چرا وقتش نرسیده برای اشیای گمشده فکری کنیم؟
شهر پر از قصههای ریزهریزِ آدمهاست. قصههایی که شاید هیچ وقت تعریف نشوند؛ مثل قصه آن خانمی که کلید خانهاش را گم کرده و تا دیر وقت جلوی در منتظر مانده تا همسرش به خانه بازگردد.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
رضا عسکریمقدم
شهر پر از قصههای ریزهریزِ آدمهاست. قصههایی که شاید هیچ وقت تعریف نشوند؛ مثل قصه آن خانمی که کلید خانهاش را گم کرده و تا دیر وقت جلوی در منتظر مانده تا همسرش به خانه بازگردد. یا مردی که کارت بانکیاش را در جلوی عابربانک یا پیشخوان شعبه در جیبش پیدا نمیکند و با عجله و نفسهای به شماره افتاده به گشتن دوباره جیبهایش ادامه میدهد. یا دانشجویی که کیف پول خالیاش را همراه با کارت دانشجوییاش گم کرده، در ورود به دانشگاه با مشکل مواجه است. یا کسی که دفترچه یادداشتش پر از رمزهای شخصی یا نکات درسیاش گم شده و هیچ نسخه پشتیبانی هم از آن ندارد. یا بیماری که عینک طبیاش از جیب یا دستش افتاده و بدون آن زندگی روزمره برایش غیرممکن است و صدها مثال دیگر که هرکس میتواند به آن اشاره کند. همه ما دستکم یک بار این حس ناخوشایند را تجربه کردهایم: «کلیدم کجاست؟ کیفم چه شد؟ عینکم کجاست؟».
از سوی دیگر هر روز در خیابانهای شهرمان صحنهای تکراری اتفاق میافتد: یک دستهکلید روی جدول کنار خیابان، یک کارت بانکی روی لبه پنجره مغازه یا حتی کیف پولی خالی حاوی چند عکس خانوادگی به همراه کارت دانشجویی در آن، که گوشه پیادهرو رها شده است. همه ما دستکم یک بار تجربه کردهایم که وسیلهای شخصی را گم کنیم؛ وسیلهای که برای دیگران بیارزش است، اما برای ما حیاتی.
اکنون پرسش این است: وقتی وسیلهای از ما در شهر گم میشود، کجا باید دنبالش بگردیم؟ پاسخ ساده است: هیچجا. چون سازوکاری برای این موضوع وجود ندارد، مگر آنکه از سر استیصال و به امید اینکه مغازهداری مهربان آن را پشت شیشه مغازه گذاشته باشد یا فردی خَیّر، کلید را روی شاخه درختی آویزان کرده باشد، در خیابانها و کوچههای شهر سرگردان شویم. اما واقعیت این است که بیشتر این وسایل هرگز پیدا نمیشوند و آن کارتها و کلیدهای آویزان به درخت یا رهاشده روی لبه جدول، به دست صاحبشان نمیرسد.
راهحل چیست؟
پیشنهاد ساده است: در سطح شهر باجهها یا جعبههای کوچکی ایجاد شود که هرکدام محدودهای از شهر را پوشش دهند. اگر کسی وسیلهای پیدا کرد، به جای گذاشتن روی جدول یا پشت شیشه مغازه، آن را در این باکس آویزان کند یا درون آن قرار دهد و فردی که وسیلهاش را گم کرده، به جای جستوجوی بیپایان در خیابانها، کافی است به باجههای همان محدوده مراجعه کند.
این ایده نه هزینه زیادی دارد و نه پیچیدگی اجرائی بالا، اما میتوان آن را شروع یک ماجرا دانست که «هزاران نفر را از دردسر و اضطراب نجات میدهد» و به آنان میگوید در این شهر تنها نیستند. درواقع این باجهها میتوانند چیزی بیشتر از یک جعبه و به نوعی یک نقطه ارتباط میان شهروندان در شبکه روابط اجتماعی شهری باشند و تجربههایی مانند «دیوار مهربانی» حکایت از همراهی مردم و کنشگری فعال در چنین کارهایی دارد. از این منظر میتوان جزئیات و امکانات بیشتری به این جعبهها و باجهها افزود. مثلا امکان درج یک کاغذ چسبی کوچک با قابلیت نوشتن شماره تماس برای فرد یابنده در جعبه تعبیه کرد تا امکان تماس و قدردانی برای صاحب شیء فراهم آید. یا مثلا یک دفتر خاطرات در آنجا قرار داد تا آدمها قصه گمکردن و پیداکردنهای خودشان را در آنجا بنویسند و همین قصهها یک روز تبدیل میشوند به یک کتاب بزرگ مملو از مهربانی. یا حتی یک QR Code روی جعبه اشیای گمشده درج کرد که فرد یابنده با اسکنکردن آن قادر باشد وسیله یافتهشده را با عکس و تفصیلات ثبت کند و تا نرمافزار روی موبایل موقعیت مکانی باجه یا جعبه را روی یک نقشه آنلاین نشان دهد که معلوم شود چه چیزی به کجا تحویل داده شده است.
صرفنظر از تمام این پیشنهادهای اضافی که همگی به تقویت حس اعتماد و پیوند میان شهروندان کمک میکنند، در یک کلام باید گفت اصل موضوع همین است: «بیایید اشیای گمشده را از سرگردانی نجات دهیم».
باور کنید از یک جعبه کوچک، کارهای بزرگی برمیآید و با معنایی که شهروندان نجیب یک کشور اصیل به آن میدهند، قادرند اتفاقهای بزرگی را رقم بزنند: اینکه به ما یادآور شوند در این شهر بزرگ تنها نیستیم. اینکه هنوز آدمایی هستند که برای دیگران و احساساتشان ارزش قائل هستند. اینکه با یک کار کوچک هم میتوان یک روز خوب برای دیگران ساخت و با کاهش اضطراب همشهریان خود سهمی در مهربانی و نوعدوستی داشته باشیم.
شاید وقتش رسیده که شهرداریها یا نهادهای مسئول برای چنین طرح ساده اما کاربردی، قدمی بردارند. یک باجه کوچک، یک ایده بزرگ برای شهری مهربانتر.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.