|

منظور از عدالت چیست؟

شاید یکی از مهم‌ترین چالش‌های امروز بشر پاسخ به این پرسش است که مفهوم و غایت نهایی از تحقق عدالت چیست، اساسا منظور از عدالت چیست؟ یکی از مفاهیم پرچالش در علوم اجتماعی، خاصه علومی مانند سیاست، فلسفه و حقوق همین مفهوم عدالت است که از آن به برابری، مساوات و دادگری یاد می‌شود. هرچند هیچ‌یک از این معانی قابلیت انتقال افاده معنی واقعی عدالت را ندارند.

محمدهادی جعفرپور وکیل دادگستری

شاید یکی از مهم‌ترین چالش‌های امروز بشر پاسخ به این پرسش است که مفهوم و غایت نهایی از تحقق عدالت چیست، اساسا منظور از عدالت چیست؟ یکی از مفاهیم پرچالش در علوم اجتماعی، خاصه علومی مانند سیاست، فلسفه و حقوق همین مفهوم عدالت است که از آن به برابری، مساوات و دادگری یاد می‌شود. هرچند هیچ‌یک از این معانی قابلیت انتقال افاده معنی واقعی عدالت را ندارند.

پیش از ظهور اسلام اندیشمندانی نظیر گزنوفانس در یونان، راجع به مذهب توحیدی و خدای عادل تئوری خویش را بر مبنای فطرت انسان مطرح کرده، خداوند یکتا را خدایی عادل توصیف و اظهار می‌کند اگر انسان در طریق عقل و فطرت سالک بود، می‌تواند با عدالت زیست کند.

افلاطون در تعریف عدالت می‌گوید: «عدالت آن است که کسی آنچه را که حق اوست تحصیل و کاری را پیشه خود کند که توانایی و استعداد آن را دارد». فلاسفه یونانی در تحلیل مصداقی عدالت مثالی آورده‌اند که بی‌ارتباط با مصداق‌های جهان امروز نیست؛ در مقابل عدالت ظلم قرار دارد و آن هنگامی است که در یک اجتماع مردم در جایگاه طبیعی خود قرار نگیرند، مثلا تاجر بر سیاست حاکم شود، سرباز بر لشکر حکمرانی کند، سیاست‌مدار بر مسند موعظه قرار گیرد و... در چنین حالتی باید منتظر ازهم‌گسیختگی ارتباطات اجتماعی و هنجارشکنی‌ها بود.

افلاطون در تکمیل این مبحث با نگاهی فلسفی اظهار کرده: تهذیب در قدرت (زور=توان) شجاعت است، تهذیب در شهوت عفت و تهذیب در عقل، حکمت و محصول این سه فضیلت ‌عدالت است. در دوران باستان پادشاهان ایرانی نیز بالاترین وظیفه حاکمان را اجرای عدالت دانسته و برترین قاعده حکمرانی را دو چیز می‌دانند؛ یکی وفاداری به عهد و پیمان و دیگری عدالت‌خواهی که در نظر و اندیشه آریایی‌ها مبنای نظم جهانی همین نکته است. آنچه که از تعریف عدالت در نظریه‌پردازان یونان نمود دارد، برگرفته از تئوری‌های حقوق فطری یا طبیعی است که اساس و بنیان این مکتب بر این امر استوار است که نوع بشر به حکم فطرت و طبیعت دارای حقوق و امتیازاتی است مانند حق آزادی/حق حیات و... که نمی‌توان انسان را از آن محروم کرد. در این مکتب حق حیات، حق آزادی، حق برابری و حق مالکیت در زمره حقوق ابتدایی یا طبیعی بشر شناخته شده، عدالت را نمود عینی و مصداقی تحقق این حقوق می‌دانند. علاوه بر مکاتب حقوقی، در نگاهی به همه ادیان اعم از ادیان آسمانی و...، شاهد این نکته هستیم که واضعان احکام دینی عدالت را رکن و عنصر اساسی حیات بشر در روابط اجتماعی می‌دانند. اسلام به عنوان دین خاتم در تکمیل تئوری‌های پیشین به شناسایی ابعاد مختلف عدالت پرداخته است.

