|

مجادله و گفت‌وگو

‌داستانی معروف درباره لویی شانزدهم هست که برایتان نقل می‌کنم: روزی لویی شانزدهم در محوطه کاخ خود در حال قدم‌زدن بود که سربازی را دید که کنار یک نیمکت در حال پاسبانی بود.

‌داستانی معروف درباره لویی شانزدهم هست که برایتان نقل می‌کنم: روزی لویی شانزدهم در محوطه کاخ خود در حال قدم‌زدن بود که سربازی را دید که کنار یک نیمکت در حال پاسبانی بود. متعجب از پست او، پرسید: برای چه اینجا قدم می‌زنی و پاسبانی می‌کنی؟ سرباز با اضطراب جواب داد: اعلی‌حضرت افسر گارد مرا اینجا گذاشته و گفته است که خوب مراقبت کن! لویی افسر گارد را احضار کرد و از او پرسید: این سرباز برای چه اینجا نگهبانی می‌دهد؟ افسر گارد جواب داد: نمی‌دانم اعلی‌حضرت، نقشه قرارگرفتن سربازها از مافوق قبلی به من رسیده و من هم همان روال را ادامه می‌دهم. لویی بعد از جست‌وجوی بسیار دریافت که وقتی سه سال داشته، این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرش برای اینکه لباس او رنگی نشود، سربازی را در آنجا به پاسبانی گذاشته بود. این روال همچنان ادامه پیدا کرده؛ عملی بی‌هیچ منطقی! ما هم در زندگی با این نوع اعمال زیاد روبه‌رو هستیم. عمل و فعلی که پشتوانه‌ای منطقی‌ ندارد. فقط طوطی‌وار انجام می‌دهیم. تصور ما از بعضی اعمال بدیهی است؛ یعنی عمل فقط باید انجام شود و هیچ وقت هم از خود نمی‌پرسیم چرا؟‌ سقراط حکیم بزرگ یونانی، این مسئله را یک گام عقب‌تر می‌برد. تحقیقات سقراطی ما را وادار می‌کند تا به‌صراحت دیدگاهی از کیستی و هویت خود تدوین کنیم. مجموعه‌ای از باورها، اعمال، افکار و... هویت ما را تشکیل می‌دهند که برای ما نامرئی هستند؛ چرا‌که تبدیل به یک امر بدیهی شده و از نظر پنهان شده‌اند.‌ سقراط تمام اینها را به چالش می‌کشد و ما را مجبور به تفکر درباره خود می‌کند. به تعبیر او آگاهی از خویش موجب فضیلت و خوشبختی می‌شود. زمانی که تفکر درباره خویشتن شروع می‌شود، ما وارد مرحله خودسنجی و خودآزمایی می‌شویم؛ خودآزمایی نه به معنای قضاوت مداوم خود، بلکه عمل تشریح دقیق چیستی خود.‌ این تحقیق به شکل انتقادی (النخوس سقراطی، انتقاد شدید) موجب می‌شود تا باورهای پنهان‌شده و بنیادین به شکل موضوعی برای تفکر دربیاید. زمانی که ما جرئت این را پیدا می‌کنیم که پایه و اساس تفکر خود را زیر سؤال ببریم، نقد و تحلیلش کنیم، می‌توانیم به آگاهی دست پیدا کنیم. تفکر انتقادی همیشه باعث پیشرفت بوده است؛ ولی ‌ براساس چارچوب‌ها و قواعدش‌ نه نقد بیهوده و بی‌اساس. حاصل این نوع تفکر، گفت‌وگو است! امری بسیار مهم. دانایی و آگاهی امری دیالکتیکی است.‌ نقدپذیری در زندگی بسیار حائز اهمیت است. ما باید تمرین کنیم که نقدپذیر باشیم. گفت‌وگو با منتقد و تمییز معایب و محاسن‌مان به ما کمک می‌کند که در تکمیل هویت و مستحکم‌سازی بنای فکری‌مان موفق ظاهر بشویم. متأسفانه نقدپذیری و نقد در جامعه ما اشتباه معنی شده است. نقد به معنای سرزنش یا ایراد‌گرفتن نیست. نقد به معنای تمییز بین معایب و محاسن است. شناخت خوب و بد. همین مسئله موجب شده که همه ما از نقدکردن گریزان و بیمناک باشیم. بدون هیچ صحبتی نظر همدیگر را تحسین یا اصلا صحبت نمی‌کنیم. هر چیزی را بدون سند و مدرک و کمی تعقل می‌پذیریم. هرچه بگویم زیاده‌گویی است؛ کمی فکر کنیم، با هم صحبت کنیم، انتقاد را یاد بگیریم و انتقادپذیری را تمرین کنیم.

* ایده این یادداشت از کتاب «عشق دانایی» ‌گرفته شده است.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها