برادر بزرگ خانواده وزارت خارجه
عباس ملکی- پژوهشگر

در روابط بینالملل جدید بر این مسئله تأکید میشود که با وجود همه پیشرفتهای بشر در علوم مختلف و دستیابی به سامانههای پیچیدهای مانند سیستم پشتیبانی تصمیمگیری یا هوش مصنوعی، باز این انسان است که مرکز تصمیمگیری در روابط بین کشورها و اقدام در این زمینه است. انسان در راستای حفظ منافع خود، بنگاه یا کشورش نگاهی عقلایی دارد؛ اما تسلط عقلاییبودن و دوریجستن از تهدید و کاهش جدال و خطر در هر فردی با شرایط و محدودیتهای خاص خود روبهروست؛ پس نمیتوان بدون توجه به شرایط محیط و همچنین وضعیت روانی و روحی و سلیقههای فردی، تصمیمی را ارزیابی کرد. به عبارت دیگر، همانگونه که اثر انگشت هر فرد با دیگران متفاوت است، با توجه به هنجارها، ایستارها، سنتها و فرهنگ، نحوه برخورد هرکس با دیگران نیز کاملا متفاوت است. میخواهم نتیجه بگیرم که میتوان با توجه به نوع تصمیمگیری، متوجه شد پشت هر تصمیم بزرگ چه کسی با چه مکتب فکری و گرایش و سلیقهای ایستاده است.در بهمن 1357، انقلاب اسلامی مردم ایران به نتیجه رسید و نظام قبلی سرنگون شد. دوره جدید نیازمند آدمهای خاص خودش بود. هرچند سخنگویان انقلاب تأکید میکردند که مایل هستند با آنهایی کار کنند که از گذشته در کارهای دولتی و اداری بودهاند، بهتدریج این واقعیت خودش را بر پهنه روابط اجتماعی تحمیل میکرد که نظام انقلابی، نیازمند تصمیمگیران انقلابی است و پس از آن بود که در مناصب متعدد سیاسی و اجتماعی نیروهای جدیدی جایگزین شدند.سیاست خارجی در هر جای جهان نیمی از سیاست هر کشور است.
همه فعالیتهای وزارتخانهها و نهادهای عمومی مسئول امور سیاسی، حقوقی و اجتماعی، در نیمه دیگر یعنی سیاست داخلی آن کشور جای میگیرند. این نشاندهنده اهمیت روابط خارجی در هر واحد سیاسی است. ایران پس از انقلاب نیازمند نیروهای جدید برای اداره وزارت امور خارجه و نمایندگیهای ایران در سراسر جهان بود؛ یعنی نیازمند حداقل 500 مدیر و مسئول بود که نخست سیاست خارجی را به صورت نظری یا عملی بشناسند، دوم با نحوه تصمیمگیری برای اداره سیاست خارجی ایران آشنا باشند. سوم هسته مرکزی نوپای نظام به آنها اعتماد داشته باشند، چهارم از چگونگی رفتار در جوامع متفاوت بیرون از ایران تجربه داشته و پنجم توانایی کار جمعی و تحمل جذب آرای مخالف را داشته باشند. اینجا بود که در دولت موقت و همچنین شورای انقلاب اسلامی که زمانی مسئول اداره کشور بود و در نهایت در دوره نخستوزیری شهید محمدعلی رجایی، یکی از دغدغههای اصلی تصمیمگیران ایران این بود که با وزارت امور خارجه چه کنیم. به همین دلیل تغییراتی که در آن سالها در وزارت خارجه رخ داد، بیشتر از وزارتخانههای دیگر بود. در نهایت در فروردین 1360، رجایی که نخستوزیر بود، خود سرپرستی وزارت خارجه را بر
عهده گرفت و معاونانی برای انجام امور برگزید؛ آقایان احمد عزیزی، عبدالله نوری، جواد منصوری و حسین شیخالاسلام. مهمترین معاونت وزارت خارجه، یعنی معاونت سیاسی، بر عهده حسین شیخالاسلام بود. حسین شیخالاسلام از ابتدا با چالشهای متعددی روبهرو شد؛ نخستین آنها همان امور روزانه بود. جهان در حال تغییر بود و اداره سفارتخانهها و کنسولگریهای ایران مسئله مهمی بود. مسئولان سابق نمایندگیها بهتدریج آن مراکز را ترک کرده و در برخی از سفارتخانهها دانشجویان طرفدار انقلاب ایران سفارت را در اختیار گرفته بودند. چالش دوم، تعریف و تحدید مکتب فکری سیاست خارجی منبعث از انقلاب اسلامی بود. در آن روزها، نظریه خاصی در این زمینه وجود نداشت؛ هرچه بود، گروهی از جملات کلی یا توصیههای اخلاقی بود. چالش سوم پیداکردن نیروهای مناسب برای اداره آن دستگاه نسبتا بزرگ بود. تعداد افراد شاغل در سیاست خارجی در مقایسه با دیگر مراکز کمتر، اما تعداد مدیران و مسئولان این دستگاه از جاهای دیگر بیشتر است؛ یعنی سلسلهمراتبی نسبتا افقی و همعرض. چالش چهارم حسین شیخالاسلام کارکردن با کسانی بود که از گذشته در وزارت خارجه بودند و اتفاقا اکثر آنها دلسوز
بودند و وطندوست؛ اما ترکیب آنها با نیروهای جدید، کار بسیار مشکلی بود. چالش پنجم در تهران دانشجویان پیرو خط امام بودند از دیوار سفارت آمریکا بالا رفته بودند و برخی از همکاران جدید، همان کسانی بودند که دیپلماتها و کارکنان آمریکایی را گروگان گرفته بودند. همچنین در شهریور 1359، عراق بخش وسیعی از اراضی جنوب غربی ایران را اشغال کرده بود؛ این مسئله بدون شک از دغدغههای حسین در آن روزگار بود. شاید گفته شود که این مجموعه از شرایط برای هر فرد دیگری هم ممکن بود اتفاق بیفتد. مورگنتا در نظریه واقعگرایی سیاست خویش در این زمینه مفصل بحث میکند که منصب یا موقعیت خاص یک سیاستمدار است که به او امر میکند که چه باید کرد یا چه نباید کرد. بااینحال نمیتوان از حجم وسیع مسئولیتهایی که بر دوش حسین بود، بهآسانی گذشت. حسین دو چالش دیگر هم داشت که او را در میان ما تازهکاران سیاست خارجی، از آن زمان تاکنون، برجسته میکند. از این دو باید بهعنوان ششمین و هفتمین چالش زندگی او یاد کرد. ششمین چالش حسین، دغدغه او برای دانستن بود؛ او در جلسات بیشماری در زمینه سیاستهای جهانی ایران، منطقهای، چندجانبه، دوجانبه و همچنین توضیح
روابط خارجی روزمره برای مسئولان داخلی شرکت میکرد. در همه این جلسات، حسین کتاب یا مقالهای با خود میآورد. اشتهایی سیریناپذیر برای دانستن موضوعات گوناگون، بهخصوص ساحتهای تجربی و فناورانه داشت. در مدت زمانی که با هم در شورای معاونان وزارت خارجه شرکت میکردیم، شوخی من و او این بود؛ من میگفتم شرط میبندم تو امروز کتابی در زمینه ریاضیات با خود آوردهای و او هم میگفت شرط میبندم تو امروز کتاب جدیدی از انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی با خودت آوردهای. شیفته برنامهنویسیهای کامپیوتری، سیستم اطلاعات مدیریت، هوش مصنوعی و این قبیل دانشها بود. چند هفته قبل هم که در جلسهای در وزارت امور خارجه او را دیدم، کتابی در دستش بود در زمینههای تصمیمگیری خبره (Expert Systems). هفتمین چالش او از ابتدای زندگیاش، دغدغه و نگرانی او در اجرای وظایف دینی و اخلاقی بود. همیشه نگران بود که مبادا اذان بگویند و او نشنود. نگران بود که مبادا حق کسی ضایع شده باشد. مبادا با یکی از دیپلماتهای خارجی، آنگونه که باید، حرف نزده باشد. مبادا یکی از همکارانش بیمار شده و او توجه نکرده باشد. مبادا یکی از ما نیازمند کمکی بودهایم و
او متوجه نباشد. حسین برای آنچه به آن اعتقاد داشت، هم برای ایران و هم برای کشورهای دیگر، زحمت بسیار کشید. فداکاریهای او برای پایانیافتن جنگ و حل اختلاف میان کشورهای دیگر یا گروههای اجتماعی در مناطق دیگر را باید در مجالی دیگر گفت و نوشت. دوستان و همکارانش برای ما از او بیشتر بنویسند و بگویند. شایسته است یادنامهای درباره او تدوین کرد؛ شاید بتوان درباره هفت چالش زندگی حسین بیشتر سخن گفت. او برادر بزرگ بچههای سیاست خارجی ایران از 1360 تا 1398 بود.
