آلمان و جنگ دوم جهانی
چند روز پیش جناب آقای سعید لیلاز، اقتصاددان و مدیر ارجمند در گفتوگو با «شرق» در تحلیل خود ضمن بررسی اهداف آلمان از حمله به روسیه در میانه جنگ جهانی دوم، به این نکته اشاره کرده بودند که رقبای اروپایی آلمان (از فرانسه و انگلیس گرفته تا اسپانیا، پرتغال، بلژیک، هلند و حتی ایتالیا)، مستعمراتی در خارج از اروپا داشتند و چون آلمان نمیتوانست در آفریقا، آسیا و آمریکا در پی دستیابی به مستعمراتی باشد که در آن زمان داشتن آن برای اروپاییها کسب حیثیت و منافع میکرد، تنها راه گسترش و دستیابی به مستعمره برای آن کشور در شرق و دستاندازی به سرزمینهای همسایگان خودش در لهستان و روسیه بود؛


فریدون مجلسی: چند روز پیش جناب آقای سعید لیلاز، اقتصاددان و مدیر ارجمند در گفتوگو با «شرق» در تحلیل خود ضمن بررسی اهداف آلمان از حمله به روسیه در میانه جنگ جهانی دوم، به این نکته اشاره کرده بودند که رقبای اروپایی آلمان (از فرانسه و انگلیس گرفته تا اسپانیا، پرتغال، بلژیک، هلند و حتی ایتالیا)، مستعمراتی در خارج از اروپا داشتند و چون آلمان نمیتوانست در آفریقا، آسیا و آمریکا در پی دستیابی به مستعمراتی باشد که در آن زمان داشتن آن برای اروپاییها کسب حیثیت و منافع میکرد، تنها راه گسترش و دستیابی به مستعمره برای آن کشور در شرق و دستاندازی به سرزمینهای همسایگان خودش در لهستان و روسیه بود؛ و روسها با درگیری در مشکلات داخلی با وجود قرارداد دوستانه «مولوتف-ریبنتروپ» با آلمان و تقسیم دوستانه لهستان میان آن دو کشور، از این خواسته آلمان آگاه و مطمئن بودند که این اتفاق رخ خواهد داد.
ضمن تأیید اینکه توسعهطلبی بخشی از سیاست ایدئولوژیک نازیسم هیتلری دانسته میشود و شاید بتوان انضمام اتریش را در قالب برنامه «آنشلوس» یا ادغام و جذب ملی، قدم نخست او در گسترش بعدی به سمت شرق دانست و قطعا حمله او به لهستان و تقسیم برادرانه آن کشور با شوروی، بر اساس توافق مولوتوف-ریبنتروپ را میتوان در اجرای سیاست فاشیستی دستیابی به «فضای حیاتی» دانست، اما اینکه حمله به روسیه به خاطر همچشمی با رقبای اروپایی و کسب اعتبار با دستیابی به مستعمره باشد، قدری دور از ذهن به نظر میرسد. مگر اینکه یافتن «فضای حیاتی» را نیز همان مستعمرهخواهی تلقی کنیم. در اینکه هدف اعلامشده «رایش سوم» سلطه بر اروپا با تصور برتری نژاد آریایی بود، تردیدی نیست.
درواقع آلمان پس از اشغال لهستان در ۱۹۳۸م/ ۱۳۱۷ و آغاز جنگ جهانی دوم، بهسرعت قاره اروپا را در تصرف یا در حیطه نفوذ خود گرفت. انگلستان با از دست دادن فرانسه و نداشتن متحد اروپایی و در غیاب متحد دیرینش آمریکا، با کمک نیروهای مستعمراتی آغشته در «خون و خاکستر» مقاومت میکرد. در این شرایط روسیه که با دلگرمی از پیمان عدم تجاوز با آلمان به تصرف نیمی از لهستان دلخوش بود، در همان سال ۱۹۳۹م/۱۳۱۸ ابتدا با فنلاند وارد جنگ شد و یکسوم آن کشور را تصرف و ژنرال مانرهایم را متعهد به سازگاری با استالین کرد، سیاستی که «فنلاندیزاسیون» نامیده شد. سال بعد کشورهای لتونی، لیتوانی و استونی را اشغال و ضمیمه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی کرد! یعنی نگران آلمان نبود. ضمنا روسیه هم کنگو و اوگاندا نبود که به مستعمرهشدن تن دهد. عصر مستعمرهسازی نیز پایان یافته و سوریه، لبنان و عراق هم مستقل شده بودند.
