تهران؛ شهر شکوفایی هنر و فرهنگ
دیری نمیگذرد از روزی که روی شبکه مجازی یادداشت زیبا و خوشبینانهای را خواندم که زبان گویای بسیاری از ما ناظران بر حیات شهر تهران است. نویسنده که فکر میکنم نامی مستعار داشت، تحت عنوان «حالا میتوان گفت تهران، نیویورک، پاریس و لندن»، تهرانی را تصویر میکرد که «از زیر خاکستر سالها خستگی و فشار، دوباره شانه راست کرده و بالهایش را باز کرده است.
دیری نمیگذرد از روزی که روی شبکه مجازی یادداشت زیبا و خوشبینانهای را خواندم که زبان گویای بسیاری از ما ناظران بر حیات شهر تهران است. نویسنده که فکر میکنم نامی مستعار داشت، تحت عنوان «حالا میتوان گفت تهران، نیویورک، پاریس و لندن»، تهرانی را تصویر میکرد که «از زیر خاکستر سالها خستگی و فشار، دوباره شانه راست کرده و بالهایش را باز کرده است. تهرانی که در سکوت و بیسروصدا، اما با ضرباهنگی پیوسته و زنده، دارد به یک پایتخت هنر تبدیل میشود؛ نه هنرِ ویترینی و فرمایشی، بلکه هنری که از دل مردم، از پستوهای خانهها، کارگاههای کوچک، سالنهای خصوصی و حتی پیادهروها بیرون میزند». باید گفت مقدمات این گفتمان را سالهاست محمد بهشتی، دوستدار هنر سینما و حامی مؤثر و همیشگی فرهنگ و میراث، با پیشکشیدن مدام مفهوم «بهار شهرنشینی» در سخنرانیهای روزمرهاش در جمعهای کوچک و بزرگ، در اذهان بسیاری از ما جا انداخته است. او که علاوه بر فعالیتهای شعلهور تئاتر و سینما و موزهها و گالریها در تهران، حتی پدیدارشدن هزاران کافه و پاتوق در تهران را نشانه رشد فرهنگ مدنی و اجتماعی میداند و میستاید و کسی که با حرفهایش باعث شد خیابان سی تیر و پیادهراه شهریار -تالار رودکی- جان تازه بگیرد. اما کلمات نویسنده تهران، نیویورک، لندن و پاریس هم با لحنی جسورانه نشانگر نگاه عمیقش به جامعه شهری تهران بود. میگفت هر شب در جایجای تهران، دهها نمایش روی صحنه میرود و مخاطبان، از دانشجو و کارمند، و از نویسنده تا پدر و مادرهایی با بچههای نوجوان، بخشی از صحنه میشوند. راست میگوید. برای من هم که به خاطر اقامت در مرکز شهر تهران، مرتب پیاده به نمایشخانههای خیابان نوفللوشاتو سر میزنم و برنامههای تالار رودکیِ شلوغ و سرزنده را دوست داشته و دارم، و گاهی هم به کنسرتهای خاص راه پیدا میکنم، سطح و کیفیت تمام این رویدادهای هنری به نسبت آنچه میتوان از آنها انتظار داشت... بسیار ترقی کرده است. با او موافقم که این تپش عمومی و سیال در فضای هنری شهر و حتی بر روی بعضی پیادهروها، «یک گفتوگوی زنده میان جامعه و خودش است».
البته این شکوفایی و انعطاف تنها برای تئاتر و موسیقی نیست. در موزه هنرهای معاصر هم امسال با نمایشگاههایی مانند پیکاسو و همراهان، یا نمایشگاه عالی نقاشان زن و جلسات شگفتانگیز در سالن اجتماعات روبهرو بودهایم که واقعا جای تبریک و تحسین دارد! گویی اگر مدیران این مکانهای عمومی هنری و نمایشی اندکی انعطاف داشته باشند و گوش به هنرمندان و به این تپش بسپارند، همه چیز خودبهخود به جلو میرود و جور میشود. آنقدر همه صمیمانه و مشتاق، دوست دارند با هنرشان به زندگی شهر روح و رنگ ببخشند، که دیگر مکانش مهم نیست و این نیروی جادویی از هر گوشهای سر برمیآورد. انگار همه اهالی هنرمندند و در اندیشه که چگونه در هر کاری هنرمندانه رخنه کنند. نمودی دیگر از این حرکت را در نیمه آبان در هفته دیزاین تهران دیدیم که به موضوع طراحی در همه زمینههای ملموس زندگی میپرداخت. از مبلمان تا لباس تا وسایل مختلف. یا در اجلاسی درباره ساختوساز، که معماران هنرمند و متفکر ایرانی، به جای کوبیدن بر طبل برجسازی و گسترش شهرها، با رویکردی ظریف و پخته، به جوانان حرفهمان فهماندند که دیگر دوره بساز و بفروشی با نمای رومی سپری شده و بهتر است بعد از دههها دلسپردن به سودجوییهای بیسرانجام سرمایهگذاران بخش ساختمان، اکنون در ساختوسازهایی کمحجمتر، اولا به احیا و بازآفرینی هنرمندانه شهرهای موجودمان بپردازیم، و سپس به کیفیات معماری و مرمت در فضاهای قابل تنفس در شهر. و طُرفه آنکه در سالهای اخیر هنرمندانمان، هم اعتمادبهنفس لازم را برای خلق آثار ایرانی با هویت مدرن ایرانی پیدا کردهاند و هم بیشتر به ریشههایمان دست و احاطه یافتهاند. ما امروز بیش از هر زمان به ابزار تاریخی، ادبی و فرهنگی اصیل خود مسلح هستیم و جهان را نیز میشناسیم. تهران امروز دیگر مقلد پاریس و لندن نیست. میخواهد با عزمی جزم و با تکیه بر تجربیات و اشتباهات گذشته، جای خودش در جهان امروز را پیدا کند و آسوده و پرشور، شکوفا شود. آری، تهران میخواهد خودش باشد و شکوفا شود. اما چگونه؟ خیلی ساده است اگر بگوییم به کمک هنر و گفتوگو. قدرت و جسارت مسئولان در روبهروشدن آرام با مردم، و انعطاف نشاندادن به خواست جامعه در مسیر دستیابی به یک تعادل و قوام پایا و پویاست که خود را ثابت خواهد کرد، و نه با محدودکردنها... .
این تمایل باید در شهر نمود کالبدی نیز پیدا کند. برداشتن فشارهای بینتیجه از تمایلات عامه به داشتن محیطی ساده، زیبا و زیستپذیر همانقدر ضروری است که کنترل فضاهای شهری با برقراری نظم و امنیتی واقعی و انسانی در فضای خیابان. مثلا شک ندارم که آرامسازی فضای خیابانی قدیمی و پُرنشان از یک گذشته فرهنگی-هنری درخشان و مردمی مانند لالهزار، میتواند حیات فرهنگی-هنری جدیدی را برای تهران شکوفا کند؛ جریانی که با ساماندادن به عدم توقف موتورها و موتوریها در خیابان به کمک پلیس، و کمک به احیای مکانهای مختلف در بافت موجود، خواهد توانست ناگاه تمام فضاهای با کاربری فرهنگی را از نو در لالهزار زنده کند و در اختیار فستیوالهای فجر و حقیقت و موسیقی و تئاتر بگذارد. چنین پروژهای بیشک خیال تهرانیهای سرد و گرم روزگار چشیده را راحت میکند تا با طیب خاطر خیابان لالهزار را بهعنوان مقصد ساعتهای فراغت خود قرار دهند.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.