*معاون سابق وزارت امور خارجه
در روابط بینالملل جدید بر این مسئله تأکید میشود که با وجود همه پیشرفتهای بشر در علوم مختلف و دستیابی به سامانههای پیچیدهای مانند سیستم پشتیبانی تصمیمگیری یا هوش مصنوعی، باز این انسان است که مرکز تصمیمگیری در روابط بین کشورها و اقدام در این زمینه است. انسان در راستای حفظ منافع خود، بنگاه یا کشورش نگاهی عقلایی دارد؛ اما تسلط عقلاییبودن و دوریجستن از تهدید و کاهش جدال و خطر در هر فردی با شرایط و محدودیتهای خاص خود روبهروست؛ پس نمیتوان بدون توجه به شرایط محیط و همچنین وضعیت روانی و روحی و سلیقههای فردی، تصمیمی را ارزیابی کرد. به عبارت دیگر، همانگونه که اثر انگشت هر فرد با دیگران متفاوت است، با توجه به هنجارها، ایستارها، سنتها و فرهنگ، نحوه برخورد هرکس با دیگران نیز کاملا متفاوت است. میخواهم نتیجه بگیرم که میتوان با توجه به نوع تصمیمگیری، متوجه شد پشت هر تصمیم بزرگ چه کسی با چه مکتب فکری و گرایش و سلیقهای ایستاده است.در بهمن 1357، انقلاب اسلامی مردم ایران به نتیجه رسید و نظام قبلی سرنگون شد. دوره جدید نیازمند آدمهای خاص خودش بود. هرچند سخنگویان انقلاب تأکید میکردند که مایل هستند با آنهایی کار کنند که از گذشته در کارهای دولتی و اداری بودهاند، بهتدریج این واقعیت خودش را بر پهنه روابط اجتماعی تحمیل میکرد که نظام انقلابی، نیازمند تصمیمگیران انقلابی است و پس از آن بود که در مناصب متعدد سیاسی و اجتماعی نیروهای جدیدی جایگزین شدند.سیاست خارجی در هر جای جهان نیمی از سیاست هر کشور است.
همه فعالیتهای وزارتخانهها و نهادهای عمومی مسئول امور سیاسی، حقوقی و اجتماعی، در نیمه دیگر یعنی سیاست داخلی آن کشور جای میگیرند. این نشاندهنده اهمیت روابط خارجی در هر واحد سیاسی است. ایران پس از انقلاب نیازمند نیروهای جدید برای اداره وزارت امور خارجه و نمایندگیهای ایران در سراسر جهان بود؛ یعنی نیازمند حداقل 500 مدیر و مسئول بود که نخست سیاست خارجی را به صورت نظری یا عملی بشناسند، دوم با نحوه تصمیمگیری برای اداره سیاست خارجی ایران آشنا باشند. سوم هسته مرکزی نوپای نظام به آنها اعتماد داشته باشند، چهارم از چگونگی رفتار در جوامع متفاوت بیرون از ایران تجربه داشته و پنجم توانایی کار جمعی و تحمل جذب آرای مخالف را داشته باشند. اینجا بود که در دولت موقت و همچنین شورای انقلاب اسلامی که زمانی مسئول اداره کشور بود و در نهایت در دوره نخستوزیری شهید محمدعلی رجایی، یکی از دغدغههای اصلی تصمیمگیران ایران این بود که با وزارت امور خارجه چه کنیم. به همین دلیل تغییراتی که در آن سالها در وزارت خارجه رخ داد، بیشتر از وزارتخانههای دیگر بود. در نهایت در فروردین 1360، رجایی که نخستوزیر بود، خود سرپرستی وزارت خارجه را بر
عهده گرفت و معاونانی برای انجام امور برگزید؛ آقایان احمد عزیزی، عبدالله نوری، جواد منصوری و حسین شیخالاسلام. مهمترین معاونت وزارت خارجه، یعنی معاونت سیاسی، بر عهده حسین شیخالاسلام بود. حسین شیخالاسلام از ابتدا با چالشهای متعددی روبهرو شد؛ نخستین آنها همان امور روزانه بود. جهان در حال تغییر بود و اداره سفارتخانهها و کنسولگریهای ایران مسئله مهمی بود. مسئولان سابق نمایندگیها بهتدریج آن مراکز را ترک کرده و در برخی از سفارتخانهها دانشجویان طرفدار انقلاب ایران سفارت را در اختیار گرفته بودند. چالش دوم، تعریف و تحدید مکتب فکری سیاست خارجی منبعث از انقلاب اسلامی بود. در آن روزها، نظریه خاصی در این زمینه وجود نداشت؛ هرچه بود، گروهی از جملات کلی یا توصیههای اخلاقی بود. چالش سوم پیداکردن نیروهای مناسب برای اداره آن دستگاه نسبتا بزرگ بود. تعداد افراد شاغل در سیاست خارجی در مقایسه با دیگر مراکز کمتر، اما تعداد مدیران و مسئولان این دستگاه از جاهای دیگر بیشتر است؛ یعنی سلسلهمراتبی نسبتا افقی و همعرض. چالش چهارم حسین شیخالاسلام کارکردن با کسانی بود که از گذشته در وزارت خارجه بودند و اتفاقا اکثر آنها دلسوز
