|

وقتی ابتذال به‌ جای اندیشه می‌نشیند

در جهان امروز که مرز میان هنر، رسانه و مصرف‌گرایی به‌ طرز فزاینده‌ای در هم تنیده شده است، یکی از مخرب‌ترین جلوه‌های این پیوند، گسترش و حتی مشروعیت‌بخشی به زبان رکیک و مبتذل در آثار هنری است.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

در جهان امروز که مرز میان هنر، رسانه و مصرف‌گرایی به‌ طرز فزاینده‌ای در هم تنیده شده است، یکی از مخرب‌ترین جلوه‌های این پیوند، گسترش و حتی مشروعیت‌بخشی به زبان رکیک و مبتذل در آثار هنری است. اگرچه تاریخ فرهنگ فارسی نمونه‌های متعددی از زبان تند و هجوآلود را در خود دارد، اما آن زبان‌ها در خدمت نقد، افشاگری یا طنزی هوشمندانه بودند. آنچه اکنون در آثار برخی خود‌هنرمندخوانده‌ها‌ یا حتی چهره‌های باسابقه دیده می‌شود، نه ادامه سنتی اصیل، بلکه سقوط آزاد زبان و معنا در گرداب بازارگرمی و بی‌مرزی رسانه‌ای است.

در گذشته، اگر شاعران ‌یا نویسندگانی زبان به تندی می‌گشودند، قصدشان روشنگری و حمله به فساد زمانه بود. کلمات هرچند گزنده، پشتوانه‌ای فکری داشتند و مخاطب می‌دانست در چه بستری با آن مواجه است. اما امروز، بسیاری از کسانی که خود را هنرمند می‌نامند -‌و حتی بعضی که سال‌ها تجربه دارند‌- زبان را نه برای آفرینش معنا، بلکه به ‌عنوان میان‌بری برای جلب توجه به‌ کار می‌برند. آنچه تولید می‌شود، نه هنر است و نه حتی نقد اجتماعی؛ صرفا محتوایی مصرفی است برای چند روز «وایرال»‌شدن در فضای مجازی. از منظر رسانه، این وضعیت به‌شدت خطرناک است. ما در عصری زندگی می‌کنیم که دیگر تولید محتوا محدود به نهادهای مسئول یا رسانه‌های حرفه‌ای نیست؛ هر فرد‌ با یک گوشی هوشمند، به یک رسانه تبدیل شده و هر واژه، تصویر و لحن، می‌تواند در چند ثانیه به میلیون‌ها کاربر برسد. در چنین شرایطی، وقتی زبان مبتذل با مُهر هنر عرضه شود، دیگر صرف یک انتخاب زبانی نیست، بلکه یک حمله مستقیم به بنیان فرهنگی جامعه است. بزرگ‌ترین قربانی این بی‌مسئولیتی، کودکان و نوجوانان هستند؛ نسلی که هنوز قدرت تفکیک بافت، تشخیص نیت هنرمند یا تحلیل محتوایی را که می‌بیند و می‌شنود‌، ندارد. واژگانی که پیش‌تر در گوشه‌های محدود فرهنگ عامه محصور بود، اکنون در آهنگ‌های پربازدید، ویدئوهای کوتاه و استندآپ‌های پرزرق‌وبرق، بدون هیچ مانع و طبقه‌بندی سنی‌ای، با ساده‌ترین کلیک، وارد ذهن حساس آنان می‌شود. نتیجه این وضعیت، فروپاشی مرجعیت زبان، سقوط ذوق زبانی و نابودی فرصت تربیت درست نسلی است که قرار است فردای این سرزمین را بسازد.

آنچه این بحران را تلخ‌تر می‌کند، حضور هنرمندانی است که سابقه و تجربه طولانی دارند، اما در برابر این موج نه‌تنها مقاومت نمی‌کنند، بلکه خود به آن دامن می‌زنند. کسی که سال‌ها در صحنه یا استودیو حضور داشته و مدعی شناخت هنر است، وقتی به زبان رکیک و بی‌مایه پناه می‌برد، در واقع نشان می‌دهد که یا دچار فقر خلاقیت شده یا دیگر هنر را رسالتی فرهنگی نمی‌داند، بلکه صرفا آن را کالایی برای فروش بیشتر می‌بیند. چنین هنرمندی، با سابقه‌اش، مسئولیتی دوچندان دارد و سقوطش به ورطه ابتذال، به‌مراتب زیان‌بارتر از لغزش یک تازه‌کار است. هنر در معنای اصیل خود، دعوت به اندیشیدن و تعمیق نگاه است، نه تحریک غریزه یا خنداندن ارزان. رسالت آن، ساختن است نه ویران‌کردن؛ پالایش است نه آلوده‌سازی. هر زبانی که به خدمت خشونت، ابتذال و تحقیر درآید، حتی اگر در قاب هنر عرضه شود، در نهایت خود هنر را نیز از درون خرد می‌کند. آنکه عنوان هنرمند را یدک می‌کشد اما زبان را به لجنزار بازاری‌پسند می‌کشاند، نه خلاق است و نه صادق؛ او صرفا بازاریابی است که لباس هنر بر تن کرده است.

هیچ‌کس نمی‌گوید که باید زبان هنر را با دیوارهای آهنین سانسور محصور کرد، اما همان‌قدر که آزادی بیان ارزشمند است، آگاهی نسبت به قدرت و اثرگذاری زبان نیز وظیفه‌ای انکارناپذیر است. استفاده از کلمات بی‌پروا، اگر با درک زیبایی‌شناسی و شناخت بافت اجتماعی همراه باشد، می‌تواند نقشی بیدارگر ایفا کند، اما زمانی که این استفاده بی‌هدف، بی‌ساختار و بدون مسئولیت اجتماعی باشد، نتیجه‌اش فقط سقوط است؛ سقوط هنر، سقوط معنا، سقوط اخلاق. اکنون زمان آن رسیده که نگاه به فرهنگ و هنر، نه بر‌اساس آمار بازدید و فروش، بلکه بر پایه اثرگذاری بلندمدت، رشد زبان و ارتقای شأن انسانی بازتعریف شود. جامعه باید از هنرمندانش بیش از شهرت و صدا، تفکر، مسئولیت و کرامت زبان طلب کند. فقط در این صورت می‌توان به هنری امید داشت که از دل مردم برمی‌خیزد، اما زبانش همچنان در تراز شأن انسان باقی می‌ماند.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.