 

 بالغ بر سیصد آیه قرآن مستقیم و غیرمستقیم به مبحث عدل و ظلم اشاره دارد. امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج‌البلاغه، در تحلیل عدالت می‌فرمایند: «عدالت عبارت است از رعایت‌کردن استحقاق‌ها در افاضه وجود و امتناع‌نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود دارد». بنا بر همین باور است که در تشریع اصول مذهب تشیع عدل جایگاه ویژه‌ای دارد و فلاسفه مسلمان از جمله ملاصدرا عدل را فیض عام و بخشش گسترده درباره همه موجوداتی که امکان هستی یا کمال در هستی دارند، به دور از هیچ‌گونه تبعیضی می‌داند. شهید مطهری نیز در تبیین عدل الهی می‌فرماید: «عدل الهی به این معناست که خداوند فضل و رحمتش را از هیچ موجودی دریغ نمی‌کند». در تاریخ اسلام ابن مسکویه اولین شخصی است که در ماهیت عدل ورود کرده و عدل را به سه قسم عدل طبیعی، وضعی و الهی معرفی می‌کند و سرشت و اساس اقسام عدل را برگرفته از نیکی و خیر می‌داند. بنا بر همین باور به تحلیل عدالت پرداخته، عدالت وضعی را به عام و خاص تقسیم کرده، عدالت عام را امری غیرارادی دانسته (عدل طبیعی) و در تعریف عدالت وضعی تئوری‌ای مطرح کرده که در قرارداد اجتماعی روسو تبلور می‌یابد (عدل وضعی) و این همه وابسته به عدل الهی است که در قالب عدالت الهی تبلور می‌یابد. شهید مطهری در همین راستا چهار خصوصیت برای این عدالت تعریف کرده‌اند: «موزون‌بودن و آن را چنین تبیین می‌کنند که جهان موزون و متعادل است و اگر موزون و متعادل نبود برقرار نبود. در قرآن آمده است «والسماء رفعها و وضع المیزان» همان‌طورکه مفسران گفته‌اند مقصود این است که در ساختمان جهان رعایت تعادل شده است. در هر چیز از هر ماده‌ای به‌قدر لازم استفاده شده، فاصله‌ها اندازه‌‌گیری شده و در حدیث نبوی آمده همانا زمین و آسمان به عدل برپاست. معنی دوم عدل، تساوی و نفی هرگونه تبعیض است و در سومین معنا، عدل رعایت حقوق افراد و عطاکردن حق به هر ذی‌نفع است و چهارم همان بحث استحقاق و رعایت‌کردن افاضه وجود و امتناع‌نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود و کمال دارد.

اندیشمندان اسلامی با دو عبارت وضع الشی فی موضعه و العدل اعطاء کل ذی‌حق‌حقه، به شناسایی عبارت عدل به عنوان ریشه عدالت پرداخته و در یک عبارت ساده این نتیجه حاصل می‌شود که چنانچه به هر صاحب حقی حقش داده شود، عدالت تبلور عینی می‌یابد.

در تکمیل مباحث فلسفی عدالت به عدالت اجتماعی خواهیم رسید که متکی بر دو عنصر اساسی است؛ یک حقوق و اولویت‌ها یعنی افراد بشر نسبت به یکدیگر و مقایسه با هم نوعی حقوق و اولویت پیدا می‌کنند و یکی دیگر خصوصیت ذاتی بشر است، به گونه‌ای که نوع بشر برای نیل به سعادت باید حقوق و اولویت‌ها را رعایت کند، این همان بایدها و نباید‌هایی است که در جوامع مختلف بنا بر عرف و اخلاق حسنه جامعه مصداق می‌یابد.

فلاسفه معتقدند آنچه به عنوان عدالت مورد قبول بشر است چیزی است مورد قبول و تأیید وجدان هر فرد و نقطه مقابل آن ظلم است.

دکترین حقوقی بر معنا و تعریف عدالت اجماع ندارند، از این دست دکتر لنگرودی در تعریف عدالت می‌فرماید: «عدالت عبارت است از وضع هر چیز در موضع خود. موضع اشیا گاه طلب تساوی و برابری می‌کند گاه نه، لذا عدالت به معنای رعایت تساوی نیست، بلکه مفهومی است عام از تساوی و برابری. در مقابل برخی حقوق‌دانان بر این باورند که عباراتی چون عدالت و حقوق بشر و... را نباید در قالب تعریف منطقی محدود کرد، خاصه عدالت که از آن دست عباراتی است که انسان برای درک مفهوم آن احتیاجی به تعریف ندارد، بلکه به صورت فطری مصادیق آن را درک می‌کند، بنابراین همین فطری‌بودن عدالت باعث شده تعریف‌های آن در جوامع مختلف بسیار به هم نزدیک شود، چراکه مبنا و معیار اساسی تبیین این عبارت بنا بر موازین و اصولی پذیرفته شده که در جوامع و مکاتب مختلف مصداق عینی مشترک می‌یابد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها