانه چشم عده زیادی از مردم به همین رسانههای پلتفرمی است.
مسئلهای مانند آب یا برق را در نظر بگیرید. هرگاه بدگمانی و شکاکیت به بازنمایی بخواهد تبدیل به تلقی پیشفرض در زندگی عمومی ما شود، چهبسا منجر به این شود که بازنماییها از کارآیی و اثربخشی خود تهی بشوند، بنابراین چرخش معانی هم دچار مشکل خواهند شد. بهاینترتیب حوزه روابط اجتماعی حسب مورد تبدیل به عرصهای میشود که مردم از اعتماد به یکدیگر شانه خالی میکنند. وظیفه خبرنگار این است که این چرخه بازنمایی را بشکند. اما تا زمانی که تشابه روایتها به سطح معقولی نرسد (مثلا شبیه چیزی که در جریان جنگ اخیر رخ داد)، هیچ خبرنگاری از هیچ رسانهای (چه بهاصطلاح ملی و چه غیرملی) نمیتواند حتی به مسئله نزدیک شود، چه برسد به اینکه آن را بازنمایی کند.
مسئله اساسی در اینجا وابستهبودن دوام دولت به بقای اجتماعی و سیاسی جامعه است. خبرنگار تا زمانی که ملاحظه کند رابطه دیوانسالاری و سیستم دچار مشکل است، باید به بازتعریف عناصر جدید بقای اجتماعی اقدام کند. هیچکس به اندازه خبرنگار نمیداند این عناصر کداماند. امروزه با ظهور زندگی جدید، مفهوم تولید اطلاعات، توزیع معقول و متناسب با خواست اجتماع، اهمیتی همسنگ نان و آب برای ملتها پیدا کرده است. تابآوری روان جمعی وابسته به ارتباط شده است. مفهوم نخستین ارتباط، گفتوگو، تکلم، تبادل آگاهی و تعامل اجتماعی باید کناری گذاشته شود؛ چون جهان جدید، جهان کلمات ملموس، ممکن، تخیل نیازهای روزمره و تعامل فرد بیچهره است.
این در حالی است که رسانههای بزرگ (اعم از ملی و غیرملی و همچنین مؤسسات رسانهای) و بنگاههای دارای ایدههای سیاسی، حکمرانی و سیاستسازی نظر مساعد چندانی برای ترویج دیالوگ و همهگویی ندارند. اولین کار این است که خود این تشکیلات به هر دشواری که هست، مروج این دیالوگ باشند تا بتوانند نظر عامه را شکل دهند. به تعبیر شانتال موفه، ما باید از مرحله آنتاگونیستی به مرحله آگونیستی عبور کنیم.
آزادی مطبوعات و رسانه هنوز هم میتوانند نزاعهای آنتاگونیستی را کاهش دهند و دموکراسی را در عرصه حکومتگری به صلح اتصال بخشند. در غیر این صورت نزاع در پهنه صلح به نزاع هابزی «همه با هم» منتهی خواهد شد. اتفاقا رسانه عمومی (نه ملی یا حاکمیتی) در ایران در صورت آزادبودن، همچنان میتواند برای حاکمیت از یک سو و مردم از جانب دیگر، محل توافق و همفهمی باشد؛ وگرنه فرصت گفتوگو ناممکن خواهد شد.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.