|

درباره نمایش«هم این/ هم آن» به کارگردانی سهند خیر‌آبادی

مواجهه 2 نسل در آینه گفت‌وگو

در روزگاری که بسیاری از تولیدات نمایشی با تکیه بر جلوه‌های بصری و روایت‌های هیجان‌زده، تلاش می‌کنند مخاطب را به سالن بکشانند، «هم این/ هم آن» سهند خیرآبادی با انتخاب آگاهانه‌ای به عقب می‌رود؛ نه به معنای عقب‌نشینی، بلکه به معنای بازگشت به جوهره تئاتر.

مواجهه 2 نسل در آینه گفت‌وگو

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

سجاد خلیل‌زاده

 

در روزگاری که بسیاری از تولیدات نمایشی با تکیه بر جلوه‌های بصری و روایت‌های هیجان‌زده، تلاش می‌کنند مخاطب را به سالن بکشانند، «هم این/ هم آن» سهند خیرآبادی با انتخاب آگاهانه‌ای به عقب می‌رود؛ نه به معنای عقب‌نشینی، بلکه به معنای بازگشت به جوهره تئاتر.

این اثر نه‌تنها داستانی از دو شخصیت را بازگو می‌کند، بلکه بهانه‌ای است برای بازخوانی یک پرسش قدیمی اما همواره زنده، رابطه میان تجربه و شهرت، میان اصالت و بازار‌ و میان نسلی که خاک صحنه خورده، با نسلی که بیشتر محصول قاب دوربین و فرهنگ سلبریتی‌محور است.

گفت‌وگوهای ظاهرا ساده، اما پر از زیرمعنا، تکرارهای هدفمند و بازی با مکث‌ها. مضمون محوری، گفت‌وگویی بین دو جهان‌بینی است؛ یکی تجربه‌ زیسته و محافظه‌کارانه‌ و دیگری نگاه جوان‌تر و جست‌وجوگر. این تضاد به‌خوبی زمینه اصلی کشمکش را می‌سازد.

با این حال، متن در پرده میانی کمی گرفتار چرخش‌های تکراری می‌شود و برخی جملات بیش از آنکه به پیشبرد روایت کمک کنند، به ایجاد حس کش‌دارشدن ریتم می‌انجامند. ساختار سه‌پرده‌ای آن حفظ شده، اما نقاط اوج می‌توانستند برجسته‌تر و ضربه‌زننده‌تر باشند.

گلاب آدینه در نقش خود، ترکیبی از کنترل، جزئی‌نگری و تسلط کامل بر بدن و صدا را ارائه می‌دهد. هر نگاه و سکوتش بخشی از روایت را پیش می‌برد. نورا هاشمی نیز با انرژی، صراحت و ضرباهنگ جوانانه‌اش، مکملی قدرتمند برای آدینه است. تضاد نسلی در بازی آنها نه‌فقط از طریق متن، بلکه در کیفیت بدن، ریتم گفتار و حتی نحوه اشغال فضا آشکار می‌شود.

بازی‌ها اغلب در محدوده «واقع‌گرایی کنترل‌شده» باقی می‌مانند‌ که هم مزیت است و هم محدودیت؛ مزیت چون از کلیشه‌های بازی اغراق‌آمیز تئاتری دور می‌مانند، محدودیت چون گاه تنوع بیانی کمتر از حد انتظار است.

گلاب آدینه، با حضوری که مرز میان نقش و زیست شخصی‌اش را محو می‌کند، به یک مرجع اجرائی بدل می‌شود؛ نه صرفا بازیگر یک نقش، بلکه آموزگاری که با نگاه، مکث‌ و حتی طرز جابه‌جایی یک فنجان چای، درس بازیگری می‌دهد. این کیفیت اجرائی، نه از جنس تظاهر بلکه از جنس سال‌ها تجربه و درونی‌سازی نقش است. در مقابل، نورا هاشمی با انرژی، صراحت و صمیمیت، نقش نسل تازه را ایفا می‌کند؛ نسلی که می‌خواهد جایگاهش را بیابد و در‌عین‌حال ناخواسته حامل کلیشه‌های فرهنگی معاصر است. این دو اجرا، با تمام تضادشان، یکدیگر را کامل می‌کنند و به نوعی دیالکتیک زنده بر صحنه بدل می‌شوند.

سهند خیرآبادی با پیشینه فلسفه هنر، فضای مینی‌مال و نشانه‌پرداز را آگاهانه انتخاب کرده است. نورپردازی ثابت، صحنه خلوت‌ و جزئیات نمادین (مثل تفاوت در ظروف نوشیدنی) به تمرکز بر گفت‌وگو و درگیری ذهنی شخصیت‌ها کمک می‌کند. اما همین انتخاب، در نیمه دوم، گاهی به یکنواختی بصری و کاهش کشش نمایشی می‌انجامد.

طراحی صدا و موسیقی اگرچه دقیق و کم‌حجم است، اما می‌توانست برای ایجاد تغییر ضرباهنگ یا تأکید بر لحظات احساسی، جسورانه‌تر عمل کند.

خیرآبادی به عمد از عناصر پرتحرک صحنه پرهیز می‌کند تا تمام تمرکز بر کنش کلامی و بازیگری بماند. این رویکرد، هرچند باعث شکل‌گیری لحظات ناب و تمرکز بالای مخاطب بر جزئیات بازی می‌شود، اما در بخش‌هایی از نمایش، خطر افت ریتم را به همراه دارد. با این حال، هدایت دقیق میزانسن‌ها و هماهنگی جزئیات صحنه، از نورپردازی تا نحوه قرار‌گرفتن وسایل گریم، کیفیت اجرائی را حفظ می‌کند.

