|

نسخه بعدی

‌‌در دنیای این روزهای ما، «گذشتن» یکی از بنیادی‌ترین تجربه‌های انسانی است؛ تجربه‌ای که در آن فرد از چارچوب‌های پیشین خود بیرون می‌آید و به امکانی تازه قدم می‌گذارد.

‌‌در دنیای این روزهای ما، «گذشتن» یکی از بنیادی‌ترین تجربه‌های انسانی است؛ تجربه‌ای که در آن فرد از چارچوب‌های پیشین خود بیرون می‌آید و به امکانی تازه قدم می‌گذارد. گذشتن در این معنا نه یک جابه‌جایی سطحی یا تغییر محیط، بلکه دگرگونی درونی فهم، باور، خواست و نسبت فرد با جهان است. هر گذار در ژرف‌ترین لایه‌ها رخ می‌دهد: گذشتن از «بودن» به «شدن».

در زندگی بسیاری از چهره‌های اثرگذار تاریخ، این دگرگونی به‌روشنی دیده می‌شود. مولوی، هنگامی که با شمس مواجه شد، تنها مسیر شغلی یا جایگاه اجتماعی‌اش را تغییر نداد؛ او از یک صورت‌بندی مبتنی بر علم رسمی و نظم فقهی به افقی دیگر گام نهاد؛ افقی که در آن، معرفت نه حاصل گردآوری اطلاعات، بلکه ثمره دگرگونی وجودی بود. این گذار نمونه‌ای از تحول در سطح تجربه زیسته است:

«مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم».

در نمونه‌ای دیگر، شهریار با کنارگذاشتن پزشکی از مسیر «کارآمدی اجتماعی» گذشت و وارد قلمروی شد که برای او اصالت بیشتری داشت: قلمرو بیان احوال انسانی. این گذار، گذار از مصلحت‌گرایی به اصالت است. گذر بیل گیتس یا نیوتن، اگرچه در ظاهر از جنس دانش و پژوهش است، اما در لایه‌ای عمیق‌تر نوعی رهایی از چارچوب‌های صلب و تثبیت‌شده است؛ تمایلی به آفرینش قواعد تازه. این گذارها نفی دانش نیستند، بلکه نفی محدودیت‌هایی‌اند که پیرامون آن شکل گرفته‌اند. در عمل، گذشتن از «ساختار» برای رسیدن به «امکان» است. در سوی دیگر، گالیله در سطحی یا فروغ فرخزاد در مقیاسی دیگر گذشتی وجودی را تجربه کردند؛ گذر از ترس اجتماعی به بیان فردی. 

این تحول نه علمی است و نه حرفه‌ای، بلکه ریشه در جسارت کنارگذاشتن نگاه قضاوت‌گر جامعه و پذیرش مسئولیت زیستن براساس حقیقت درونی دارد؛ همان توان استفاده از خرد و صدای شخصی.

نیما یوشیج یا حافظ نیز گذری هنری را از سر گذراندند، عبور از شکل‌های تثبیت‌شده به گذر شعر از توصیف به تحول. با دقت در این نمونه‌ها، ساختاری مشترک پدیدار می‌شود: گذشتن زمانی آغاز می‌شود که فرد درمی‌یابد جایگاهی که در آن ایستاده، دیگر حقیقت او را نمایندگی نمی‌کند؛ و از همین‌جا نیروی حرکت جان می‌گیرد.

اما گذار همیشه بزرگ و تاریخی نیست. گاه یک تصمیم کوچک؛ نه‌گفتن به شغلی ناسازگار با روح، پایان‌دادن به رابطه‌ای که انسان را کوچک می‌کند یا گذشتن از ترسی که سال‌ها او را در بند داشته، یک گذار اصیل و سرنوشت‌ساز است.

این تغییرات ظریف همان دگرگونی‌هایی‌اند که پیکره هویت انسان را می‌سازند. در زبان امروزین، این فرایند را «بازسازی خویشتن» می‌نامند؛ تداوم شکل‌دهی به خود از رهگذر انتخاب‌هایی که به آزادی درونی می‌انجامند. در نگاه کلان، گذر به ما یادآوری می‌کند که انسان موجودی ثابت نیست؛ انسان پروژه‌ای در حال شدن است. از این منظر، گذشتن نه گسست، بلکه پیوست است، پیوستن به امکان بزرگ‌تری از خود. هر گذار بخشی از گذشته را کنار می‌نهد و در همان حال جهان را نیز در نسبت با خویشتن بازتعریف می‌کند. گذشتن، آغاز شناختی تازه از جهان و از خود است. زیستن، اگر با تأمل همراه باشد، چیزی جز مجموعه‌ای از گذارها نیست، گذار از نادانی به فهم، از خامی به پختگی، از رنج به معنا. جهان با هر گذشتن تغییر نمی‌کند، اما نگاه انسان دگرگون می‌شود؛ و همین دگرگونی، جهان او را از نو می‌سازد.

از این منظر، شاید راز پویایی زندگی همین باشد،

هیچ چیز نمی‌ماند، زیرا انسان پیوسته در حال گذر به «نسخه بعدی» خویش است.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.