|

جای «تیستو»های وطن در زندان نیست

«تیستو سبز انگشتی» داستانی است که موریس دروئون برای کودکان و نوجوانان نوشته است؛ اما کاش مانند داستان «شازده کوچولو» بزرگ‌ترها نیز آن را می‌خواندند؛ به‌ویژه وزیر آموزش و پرورش و معاونانش که فکر می‌کنند دانش‌آموزان معترض باید به کانون اصلاح و تربیت برده شوند و مدتی از خانواده دور باشند و تحت مراقبت‌های خاص مشاوره روان‌شناسی!

«تیستو سبز انگشتی» داستانی است که موریس دروئون برای کودکان و نوجوانان نوشته است؛ اما کاش مانند داستان «شازده کوچولو» بزرگ‌ترها نیز آن را می‌خواندند؛ به‌ویژه وزیر آموزش و پرورش و معاونانش که فکر می‌کنند دانش‌آموزان معترض باید به کانون اصلاح و تربیت برده شوند و مدتی از خانواده دور باشند و تحت مراقبت‌های خاص مشاوره روان‌شناسی! بگیرند؛ چون در نظر آنان شخصیت معترض، شخصیت ضد‌اجتماعی است. هرچند این بزرگ‌سالان از شازده کوچولو درسی نگرفتند، از تیستو هم طرفی نخواهند بست.

تیستو کودکی است که تحمل آموزش کلاسیک را ندارد؛ اما به راهنمایی باغبان‌باشی استعداد خود را کشف می‌کند. او می‌فهمد که انگشتی با قدرت رویاندن و سبز‌کردن دارد. او در مواجهه با مسائل شهرش، راه‌حل‌های مرسوم و جاری و قوانین موجود را نمی‌پذیرد و با اتکا به انگشتی که گل و گیاه می‌رویاند، بر تغییر وضع موجود بر آنچه مطلوب می‌انگارد، تلاش می‌کند. کارهای او نظم موجود را بر هم می‌زند و وضعیت زندان، بیمارستان، محله‌های فقیرنشین و... را تغییر می‌دهد و نشاطی وصف‌ناپذیر را در شهر ایجاد می‌کند؛ اما وقتی بزرگ‌ترین کارخانه شهر که پدر او صاحب آن است و شهرت و ثروت شهر به آن بستگی دارد، با انگشتان سبزکننده او به تعطیلی کشیده می‌شود و جنگی که در حال شکل‌گیری بود، متوقف و درآمدهای سرریز به شهر قطع می‌شود، بزرگ‌ترها به فکر شناسایی کسی می‌افتند که موجب تغییرات موجود شده است تا با او برخورد کنند. ولی وقتی می‌فهمند این تغییرات به دست یک کودک شکل گرفته، برخورد با او را به صلاح نمی‌دانند و زندانی‌کردنش را کاری نادرست می‌دانند و درنهایت می‌پذیرند که تولید کارخانه را از اسلحه و توپ و بمب به گل تغییر دهند.

تیستو را می‌توان نماینده نسلی دانست که تازه پا به عرصه زندگی اجتماعی می‌گذارد و با نظم‌های موجود درمی‌افتد و تلاش می‌کند تا نظمی نوین را برقرار کند. این نسل وقتی با دنیای بزرگ‌سالان و نظم مستقر مواجه می‌شود، این دنیا و زندگی را سخت و نظم آن را محدودکننده زندگی می‌بیند. درمی‌یابد که حامیان و حاملان نظم موجود برای حل مشکلات‌شان نسبت به بن‌مایه‌های زندگی غفلت می‌ورزند‌. حامیان نظم موجود به این نسل می‌آموزند که زندگی نیازمند نظم و انضباطی است که از سوی آنان بنیان نهاده شده است و متخلف باید تنبیه شود؛ اما این نسل آن را نمی‌پذیرد و می‌خواهد در تعریف زندگی و نظم مورد نیاز جامعه سهیم باشد و دست به کارهایی می‌زند که از سوی حامیان نظم موجود پذیرفته‌شده نیست. برای همین درصدد مقابله با این نسل برمی‌آیند. تیستو نیز با چنین مشکلی مواجه است و حامیان وضع موجود می‌بینند که تلاش اصلاح‌گرانه او همه رویه‌ها و منافع آنان را هدف قرار داده است. با‌این‌حال، در ‌این ‌میان یک نفر تأمل می‌کند و زندانی‌کردن تیستو را برنمی‌تابد و آن را راه چاره نمی‌بیند و نظر دیگران را با خود همراه می‌کند. آنها درنهایت مسیر اصلی را در تغییر وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب مد‌نظر تیستو می‌یابند و برای آن نیز تلاش می‌کنند.

تیستوهای وطنی، نوجوانانی هستند که نسبت به وضع موجود منتقد و خواهان شرایطی متفاوت برای زندگی هستند. آنان این شرایط موجود را نمی‌پسندند؛ هر‌قدر هم که نسل من و پیش از من وابسته به این شرایط باشد. ما در مواجهه با آنچه آنان برایش زبان به انتقاد گشوده‌اند و شیوه‌ای دیگر را برای زیست خود برگزیده‌اند، مانند پدر تیستو صاحب آن کارخانه بزرگ پول‌ساز دو راه پیش‌رو داریم: یا در مقابل تیستوها بایستیم، با آنان برخورد کنیم‌ و آنان را روانه کانون مشاوره روان‌شناسی کنیم! و بر حفظ شرایط موجود که برای ما مطلوب است، پافشاری کنیم و هیچ تغییری را آن‌گونه که حق این نسل است و آن را می‌خواند و می‌خواهد، برنتابیم یا خواسته آنان را بشنویم و شأن انسانی و روح نوطلبی و آزادگی آنان را پاس بداریم و راه را برای زندگی مورد پسند و مطلوب آنان در فضایی آزاد مهیا کنیم. تنها این مسیر است که تیستوهای ما را فرشته خواهد کرد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها