جنگ تعرفه یا جنگ روابطعمومی؟
جنگهای تعرفهای همواره بهعنوان ابزاری برای اعمال قدرت اقتصادی میان دولتها شناخته شدهاند. با این حال، در دوران معاصر و با گسترش رسانههای دیجیتال و شبکههای اجتماعی، این جنگها فقط به حوزه اقتصاد محدود نمیمانند. اقداماتی نظیر افزایش یا اعمال تعرفههای وارداتی، نهتنها اثرات اقتصادی فراوانی دارند، بلکه به یک موضوع ارتباطی، تصویری و حتی حیثیتی برای کشورها تبدیل میشوند.


عادل میرشاهی: جنگهای تعرفهای همواره بهعنوان ابزاری برای اعمال قدرت اقتصادی میان دولتها شناخته شدهاند. با این حال، در دوران معاصر و با گسترش رسانههای دیجیتال و شبکههای اجتماعی، این جنگها فقط به حوزه اقتصاد محدود نمیمانند. اقداماتی نظیر افزایش یا اعمال تعرفههای وارداتی، نهتنها اثرات اقتصادی فراوانی دارند، بلکه به یک موضوع ارتباطی، تصویری و حتی حیثیتی برای کشورها تبدیل میشوند. این مسئله در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ به شکلی ملموستر رخ داد؛ جایی که سیاست تعرفهای او علیه چین و سایر کشورها، جنبهای فراتر از صرفا اقتصاد پیدا کرد و به نوعی جنگ روابطعمومی بینالمللی تبدیل شد.
تعرفه؛ ابزاری برای چانهزنی یا نمایش قدرت؟
تعرفهها در تئوریهای اقتصادی ابزارهایی برای محافظت از تولید داخل و کنترل کسری تجاری هستند، اما در عمل، اغلب به عنوان ابزار چانهزنی سیاسی و تجاری به کار میروند. دونالد ترامپ از همان ابتدای دوران ریاستجمهوریاش، با شعار «اول آمریکا» سیاستهایی را پیش گرفت که نشان میداد تعرفه برای او فقط یک ابزار اقتصادی نیست، بلکه وسیلهای برای انتقال پیام سیاسی و نمایش قدرت ملی است. این پیام نهتنها برای مخاطب داخلی در آمریکا، بلکه برای افکار عمومی جهانی نیز طراحی شده بود.
چین؛ هدف اصلی و صحنه نبرد ارتباطی
در جنگ تعرفهای میان آمریکا و چین، اگرچه اقتصاددانان به بررسی آمار صادرات و واردات، اثرات قیمت و نوسانات بازارها مشغول بودند، اما متخصصان روابطعمومی به موضوع دیگری توجه داشتند: پیامهایی که از طریق رسانهها و سخنرانیها منتقل میشدند. دولت ترامپ با استفاده از واژگانی مانند «سرقت مالکیت فکری»، «رفتار ناعادلانه تجاری» و «استفاده چین از آمریکا»، تلاش میکرد نهتنها دلایل اقتصادی برای اقداماتش ارائه دهد، بلکه تصویر چین را در افکار عمومی جهانی مخدوش کند. در سوی دیگر، چین نیز با بهرهگیری از رسانههای جهانی، شبکههای خبری وابسته به دولت، دیپلماسی عمومی و نهادهای بینالمللی، به بازسازی تصویر خود و مقابله با ادعاهای ایالات متحده پرداخت.
رسانه اجتماعی؛ میدان نبرد جنگ روابطعمومی
یکی از تفاوتهای جنگ تعرفهای ترامپ با نمونههای پیشین، استفاده فعال و مستقیم او از توییتر برای اعلام تصمیمات اقتصادی بود. هر پیام ترامپ در رسانههای اجتماعی بهمثابه یک بیانیه سیاست خارجی تلقی میشد و تأثیر مستقیمی بر بازارها، رسانهها و افکار عمومی میگذاشت. این رویکرد که اطلاعرسانی سیاستها را بهجای کانالهای رسمی از طریق پلتفرمهای عمومی انجام میداد، نوعی «روابطعمومی مستقیم» بود؛ جایی که رئیسجمهور بدون واسطه با مخاطبان جهانی ارتباط برقرار میکرد و میکوشید روایت مورد نظر خود را در ذهن مردم تثبیت کند.