بودند و وطندوست؛ اما ترکیب آنها با نیروهای جدید، کار بسیار مشکلی بود. چالش پنجم در تهران دانشجویان پیرو خط امام بودند از دیوار سفارت آمریکا بالا رفته بودند و برخی از همکاران جدید، همان کسانی بودند که دیپلماتها و کارکنان آمریکایی را گروگان گرفته بودند. همچنین در شهریور 1359، عراق بخش وسیعی از اراضی جنوب غربی ایران را اشغال کرده بود؛ این مسئله بدون شک از دغدغههای حسین در آن روزگار بود. شاید گفته شود که این مجموعه از شرایط برای هر فرد دیگری هم ممکن بود اتفاق بیفتد. مورگنتا در نظریه واقعگرایی سیاست خویش در این زمینه مفصل بحث میکند که منصب یا موقعیت خاص یک سیاستمدار است که به او امر میکند که چه باید کرد یا چه نباید کرد. بااینحال نمیتوان از حجم وسیع مسئولیتهایی که بر دوش حسین بود، بهآسانی گذشت. حسین دو چالش دیگر هم داشت که او را در میان ما تازهکاران سیاست خارجی، از آن زمان تاکنون، برجسته میکند. از این دو باید بهعنوان ششمین و هفتمین چالش زندگی او یاد کرد. ششمین چالش حسین، دغدغه او برای دانستن بود؛ او در جلسات بیشماری در زمینه سیاستهای جهانی ایران، منطقهای، چندجانبه، دوجانبه و همچنین توضیح
روابط خارجی روزمره برای مسئولان داخلی شرکت میکرد. در همه این جلسات، حسین کتاب یا مقالهای با خود میآورد. اشتهایی سیریناپذیر برای دانستن موضوعات گوناگون، بهخصوص ساحتهای تجربی و فناورانه داشت. در مدت زمانی که با هم در شورای معاونان وزارت خارجه شرکت میکردیم، شوخی من و او این بود؛ من میگفتم شرط میبندم تو امروز کتابی در زمینه ریاضیات با خود آوردهای و او هم میگفت شرط میبندم تو امروز کتاب جدیدی از انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی با خودت آوردهای. شیفته برنامهنویسیهای کامپیوتری، سیستم اطلاعات مدیریت، هوش مصنوعی و این قبیل دانشها بود. چند هفته قبل هم که در جلسهای در وزارت امور خارجه او را دیدم، کتابی در دستش بود در زمینههای تصمیمگیری خبره (Expert Systems). هفتمین چالش او از ابتدای زندگیاش، دغدغه و نگرانی او در اجرای وظایف دینی و اخلاقی بود. همیشه نگران بود که مبادا اذان بگویند و او نشنود. نگران بود که مبادا حق کسی ضایع شده باشد. مبادا با یکی از دیپلماتهای خارجی، آنگونه که باید، حرف نزده باشد. مبادا یکی از همکارانش بیمار شده و او توجه نکرده باشد. مبادا یکی از ما نیازمند کمکی بودهایم و
او متوجه نباشد. حسین برای آنچه به آن اعتقاد داشت، هم برای ایران و هم برای کشورهای دیگر، زحمت بسیار کشید. فداکاریهای او برای پایانیافتن جنگ و حل اختلاف میان کشورهای دیگر یا گروههای اجتماعی در مناطق دیگر را باید در مجالی دیگر گفت و نوشت. دوستان و همکارانش برای ما از او بیشتر بنویسند و بگویند. شایسته است یادنامهای درباره او تدوین کرد؛ شاید بتوان درباره هفت چالش زندگی حسین بیشتر سخن گفت. او برادر بزرگ بچههای سیاست خارجی ایران از 1360 تا 1398 بود.
*معاون سابق وزارت امور خارجه