|

درباره کتاب «امپراتوری» آنتونیو نگری و مایکل هارت

کمونیست‌هایی بدون کمونیسم*

انسان‌ها تاریخ را می‌سازند اما نه آن‌گونه که خود می‌خواهند زیرا آن اندازه خوشبخت نیستند، اما اگر بخوانند تاریخ را آن‌گونه که می‌خواهند بسازند باید در خلق ایماژها یا همان تصاویر ذهنی خود آزاد باشند.

کمونیست‌هایی بدون کمونیسم*

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

 نادر شهریوری (صدقی)

 

انسان‌ها تاریخ را می‌سازند اما نه آن‌گونه که خود می‌خواهند زیرا آن اندازه خوشبخت نیستند، اما اگر بخوانند تاریخ را آن‌گونه که می‌خواهند بسازند باید در خلق ایماژها یا همان تصاویر ذهنی خود آزاد باشند.

کورنلیوس کاستوریادیس، اندیشمند فرانسوی یونانی‌الاصل و نویسنده کتاب «جامعه تخیلی» بر این باور است که جامعه‌های انسانی تنها در برهه‌هایی از تاریخ توانسته‌اند و یا در حقیقت این خوشبختی را داشته‌اند که آن‌گونه که خیال می‌کردند زندگی کنند. او از این دو برهه از تاریخ تحت عنوان «تاریخ درخشان» نام می‌برد که خوشبختی زودگذری بر زندگی آدمی حاکم شد: دوره اول یونان باستان که مصادف با ظهور دولت‌شهرها بود و دوره دوم در انقلاب 1789 فرانسه که ایماژها یا همان تخیلات برای زمانی خیلی کوتاه امکان بروز داشتند.

کاستوریادیس در مجله معروف «سوسیالیسم یا بربریت» نقدهایی صریح به دولت شوروی و «سوسیالیسم واقعا موجود» وارد می‌کند. از نظر او دولت‌های مستقر، نه بیانگر سوسیالیسم بلکه نوعی دولت‌های دیوانسالار بودند که مالکیت اموال عمومی را برعهده داشتند، با این حال و به‌رغم نقدهای صریحی که وی به سوسیالیسم تحقق‌یافته وارد می‌کند، کماکان از ایده تحقق نهادهای تخیلی جامعه یا به تعبیری که به کار می‌برد از «جامعه خودگردان» دفاع می‌کند. او با موضعی روانکاوانه بر این باور است که تخیلات فردی و یا جمعی همان ایده‌های پس‌رانده‌ شده‌‌اند که از میان نرفته‌اند و بنابراین امکان تحقق مادی آنها می‌تواند فراهم باشد، از این نظر کاستوریادیس می‌کوشد به‌رغم رگه‌های آرمانشهری که در نظریاتش وجود دارد، با هرگونه ایده‌آلیسم آرمانشهری که بر زمینه‌های مادی استوار نیست مخالفت کند. جامعه خودگردانی که کاستوریادیس از آن دفاع می‌کند، اگرچه توأم با نوعی خوش‌بینی خیالی است اما تحقق آن در عالم واقعیت مستلزم تشکیل نهاد قدرتمندی مانند دولت است تا زمینه‌های تحقق مادی آن را فراهم آورد.

ایده‌های کاستوریادیس (1997-1922) در زمانه خود بدیع و آوانگارد به نظر می‌‌رسید، اما با آغاز دوره جهانی‌سازی که در آخرهای عمر کاستوریادیس روند فزاینده‌ای را آغاز کرده بود چندان قابل تحقق به نظر نمی‌آید. او اگرچه به نقد ایده‌های لنین درباره دولت می‌پردازد، با تأکیدی که بر وجود تشکیلات سیاسی می‌کند عملا بر وجود ناگزیر دولت صحه می‌گذارد؛ دولت و یا سیستمی که بخش‌هایی از آن لاجرم با سرکوب همان تخیلات و یا ایماژهایی که کاستوریادیس از آن می‌گوید همراه است.