پاسخ چین: روابطعمومی متقابل با چاشنی دیپلماسی نرم
در مقابل، چین نیز فقط به ابزارهای اقتصادی برای مقابله با تعرفههای آمریکا بسنده نکرد. دولت چین بهخوبی از اهمیت تصویر بینالمللی خود آگاه بود و تلاش کرد از طریق دیپلماسی عمومی، نشستهای خبری هدفمند، استفاده از ظرفیت چینیهای مقیم خارج و رسانههای بینالمللی همچون سیجیتیان و چاینادیلی، افکار عمومی جهان را با خود همراه کند. همچنین استفاده از مفاهیمی مانند «چندجانبهگرایی» و «ضرورت حفظ نظم جهانی» در بیانیهها و سخنرانیهای مقامات چینی، در راستای ساختن چهرهای منطقی، آرام و چندجانبهگرا برای چین صورت گرفت. درواقع، چین نیز درگیر جنگ روابطعمومی شده بود؛ جنگی که صحنهاش شبکههای جهانی و ذهن مخاطبان بینالمللی بود.
جنگ تعرفهای در افکار عمومی داخلی آمریکا
نکته حائز اهمیت این است که جنگ تعرفهای ترامپ نهتنها بر روابط بینالملل، بلکه بر افکار عمومی داخلی آمریکا نیز تأثیر داشت. ترامپ با بهرهگیری از گفتمان «قربانیشدن کارگران آمریکایی» در مقابل «بیعدالتی تجاری چین»، توانست حمایت بخش بزرگی از طبقه کارگر و کشاورزان را جلب کند. حتی زمانی که برخی تعرفهها منجر به افزایش قیمتها یا دشواری در واردات شد، روایت «فداکاری برای عظمت آمریکا» همچنان توسط ترامپ تبلیغ میشد. این رویکرد نوعی عملیات روابطعمومی برای اقناع مردم بود، نه صرفا سیاستگذاری اقتصادی.
نقش رسانههای جهانی در تشدید یا تلطیف جنگ تعرفهای
رسانههای بینالمللی، نقش واسط میان بازیگران سیاسی و افکار عمومی جهانی را ایفا میکنند. در ماجرای تعرفههای ترامپ، رسانههای معاندی نظیر سیانان، بیبیسی، بلومبرگ و حتی رسانههای منطقهای، هرکدام با روایت خاص خود، به شکلگیری ادراک مخاطبان از این جنگ کمک کردند. انتخاب تیتر، استفاده از تصاویر خاص، مصاحبه با کارشناسان و حتی لحن گزارشها، همگی در شکلگیری «واقعیت رسانهای» از جنگ تعرفهای تأثیرگذار بودند. در این میان، رسانههایی که به نظر میرسید با سیاست ترامپ همراستا هستند، تلاش کردند چین را متهم به رفتار غیرمنصفانه کنند؛ درحالیکه رسانههای دیگر از پیامدهای منفی این سیاست برای اقتصاد جهانی سخن گفتند.
روابط عمومی بینالمللی در دوران تنشهای اقتصادی
تعرفهها دیگر فقط اعداد و درصدهایی در سیاستهای اقتصادی نیستند؛ آنها به بخشی از بازی ارتباطی و برندینگ بینالمللی کشورها تبدیل شدهاند. در چنین شرایطی، کشورها نیاز دارند تا تیمهای روابط عمومی بینالمللی قدرتمند، استراتژی رسانهای، کمپینهای هوشمند و حضور مؤثر در پلتفرمهای دیجیتال داشته باشند. دولت ترامپ با وجود آشفتگیهای درونی، نشان داد که استفاده از پیامرسانی مستقیم و تکرار کلیدواژهها میتواند در کوتاهمدت موفقیتهایی در تغییر افکار عمومی ایجاد کند؛ اما در درازمدت، عدم انسجام و نبود پشتوانه نظری ممکن است اثرات منفی بهبار آورد.
تعرفهها به مثابه زبان دیپلماسی عمومی نوین
جنگ تعرفهای ترامپ علیه چین نمونهای شاخص از همپوشانی اقتصاد، سیاست و ارتباطات در دوران معاصر است. این جنگ فقط نبردی بر سر نرخهای گمرکی نبود، بلکه تلاشی برای بازتعریف هویت ملی، دشمنسازی ارتباطی و بازآفرینی تصویر بینالمللی آمریکا بهحساب میآمد. روابط عمومی در این میان نه به عنوان یک ابزار جانبی، بلکه به عنوان یک میدان اصلی جنگ عمل کرد.
در آینده نیز هر تصمیم اقتصادی بزرگ، خواهناخواه، به یک تصمیم ارتباطی و تصویری نیز تبدیل خواهد شد. اینجاست که روابط عمومی بینالمللی باید به عنوان یک ابزار راهبردی در سیاستگذاری کلان کشورها در نظر گرفته شود؛ چراکه برند ملی، دیگر فقط با صادرات کالا یا رشد اقتصادی ساخته نمیشود، بلکه با چگونگی ارتباطسازی، روایتگری و مدیریت ادراک عمومی جهانی شکل میگیرد.