جنگ؛ شاهد و زبان هنر
بوم نقاشی مدتهاست شاهد خاموش بیرحمانهترین تناقضات بشریت بوده است. در طول تاریخ، جنگ مجسمهساز بیرحم تمدنها بوده و در پی آن، زبان هنر را نیز ساخته است. از


به گزارش گروه رسانهای شرق،
رزا متینفر
بوم نقاشی مدتهاست شاهد خاموش بیرحمانهترین تناقضات بشریت بوده است. در طول تاریخ، جنگ مجسمهساز بیرحم تمدنها بوده و در پی آن، زبان هنر را نیز ساخته است. از طاقهای پیروزی روم گرفته تا فریادهای کلاژشده دیجیتالی یک انقلابی خاورمیانهای، هنرهای تجسمی بهعنوان آینهای برای منازعات عمل کردهاند و نهتنها وقایع، بلکه روان درهمشکسته، خشم اخلاقی و تابآوری سرسختانه روح انسان را منعکس میکنند. این سفر، از تجلیل تا تروما، از مستندسازی وقایع تا زیر سؤال بردن خودِ امکان بازنمایی، نشان میدهد که چگونه کوره جنگ اشکال جدیدی از بیان را ایجاد میکند؛ تحولی که در هیچکجا فوریتر و قدرتمندتر از هنر معاصر خاورمیانه در حال رخدادن نیست.
روایت غربی از این دگرگونیها با مجموعهای از گسستهای خشونتآمیز مشخص شده است. برای قرنها، هنر خدمتگزار قدرت بود، مأمور به تجلیل از فاتحان و اسطورهسازی پیروزیها، همانطور که در پرتره قهرمانانه ژاک لویی داوید از «ناپلئون در حال عبور از آلپ» دیده میشود. اولین تغییر با «سوم ماه می ۱۸۰۸» اثر فرانسیسکو گویا از راه رسید که زاویه دید را از قهرمان به قربانی تغییر داد و خشم اخلاقی خام و تزلزلناپذیری را معرفی کرد؛ گویا در واکنش به فجایعی که در طول جنگ شاهد آن بود، تصاویر قهرمانانه را کنار گذاشت و از «قلمزنیهای خشن و واقعگرایانه» برای انتقال پیامدهای غمانگیز درگیریهای خشونتآمیز، ازجمله اجساد مثلهشده و خشونت علیه غیرنظامیان توسط سربازان استفاده کرد. نقاش روسی، واسیلی ورشچاگین، این رویکرد را با شاهکار خود در سال ۱۸۷۱، «تجلیل از جنگ»، رادیکالتر کرد. این نقاشی، تودهای هرمیشکل از جمجمههای انسان را در منظرهای بایر به تصویر میکشد که پرندگان لاشخوار از بقایای آن تغذیه میکنند. کتیبه ورشچاگین روی قاب «تقدیم به همه فاتحان بزرگ، گذشته، حال و آینده»، پیام او را به یک کیفرخواست جهانی و بدون ابهام علیه نهاد جنگ تبدیل میکند.
بااینحال، این کشتار جنگ جهانی اول بود که واقعا فرم هنری را در هم شکست. زبانهای قدیمی زیبایی و قهرمانی به دروغهای زشت تبدیل شدند. در پاسخ، جنبشهایی مانند دادا از کافههای زوریخ ظهور کردند و از مزخرفات و فتومونتاژ برای اعتراض به جهانی که دیوانه شده بود، استفاده کردند. اکسپرسیونیستهای آلمانی مانند اتو دیکس که در سنگرها خدمت کرده بودند، آسیبهای خود را با چهرههای تحریفشده و گروتسک بر روی بوم منعکس کردند و از تکنیک تحریف برای بیان زوال روانی استفاده کردند. این بحران بازنمایی پس از جنگ جهانی دوم و هولوکاست به اوج خود رسید و برخی از هنرمندان را به ترک کامل پیکرنگاری سوق داد و در اکسپرسیونیسم انتزاعی به دنبال زبانی برای بیان آسیبهای وصفناپذیر و وحشت وجودی عصر اتم گشت. در میان آثار هنری ضدجنگ، نقاشی گرنیکا اثر پابلو پیکاسو جایگاهی ماندگار دارد. این نقاشی که در واکنش به بمباران شهر گرنیکا خلق شد، به یک نماد جهانی ضدجنگ تبدیل شد. استفاده پیکاسو از کوبیسم و یک پالت رنگی تکرنگ و خشن، تصویری فراگیر و آشفته از مرگ، درد و اندوه ایجاد میکند. گرنیکا از بستر اصلی خود فراتر رفته و به نمادی جاودانه از اعتراض علیه خشونت در سراسر جهان تبدیل شده است و تصویر آن در بنرهایی که در اعتراضات علیه جنگ ویتنام و سایر درگیریها استفاده میشد، تکرار شده است.
این تکامل صرفا مربوط به موضوع نبود، بلکه مربوط به جوهره و روح بود. جنگ، بازآفرینی رادیکال تکنیک، رسانه و مواد را ضروری کرد. هنگامی که رنگ سنتی دیگر کافی نبود، هنرمندان به قطعات فیزیکی روی آوردند؛ «زیباییشناسی قطعه» که از طریق فقدان و پسماند سخن میگفتند. دادائیستها با مونتاژ اشیای «آماده» روزمره در اعتراض، پیشگام این امر بودند. هنرمندان معاصر مانند هیوا کی از کردستان عراق، پوکههای گلولههای مصرفشده را در اشیای پیشپاافتاده ذوب میکنند و نقدی کیمیاگرانه از اقتصاد جنگ ارائه میدهند. هنرمندان سوری، آوار ساختمانهای بمبارانشده را در آثار خود جای میدهند و هنر را به اثری نمایهای و فیزیکی از فقدان تبدیل میکنند. با رسانهایشدن جنگها از طریق تلویزیون و رسانههای اجتماعی، هنرمندانی مانند مارتا راسلر و تمام اعظم سوری، فتومونتاژ و کلاژ دیجیتال را نه برای نشاندادن خود جنگ، بلکه برای نقد شیوه بهداشتی و دور از دسترسِ مصرف آن و درخواست برای به رسمیت شناختهشدن از طریق زبان جهانی تاریخ هنر به کار گرفتند.
این انقلاب فنی با یک تغییر مفهومی عمیق هدایت شد. مضامین اصلی هنر از شکوه به تروما، از رویداد به خاطره، از قابل بازنمایی به غیرقابل بازنمایی تغییر یافت. بدن در هنر تکهتکه شد، به مکانی برای درد تبدیل شد تا قهرمانی. تمرکز به سوگواری و غیاب معطوف شد، همانطور که در چیدمانهای صندلیهای خالی دوریس سالسدو کلمبیایی دیده میشود که یادبود «ناپدیدشدگان» را به تصویر میکشد. هنرمندانی مانند ولید رعد از لبنان، از طریق پروژه تخیلی گروه اطلس خود، تلاش برای مستندسازی «آنچه اتفاق افتاده» را متوقف کردند و شروع به کاوش در «چگونه میدانیم چه اتفاقی افتاده است» کردند و خودِ ساخت تاریخ و حافظه را در یک جامعه جنگزده به چالش کشیدند. نقش هنرمند از وقایعنگار دربار به شاهد، بایگانیکننده و خالق روایتهای متقابل علیه تبلیغات رسمی و حذفها تغییر یافت.
