ثروتاندوزی سترون و زیانبار
۱. روزانه خبر میرسد که برخی از بانکها، بهویژه خصولتیها، بدهیهای چندین هزار میلیارد تومانی آنهم کموثیقه، به بانک مرکزی بار آوردهاند. این بدهیها معمولا نتیجه اعتبارات بیپشتوانه به بنگاهها و اشخاص متنفذ دادن است و چون لاوصول میمانند، بانک مرکزی مجبور است برای حفظ تراز پول ملی معادل آنها را در افزایش پایه پولی منظور کند.
۱. روزانه خبر میرسد که برخی از بانکها، بهویژه خصولتیها، بدهیهای چندین هزار میلیارد تومانی آنهم کموثیقه، به بانک مرکزی بار آوردهاند. این بدهیها معمولا نتیجه اعتبارات بیپشتوانه به بنگاهها و اشخاص متنفذ دادن است و چون لاوصول میمانند، بانک مرکزی مجبور است برای حفظ تراز پول ملی معادل آنها را در افزایش پایه پولی منظور کند. این افزایش هم با ضریبی به تورم قیمت در همه زمینهها میانجامد. ولی این تورم سریعتر از همه اقلام در نیازهای روزمره خانوارها منعکس میشود که ضربه نخست را هم به معیشت خانوارهایی میزند که نانآورانشان با مزد و حقوق ثابت گذران زندگی میکنند. چندان که در گزارش اخیر قیمتها بانک مرکزی اعلام کرد در ماههای اخیر تورم قیمتها در اقلام خوراکیها به ۶۶ درصد رسیده است.
2. سالهاست که تورم دورقمی زندگی مردم ایران را آماج خود گرفته است. تورم پایدار هم بیشترین تنگناها را در زندگی طبقات متوسط و پایین پدید آورده است. چندان که کاستیها به شخصیت انسانی نانآوران حتی در داخل خانواده آسیب رسانده است. این پدیده پایدار فقط در بحران نان، گوشت و مسکن این خانوادهها نیست، بلکه کاستیهای زندگی به انسجام ملی نیز ضربه میزند. نمودار این بحران در طبقه کارگران هم پدید آمده و بدتر از آن فشاری است که بر بازنشستگان دولتی و بیمههای اجتماعی وارد میشود.
3. از آنجا که مزدبگیران چیزی جز ساعاتی از عمر خود را برای فروش ندارند، هنگامی که مزد و حقوق کفایت مخارج دائمالتزاید آنها را نکند، در فشار جرقههای فقر و تورم خرد میشوند که در نتیجه ایمان و ارزشهای معنوی آنها در هم میآمیزد. در اینجاست که در میدان زندگی واقعیت کلام پیامبر اعظم صلیالله علیه و آله رخنمون میشود که فرمود: الفقر کادیون کفرا.
4. البته کشور و جامعه ایران در جمع جبری سرزمین و افرادش در تولید و ثروت هنوز هم فقیر نیست، ولی گروهی تازه از راه رسیده میگویند «همه چیز برای ما و هیچ برای دیگران». در نتیجه بیشتر ثروت و توان مصرف در این طبقه است و «دیگران» نهتنها نمیتوانند اسباب معاش مثل مسکن مناسب و غذای کافی داشته باشند، بلکه شخصیت و آبروی انسانی و شهروندی خود را هم در معرض فروپاشی میبینند. برای آنها کارمندی و مزدبگیری بهنوعی بردگی میماند که فقط در قبال درآمد کار مداوم و گذران زندگی برای آنها ممکن میشود. تنها تفاوت این زندگی با بردگی در این است که بردگی دائمی است ولی روزمزدی روزانه است.
5. این پدیده در برهههایی از زمان در کشورهای دیگر هم پدید آمده است و حتی بانیان اقتصاد آزاد نیز نسبت به چنین پدیدههای فقرزا، از زمان پیدایش «اقتصاد لیبرالیستی کلاسیک» هشدار دادهاند. بیشترین این انذارها را جان استوارت میل در قرن هجدهم داده است. او میل به ثروتاندوزی در روح آدمیان را به انتقاد میگرفت و آن را تفکری خبیث مینامید. این روزها در جامعه ایرانی که با چند معامله چای یا واردات علوفه یا در فرایند خصوصیسازی (بخوانیم خصولتیسازی) به اندازه کل بودجه کشور ثروتاندوزی سترون رخ میدهد بدون اینکه شغل ایجاد شود که اثر آن همچون میخی به چشم مزدبگیران فرو میرود، آیا مصداق «همه چیز برای ما و هیچ برای دیگران» نیست؟ طرفه اینکه ثروتاندوزان سترون خود را باهوش و دارنده ژن خوب میشمارند و «دیگران» را که به ثروتاندوزی موفق نشدند، بیدستوپا شمرده و شخصیت آنها را ناچیز میانگارند! 6. در آمریکا که ثروتاندوزی تبدیل به حرص عمومی شده است ولی اکثریت زحمتکش را از آن نصیب چندانی نیست، از ابتدای تأسیس این کشور زیر لوای «اقتصاد لیبرالیستی کلاسیک»، تفاوت طبقاتی پدید آمد. بررسیهای اقتصاددانان از اواخر قرن هجدهم این رویکرد را نشان میدهد. اخیرا هم پروفسور نورمن ویر انقلاب صنعتی آمریکا را در کتاب «کارگر صنعتی» (چاپ ۱۹۹۰) و روزگار مزدبگیران را در قرن هجدهم در ایالات متحده آمریکا، بهویژه برای دوره ۱۸۴۰ تا ۱۸۶۰ بررسی جامعی کرده است. او ایده «ثروتاندوزی» را امالخبایث در آفریدن فقر و بدبختی کارگران قرن نوزدهم خوانده است. او معتقد است برای کارگران «نه نانی و نه آبرویی مانده بود. این بود که برای اتحادیههای کارگری کاری جز اعتصاب و آشوب نمانده بود. ثروتاندوزان هم که اختیار دولتهای مرکزی و ایالتی را در دست داشتند، جواب مزدبگیران را در خیابانها با گلوله میدادند و رهبرانشان را هم راهی زندانها میکردند». پروفسور ویر در گزارشی از انقلاب کارگران در دهه ۱۸۵۰ در شیکاگو، به توطئههای ثروتمندان و همکاران دولتی آنها و به کشتار اول ماه می اشاره میکند و میگوید: برای کارگران بیمزد چیزی جز جانشان نمانده بود که به خیابان بیاورند. تازه بیشتر آن کارفرمایان، شغلآفرین بودند و نه ثروتاندوزان سترون. استاد ویر در این کتاب مینویسد: «آشوبگران قرن نوزدهم تنها از کاستی نان شکایت نداشتند، بلکه برای خود و خانوادههایشان زندگانی انسانی و عاطفه میخواستند. شعار کارگران دهه ۱۸۵۰ «نان و گل» (Bread and Rose) بود. کارگران میگفتند برای همسران هم نان میخواهیم و هم باید به آنها گل هدیه کنیم. کارگران نان برای رفع گرسنگی و گل برای عاطفه میخواستند».
7. پس ما هم باید پند بگیریم و در مجلس و دولت کاری کنیم که ثروتاندوزی سترون و فرار به خارج «امالخبایث» جامعه ایرانی هم هست.
نیکو فرمود حافظ شیرازی که: ساقی به جام عدل بده تا گدا/ فرصت نیاورد که جهان پر بلا کند.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.