بازی پنهان در خاک طالبان
در فضای پرابهام افغانستان کنونی، رقابت پنهان میان روسیه و چین، هرچند در سطح رسمی با بیانیههای همراستا و نشستهای چندجانبه پوشانده میشود، در عمل به واگرایی منافع در کابل، آسیای مرکزی و مسیرهای اتصال منتهی شده است.
در فضای پرابهام افغانستان کنونی، رقابت پنهان میان روسیه و چین، هرچند در سطح رسمی با بیانیههای همراستا و نشستهای چندجانبه پوشانده میشود، در عمل به واگرایی منافع در کابل، آسیای مرکزی و مسیرهای اتصال منتهی شده است. چین با تمرکز بر تثبیت اقتصادی و اتصال زیرساختی، بهدنبال پیونددادن افغانستان به طرحهای منطقهای خود است. در مقابل، روسیه با ابزارهای امنیتی، اطلاعاتی و دیپلماتیک، در پی حفظ اهرمهای نفوذ در ساختار قدرت کابل و مهار گسترش بیثباتی به حوزه نفوذ خود در آسیای مرکزی است. این واگرایی، بهویژه در شرایط خلأ قدرت در افغانستان، به رقابتی پنهان میان دو بازیگر انجامیده که نه از مسیر تقابل مستقیم، بلکه از طریق تنظیم روابط با طالبان، مدیریت گروههای محلی و طراحی مسیرهای اتصال دنبال میشود.
چین بهدنبال ثبات فوری برای اجرای پروژههای معدنی و حملونقل است؛ روسیه بهدنبال حفظ انعطافپذیری راهبردی و جلوگیری از انحصار چین در ساختار قدرت کابل. هیچیک میداندار مطلق نیستند، اما هرکدام توانایی مختلسازی برنامههای رقیب را دارد. این رقابت، در غیاب نظم رسمی، بهجای تقابل آشکار، از مسیر تنظیم مسیرها، نفوذ در ساختارهای محلی و مدیریت گروههای شبهنظامی دنبال میشود. چین با ابزارهای اقتصادی و وعدههای سرمایهگذاری وارد میشود؛ روسیه با شبکههای امنیتی، روابط اطلاعاتی، و میراث تاریخی نفوذ در نهادهای قدرت کابل. این تفاوت در مدل نفوذ، به واگرایی عملیاتی در میدان منجر شده است.
هند که پس از سقوط دولت پیشین افغانستان نفوذ خود را از دست داده بود، اکنون با همراهی راهبردی روسیه، مسیر بازگشت رسمی به کابل را از طریق بازگشایی سفارت آغاز کرده است. این تحول، پس از چهار سال وقفه و در پاسخ به واگرایی قدرت میان چین و پاکستان صورت گرفت. دهلی نو با تغییر تاکتیک از تقابل به تعامل محتاطانه، در حال بازتعریف جایگاه خود در معادله کابل است. هدف هند، جلوگیری از انحصار چین و پاکستان در ساختار قدرت افغانستان است و این بازتعریف، هم در سطح سیاسی و هم در سطح مسیرهای اتصال دنبال میشود. هند همچنین بهدنبال احیای پیوندهای فرهنگی و آموزشی با افغانستان است و ابزاری نرم برای بازسازی نفوذ در جامعه کابل. بازگشت هند به کابل، واکنش مستقیم اسلامآباد را برانگیخته است. پاکستان که همواره افغانستان را عمق راهبردی خود تلقی کرده، حضور مجدد هند را تهدیدی برای نفوذ تاریخی خود میداند. این تقابل، بهویژه در شرایط بیثباتی مرزی، میتواند به ناامنی در مناطق پشتوننشین و مرزهای شرقی ایران منجر شود. درگیریهای اخیر میان دو کشور که با حملات هوایی و تبادل آتش سنگین همراه بود، بار دیگر شکنندگی مرزهای شرقی کابل را آشکار کرد. این بیثباتی، نهتنها پروژههای چینی را تهدید میکند، بلکه مسیرهای جایگزین از طریق ایران را نیز با مخاطره مواجه میسازد.