رادیکالیسم سیاسی که بعد از جنگ جهانی دوم، عمدتا در قالب چپ خود را نمایان می‌کرد بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، از بین رفتن دیوار برلین و رشد دولت غول‌آسایی به نام چین در عرصه جهانی با چالشی تئوریک در تبیین اوضاع بین‌المللی و موقعیت خود مواجه گردید، از جمله مهم‌ترین محورهای چنین چالشی مسئله دولت و تشکیل آن به‌عنوان سدی در برابر گسترش سراسری سرمایه‌داری بود. تا قبل از این تشکیل دولت سوسیالیستی در انقلاب اکتبر 1917 تا لااقل مه 68 مهم‌ترین اولویت نیروهای چپ برای دخالت در امر سیاسی بود. این اولویت -ایده- نقطه عزیمت احزاب و نیروهای سیاسی هر کشوری بود که مترصد فرصتی برای کسب قدرت سیاسی باشند. اما در پی تحولات عظیم گفته‌شده، ایده‌هایی در میان طیف چپ شکل گرفت که روند تشکیل دولت-‌ملت مورد پرسشی جدی قرار گرفت. به نظر این طیف از نیروهای چپ نظم جهانی‌سازی تحت هژمونی امپراتوری سرمایه به صورت گسترده‌ای جهان را تحت سیطره خود قرار داده است که در پی آن مرزهای دولت از میان برداشته شده و اعمال قدرت این بار برخلاف فرماسیون‌های قبلی نه به صورت عمودی بلکه به صورت افقی تا دورترین جغرافیای جهانی را در بر می‌گیرد. آنچه مسئله را بغرنج می‌کند همانا رشد افقی و به تعبیر دلوز «ریزوم‌وار» امپراتوری سرمایه است که دیگر از مرکزیتی معین پیروی نمی‌کند، در این شرایط فاقد مرکزی معین و یا سوژه کارگزار است و بنابراین سرمایه به‌واسطه خودگردانی ساختارهای خویش به پویایی خود شدت می‌بخشد، همچنان‌که مارکس در کتاب «سرمایه» می‌گوید رشد سراسری سرمایه در اصل به ماهیت سرمایه بازمی‌گردد تا به‌واسطه آن جهانی را تحت سیطره امپایر خود قرار دهد.

در این شرایط مقابله با چنین امپایری که حتی دولت‌های کمونیستی از قبیل چین را هم به‌شدت تحت نفوذ خود قرار داده به معضلی سخت بدل می‌شود. آنچه موقعیت چپ را از نظر سیاسی مشکل‌تر هم می‌کند آن است که جهان سرمایه فاقد مرکزی معین به‌عنوان هدفی برای مقابله با آن است، بلکه برعکس سرمایه با تکثیر مداوم خود آن هم به صورت ساختاری، واجد نه یک مرکز بلکه بی‌نهایت مرکز می‌شود که هرکدام به صورت دولت‌هایی اگرچه مستقل و با ایدئولوژی‌های گوناگون اما فی‌الواقع مجری سرمایه به فعالیت خودگردانی خویش ادامه می‌هند. تونی نگری (2023-1933) و مایکل هارت از جمله نیروهای چپ دولت‌گریز هستند که در کتاب «امپراتوری» ایده‌های رادیکال خود را برای نقد امپراتوری جهانی بیان می‌کنند. به نظر این متفکران امپایر در اساس مشروعیتی ندارد زیرا بر سه مؤلفه «بمب، ‌پول و اتر** (Ether) استوار است».1 علاوه بر آن امپایر از مرکزیتی واحد هدایت نمی‌شود و از این‌رو مقابله با آن نیز نیاز به مرکزیتی ثابت و یا تشکیلات و دولت ندارد تا بکوشد با امپایر مبارزه کند، ‌زیرا نظم نوین جهانی که از آن می‌توان با عنوان نظم نوین جهانی پست‌مدرن نیز نام برد فاقد مرکزیت است، بنابراین اعتراضاتی که به ناگزیر شکل می‌گیرد برخلاف گذشته نیازی به تشکیلات و یا حزب ثابت ندارد. در این شرایط انبوهی از نیروی اجتماعی ناراضی شکل می‌گیرد که نگری به آن «انبوه خلق» (multitude) نام می‌دهد. این نیروهای تنوع‌یافته اگرچه هریک بنابر مقتضیات خود درصدد تحقق ایده‌های خود هستند، اما در عین حال هیچ‌کدام از آنان به لحاظ سلسله‌مراتب بر دیگر نیروها برتری ندارد.