این دگرگونیها در هیچ کجا به اندازه خاورمیانه، جایی که درگیریهای قرنهای بیستم و بیستویکم برخی از حیاتیترین و دلخراشترین هنرهای زمان ما را ایجاد کردهاند، بهشدت احساس نمیشوند و این ما را به ایران میرساند؛ کشوری با یکی از عمیقترین و دیرینهترین سنتهای هنری در جهان که اکنون بر لبه تیغ قرار گرفته است. هنر ایرانی همواره بر قدرت استعاره تسلط داشته است؛ از نمادگرایی پیچیده مینیاتورهای ایرانی گرفته تا جنبش تأثیرگذار سقاخانه در دهه ۱۹۶۰ که به طرز درخشانی اشکال پاپ و مینیمالیستی را با نمادهای فولکلوریک ایرانی درهم میآمیزد. این تاریخ رمزگذاری، بزرگترین نقطه قوت آن است. تجربه جنگ ایران و عراق میراثی دوگانه ایجاد کرد؛ یک هنر رسمی و قهرمانانه دفاع مقدس و یک هنر بسیار قویتر و غیررسمیتر از تروما و دروننگری عمیق. پیشبینی آینده هنر ایران در برهه کنونیِ فشار شدید، درک این نکته است که محدودیت، ماده اصلی آن است. محدودیتی که منجر به زوال نمیشود، بلکه پالایش را سبب میشود. این سانسور منجر به رکود خلاقیت نشده است؛ در عوض، هنرمندان با توسعه زیباییشناسی چندوجهی مقاومت، با استفاده از پیامهای ظریف یا رمزگذاریشده و ابهام شاعرانه برای انتقال معنا، به این امر واکنش نشان دادهاند. تناقض این محیط سانسورآمیز این است که هنر را مجبور کرده خلاقتر، نمادینتر و عمیقتر در میراث فرهنگی خود ریشه بدواند.
این روند ادامه خواهد داشت و هنر ایران وجودیتر خواهد شد. این هنر بیشتر به زبانی از استعاره قوی پناه خواهد برد و از تمثیلهای تاریخی و انواع موقت یا نوآورانه هنر برای بیان حقایقی که نمیتوان به صراحت بیان کرد، استفاده خواهد کرد. قلمرو دیجیتال به نیروی حیاتی آن تبدیل خواهد شد؛ فضایی برای آفرینش ناشناس و تلاش برای استحکام ارتباط جهانی، در امان از محدودیتهای فضای فیزیکی. مضامین از آشکارا سیاسی به عمیقا وجودی تغییر خواهند کرد؛ هنر عمیق سوگواری، زمان معلق، درونگرایی رادیکال که وزن روانی زندگی تحت فشار را به نمایش میگذارد. ایرانیان خارج از مرز بهعنوان یک تقویتکننده و همکار حیاتی عمل خواهند کرد و تضمین میکنند که این آثار به مخاطبان جهانی برسند.
تأثیر جنگ بر هنر تجسمی، داستان بقا، قدرت، تبعیض و احساس توسط بشریت است. این داستان، داستان فرمهای خردشده و بازسازیشده، مواد جدید ساختهشده از آوار و سفری مفهومی از میدان نبرد به اعماق روح انسان است. اگر هنر جهانی الگو را ارائه میدهد و هنر خاورمیانه شدیدترین بیان معاصر آن را، پس ایران آینده را به تصویر میکشد؛ مکانی که در آن فشار عظیم نه سکوت، بلکه نوع جدیدی از الماس را ایجاد میکند: هنری با سختی، درخشندگی و وجوه باورنکردنی که در تاریکی شکل گرفته و با زمزمهای که در سراسر جهان طنینانداز میشود، صحبت میکند. این گواهی بر این واقعیت است که حتی در مواجهه با نابودی، انگیزه انسان برای خلقکردن، مشاهدهکردن و یافتن معنا، همچنان سرکشترین نیرو است و تلاش دولت برای کنترل روایت، به طور متناقضی به روایت مخالف، هدف عمیقتر و قدرت نمادین میبخشد و تضمین میکند که هنرهای تجسمی بخش مهمی از گفتوگوی اجتماعی و سیاسی باقی خواهند ماند.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.