در این میان، جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ سیاست تعامل سازنده با افغانستان، در پی ایفای نقش مؤثر در ثباتبخشی به این کشور است. چابهار برای ایران فقط یک بندر نیست، بلکه ابزاری برای توازنبخشی منطقهای و تحقق منافع ملی است. مسیر شمال-جنوب که ایران را به قفقاز، آسیای مرکزی و روسیه متصل میکند، در صورت اتصال به افغانستان، میتواند به یک مسیر چندجانبه تبدیل شود: هند-چابهار-افغانستان-آسیای میانه-قفقاز-روسیه. این مسیر، در برابر مسیر چین-پاکستان-افغانستان، یک گزینه جایگزین برای هند و روسیه است، گزینهای که نهتنها از فشارهای سیاسی اسلامآباد میکاهد بلکه امکان تنوعبخشی به مسیرهای راهبردی روسیه را نیز فراهم میکند. ایران در این معادله، نهفقط مالک زیرساخت، بلکه تنظیمگر امنیتی و اقتصادی مسیر است. تجربه تهران در مدیریت مرزهای شرقی، تعامل مسئولانه با افغانستان و ظرفیت جذب سرمایهگذاری خارجی، میتواند مسیر چابهار را از وضعیت نیمهفعال خارج کند و آن را به ابزار عملیاتی بازتوزیع قدرت تبدیل کند. این نقش، فراتر از تسهیلگری است و در صورت همراهسازی هند و روسیه، میتواند به نقطه چرخش در رقابتهای منطقهای بدل شود. ایران همچنین ظرفیت لجستیکی و گمرکی لازم برای تبدیل چابهار به هاب منطقهای را دارد بهویژه در شرایطی که مسیرهای پاکستان با بیثباتی مواجهاند.
تعهد هند به چابهار، بیشتر سیاسی بوده تا عملیاتی و همین خلأ، فرصت مانور را برای ایران در بازتعریف نقش خود فراهم کرده است. چابهار، در وضعیت فعلی، در رقابت با مسیرهای چینی تثبیت نشده و همچنان نیمهفعال باقی مانده است. اما در صورت فعالسازی کامل، میتواند به حلقهای کلیدی در زنجیره اتصال هند به افغانستان و فراتر از آن تبدیل شود. این فعالسازی، نیازمند توافق امنیتی با طالبان، سرمایهگذاری مشترک و هماهنگی لجستیکی میان تهران، دهلی نو و مسکو است.
در سطح کابل، آنچه در حال شکلگیری است، صرفا رقابت بر سر نفوذ نیست؛ بلکه بازآرایی مسیرهای اتصال و بازتوزیع قدرت در آسیای میانه و جنوب آسیاست. مسیرهایی که از چابهار آغاز میشوند، از کابل عبور میکنند و به قفقاز و روسیه میرسند، در برابر مسیرهایی که از گوادر آغاز میشوند و از طریق پاکستان به افغانستان و چین متصل میشوند، در حال رقابتاند. این رقابت، نهتنها اقتصادی، بلکه سیاسی و امنیتی است؛ و در غیاب یک نظم تثبیتشده، هر مسیر به ابزاری برای وزنکشی راهبردی تبدیل شده است.
کشورهای آسیای مرکزی نیز از این رقابت بیتأثیر نیستند. تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان، هرکدام به دنبال حفظ مسیرهای اتصال خود به جنوب هستند چه از طریق افغانستان، چه از طریق ایران. بیثباتی کابل، مسیرهای ترانزیتی این کشورها را تهدید میکند؛ و در صورت فعالسازی مسیر چابهار، این کشورها میتوانند بهجای وابستگی به مسیرهای روسی یا چینی، به گزینههای چندجانبه دست یابند. ایران، با موقعیت جغرافیایی و ظرفیت زیرساختی، میتواند به تنظیمگر مسیرهای ترانزیتی آسیای مرکزی بدل شود.
در این رقابت مسیرمحور، کابل به گره بازآرایی قدرت بدل شده است، نه به عنوان مرکز تصمیمگیری، بلکه به عنوان نقطه اتصال مسیرهایی که بازیگران منطقهای را به هم پیوند میزنند یا از هم جدا میکنند. مسیر چابهار، اگر با همراهی هند و روسیه تثبیت شود، میتواند به حلقه راهبردی در رقابتهای منطقهای تبدیل شود. ایران، اگر از نقش تسهیلگر عبور کند و به تنظیمگر امنیتی و اقتصادی بدل شود، نهتنها از حاشیه خارج میشود، بلکه در بازتعریف نقشه قدرت منطقهای نقش ایفا خواهد کرد.
در پایان، مسیرها فقط جغرافیا نیستند؛ ابزار وزنکشیاند. کابل، چابهار، گوادر و قفقاز، هرکدام در این معادله، نهفقط گذرگاه، بلکه شاخصی برای سنجش قدرت، نفوذ و ظرفیت تنظیمگریاند. آنکه بتواند مسیر را فعال کند، توازن را نیز بازتعریف خواهد کرد. و ایران، اگر مسیر را تثبیت کند، میتواند معادله را نیز تغییر دهد.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.