آنچه «انبوه خلق» را از «توده» که مجری اهداف و آرمان‌های گروه خود هستند جدا می‌کند، تفاوت مهمی است و نگری و هارت بر تمایز میان «انبوه خلق» و «توده» تأکید می‌کنند. تفاوتی که بیانگر ایده‌های دولت‌گریز این سنخ از نیروهای رادیکال است. به نظر این دو متفکر انبوه خلق می‌تواند طیفی گسترده و غیرثابت باشد که شامل حاشیه‌نشینان‌ و یا نیروهای مهاجر و اقلیت‌هایی هستند که بر اثر جهانی‌سازی یکپارچه‌ سرمایه‌داری در وضعیت اسف‌بار اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته‌‌اند و در عین حال تابع دولت و یا کشوری معین نیز نیستند. «به طور کلی انبوه خلق را نمی‌توان با مفهوم توده (mass) مقایسه کرد زیرا با آن فرق دارد، توده در چارچوب ملی مطرح است در حالی که انبوه خلق حصارهای محلی‌گرایی را در هم می‌شکند و مبنای نوعی اشتراک فوق‌ملی را می‌سازد».2

نگری از جنبش بی‌پایان در میان انبوه خلق می‌گوید که هیچ نظمی نمی‌تواند آن را در قالب شکل تثبیت‌شده‌ای به نام دولت به مردم تحمیل کند. دولت‌ها حتی دولت‌های سوسیالیستی که خود را دولت تحقق‌یافته کمونیستی معرفی می‌کنند، در اصل چیزی جز سرمایه‌داری نوین نیستند. این نوع دولت‌ها تابع نظم نوین جهانی یا همان امپراتوری پست‌مدرن هستند که ریزوم‌وار در حال گسترش هستند. اساسا از نظر نگری و هارت پدیده‌ای به نام دولت‌های چپ‌گرا وجود ندارد، این دو از جمله کمونیست‌هایی هستند که به کمونیسم به‌مثابه دولت تحقق‌یافته و به مصرف رسیده باور ندارند. نگری می‌گوید «ما از همان دهه 60 -احتمالا تحولاتی که منتهی به مه 68 می‌شود- فهمیدیم که دیگر دیالکتیک جوابگو نیست و کار نمی‌کند، چون در عوض اینکه سویه‌های مختلف پدیده‌ها همدیگر را بیافرینند و ارتقا ببخشند، اینها اتفاقا همدیگر را تخریب می‌کردند و همه چیز چنان در آنتاگونیسمی تام گره خورده بود که هیچ چیز جدیدی زاده نمی‌شد مگر بر مبنای قدرت آفرینشگر خود طرف سازنده آنتاگونیسم، یعنی مقاومت و قدرت برسازنده و از اینجاست که به‌جای مفهوم هگلی دیالکتیک برای فهم تقابل و تضادهای اجتماعی، مفهومی مثل آنتاگونیسم برجسته می‌شود، یا مفهومی مثل درون‌ماندگاری که چنان‌که گفتیم در هستی‌شناسی و فلسفه اسپینوزا نقش بسیار مهمی دارد».3

از واژه مبهم رهایی می‌توان تعابیر متفاوتی داشت، خود کلمه رهایی در اصل مستعد نوعی ابهام است اما آنچه در دیدگاه‌های نگری درباره رهایی وجود دارد نوعی مرکزگریزی است. این مرکزگریزی در تمامی سیستم‌ها چه دولت، چه بروکراسی و چه حتی در تشکیلات کمونیستی نیز خود را به‌وضوح نشان می‌دهد. از نظر نگری و همفکرانش ایده‌های لنینی سازماندهی و تاکتیک‌ها که خود را در قالب احزاب منسجم نمایان می‌ساخت مربوط به زمانه‌ای است که جهانی‌سازی و انتزاعیات مجازی به این سطح از گستردگی افقی نرسیده بود. اکنون در «وضعیت خلاق جهانی‌سازی» به همان اندازه خلاقیت لازم است، در حالی که هر سازمان و تشکیلات با اعمال قدرت عمودی حتی سانترالیسم دموکراتیک مانع از بروز خلاقیت‌هایی شده که در انبوهی از بدنه یافت می‌شود. ایده‌های نگری، هارت و همفکرانشان اگرچه مبتنی بر واقعیت‌های موجود است اما در عین حال توأم با نوعی خوشبینی ناگزیر است؛ منظور از خوشبینی‌های ناگزیر وجود دیدگاه‌های پوپولیستی است که عمدتا واجد جمع‌گرایی و تهییج توده‌ها است که منتهی به شور و شوق برای میل به تغییر می‌شود؛ میلی که در تحقق تام و تمام آن تردیدهای جدی وجود دارد.

  * برگرفته از مقاله رانسیر به همین نام به نقل از «تز یازدهم»

** Ether (اتر)، گازی فرار که در شیمی ماده‌ای بیهوشی است، اما در اینجا منظور نیرویی پخش‌شونده است که فضای پیرامون خود را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد.

1، 3) «امپراتور» آنتونیو نگری و مایکل هارت، ترجمه رضا نجف‌زاده

2) گفت‌وگو با فواد حبیبی، «آیا تونی نگری تئوریسین تروریسم بود؟» 

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.