انتخاب فضای اتاق گریم، فراتر از یک ترفند مکانی، یک تصمیم تماتیک هوشمندانه است. اینجا، آینه‌ها بازتابنده چهره و هویت‌اند؛ جایی که بازیگر، هم خود را می‌بیند و هم نقشی را که باید بازی کند. این دوگانگی، تم اصلی نمایش را تشدید می‌کند؛ «هم این»‌بودن و «هم آن»‌بودن، بی‌آنکه یکی بر دیگری غلبه کامل یابد. تماشاگر، شاهد گفت‌وگویی است که در ظاهر میان دو زن شکل می‌گیرد، اما در عمق، مکالمه‌ای است میان دو دوران از تاریخ تئاتر و سینمای ایران.

نمایش به‌ جای صدور حکم، بر همزیستی و پذیرش تفاوت‌ها تأکید می‌کند. این نگاه خاکستری، به‌ویژه در شرایطی که بسیاری از آثار نمایشی به ساده‌سازی مسائل روی می‌آورند، نقطه قوت بزرگی است. اثر، تماشاگر را به پرسش و گفت‌وگو پس از پایان اجرا وامی‌دارد؛ نه با قطعیت، بلکه با ابهام سازنده.

زیرمتن نمایش، به‌روشنی از دغدغه‌های صنفی و اجتماعی تئاتر امروز می‌گوید. از بی‌توجهی به پیش‌کسوتان تا ورود شتاب‌زده چهره‌های سینمایی به عرصه‌ای که نیازمند سال‌ها ممارست است. خیرآبادی این مضمون را به دام شعارزدگی نمی‌اندازد و به جای محکوم‌کردن یا ستایش مطلق، گفت‌وگویی خاکستری خلق می‌کند که هم‌زمان حزن‌انگیز و آموزنده است.

طراحی صوتی، حداقلی اما معناگراست. سکوت‌های طولانی و صداهای محیطی خفیف، بیشتر به کار ایجاد حس واقعیت و نزدیکی می‌آیند تا خلق فضای شاعرانه. شاید برای مخاطب عام، لحظاتی از موسیقی یا صداگذاری برجسته‌تر می‌توانست تنوع بیشتری ایجاد کند، اما انتخاب فعلی، با منطق روایی اثر همخوان است.

«هم این/ هم آن» نمایشی است که با دو بازیگر قدرتمند، متنی دیالوگ‌محور و کارگردانی مینی‌مال، تجربه‌ای صمیمی اما اندیشمندانه خلق می‌کند. هرچند کندی ریتم و کمبود تنوع بصری در برخی بخش‌ها می‌تواند تماشاگر کم‌حوصله را به چالش بکشد، اما برای مخاطبی که به تئاتر گفت‌وگو و لایه‌مند علاقه‌مند است، اثری ارزشمند و تأمل‌برانگیز محسوب می‌شود.

«هم این/ هم آن» نه یک تئاتر پرزرق‌وبرق و نه یک روایت خطی ساده است. این اثر برای آن دسته از مخاطبان که به «تئاتر بازیگرمحور» و مواجهه بی‌واسطه با گوهر بازیگری علاقه دارند، تجربه‌ای کم‌نظیر و ماندگار خواهد بود. تماشاگر پس از خروج از سالن، نه‌تنها صحنه‌هایی از نمایش، بلکه صحنه‌هایی از تاریخ شفاهی تئاتر ایران را در ذهن خود مرور می‌کند.

سهند خیرآبادی در «هم این/ هم آن» بار دیگر نشان می‌دهد که نگاهش به صحنه، صرفا اجرائی نیست، بلکه تجربه‌ای فلسفی و اجتماعی است. او با پیشینه‌ای آکادمیک در فلسفه هنر، توانسته متنی ظاهرا ساده را به زمینه‌ای برای مکاشفه‌ای چندلایه درباره روابط انسانی، فاصله‌های نسلی و موقعیت‌های اخلاقی بدل کند. کارگردانی این اثر بر مینی‌مالیسمی هوشمندانه استوار است. میزانسن‌ها ساده و بدون اغراق‌اند، اما در دل خود شبکه‌ای از نشانه‌ها و ارجاعات بینامتنی را حمل می‌کنند. تضاد میان عناصر صحنه -از چای ساده در فنجان تا ماگ شیک وارداتی- به شکل نمادین تفاوت‌های طبقاتی و ذهنی شخصیت‌ها را بازتاب می‌دهد. این جزئیات در کنار نورپردازی کم‌تغییر و حساب‌شده، فضا را به سمت سکوت‌های معنادار و لحظات تأمل‌برانگیز سوق می‌دهد.

بخش مهمی از موفقیت اجرا، به توانایی خیرآبادی در هدایت بازیگران بازمی‌گردد. هماهنگی و هم‌نفس‌شدن گلاب آدینه و نورا هاشمی -که از پیوند خانوادگی آنها تغذیه می‌کند- تبدیل به شریان اصلی نمایش شده است. بازی‌ها، از جنس اغراق‌های تئاتر تجاری نیستند، بلکه از جنس زندگی‌اند، با مکث‌ها، ناتمام‌گفتن‌ها و نگاه‌هایی که گاهی بیش از کلمات حرف می‌زنند.

با این حال، نمایش در بخش ریتم دچار افت‌وخیزهای غیرضروری می‌شود. خیرآبادی گاه بیش از اندازه به دیالوگ‌محوری وفادار می‌ماند و از ظرفیت تغییرات بصری و فیزیکی کمتر بهره می‌برد. این رویکرد باعث می‌شود برخی صحنه‌ها کش‌دار به نظر برسند و تنش دراماتیک در مقاطعی فروکش کند.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.