ایران در سال ۱۹۳۸م/ ۱۳۱۷ بلافاصله پس از آغاز جنگ جهانی دوم اعلام بیطرفی کرد، اما به همکاریهای عمرانی و توسعه صنعتی با کمک کارشناسان آلمانی ادامه داد؛ زیرا آمریکا و فرانسه در آن زمان فقط در برنامههای آموزشی و بهداشتی همکاری میکردند. دولت ایران بنا بر ملاحظات و تجربیات نفتی، تمایلی به حضور انگلیس در برنامههای دیگر نداشت و روسیه هم که امکاناتی برای اینگونه همکاریها نداشت و پس از قرارداد عدم تجاوز با آلمان، نگران حضور کارشناسان آنها در ایران نبود. در چنین شرایطی بود که آلمان در ساعت سه بامداد ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱/ یعنی سوم تیر ۱۳۲۰ در جنگی غافلگیرانه در جبههای به گستردگی دوهزارو ۹۰۰ کیلومتر به نام عملیات «بارباروس» با چهار میلیون سرباز به شوروی حمله کرد. شوروی نهتنها چنین حملهای را حتمی نمیدانست، بلکه استالین در آغاز خبر آن را حتی باور نمیکرد! چرا هیتلر به شوروی حمله کرد؟
ممکن است به سادگی این حمله را با توجه با اشاره هیتلر در کتاب «نبرد من» درباره اولویت دستیابی به مستعمراتی «در شرق» به تمایل مستعمرهکردن روسیه و عقبنماندن از رقبای اروپایی تعبیر کرد. یا به احتمال بیشتر به تصرف «فضای حیاتی» نسبت داد. اما در اواخر قرن ۱۹ تا پایان جنگ جهانی اول ۱۹۱۸م/ ۱۲۹۷ آلمان مستعمراتی در آفریقا شامل آفریقای جنوب غربی (نامیبیا)، تانگانیکا (سرزمین اصلی تاتزانیای کنونی)، کامرون، روآندا و بروندی و توگو؛ و در آسیا بندر چینگ دائو در چین همانند هنگکنگ در اجاره صدساله؛ و همچنین در اقیانوسیه شامل جزایر گینه نو، ساموآ، مارشال و کارولین داشت که با شکست در جنگ جهانی اول از دست داده بود. در آمریکای جنوبی هم با داشتن کلنیهای بزرگ آلمانی نفوذ گسترده داشت.
در مورد دلایل مهم حمله گسترده آلمان و غافلگیری شوروی میتوان به نکات دیگری توجه داشت: اشغال تقریبا سراسری اروپا و نگهداری آن و نیز تداوم جنگ با انگلیس منابع سوخت آلمان را به تحلیل برده بود و نیاز به منابع مستمرتر داشت. در مقابل، انگلستان با در اختیار داشتن پالایشگاه آبادان و منابع دیگر در عراق و برمه، دستیابی کافی به سوخت برای تحرک موتور جنگی خود داشت. آلمان حتی توسط دوستان جاسوس خود واسموس در بوشهر کوشیده بود در خطوط لوله نفترسانی به آبادان اخلال کند.
اما هیتلر به این نتیجه رسیده بود که با حمله برقآسا به شوروی و غافلگیری و از کار انداختن ماشین جنگی آن بتواند خود را از طرفی به منابع نفت قفقاز و باکو و مرز ایران برساند و با حمایت مردم ایران که طرفدار آلمان بودند، بتواند آبادان را از اختیار انگلستان خارج و انگلیس را با بنبست مواجه کند.
گستردگی جبهه و تهدید مسکو و لنینگراد و تمرکز بیشتر روی جبهه جنوب موجب ضعیفشدن دفاع شوروی در جبهه جنوب شد. به همین دلیل ارتش آلمان توانست طی سه ماه بهسرعت صدها کیلومتر در جبهه جنوب پیشروی و اوکراین را اشغال و ۶۵۰ هزار سرباز شوروی را در کییف اسیر کند! و خود را به درون قفقاز برساند و فقط در استالینگراد در مرز قفقاز متوقف شد. به این دلایل بود که شوروی فورا به متفقین پیوست و متفقین کمتر از دو ماه بعد در سوم شهریور ۱۳۲۰ اشغال ایران را ضروری دانستند. آمریکا نیز سه ماه بعد و پس از حمله ژاپن به پرلهاربر، به متفقین پیوست و سرنوشت جنگ دگرگون شد و آلمان در رسیدن به هدف خود ناکام ماند.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.