خود دانید و کوزه روغن
داستانی هست که میگویند چوپان فقیری بهتنهایی در خانهای مخروبه در دهی زندگی میکرد و کارش این بود که گوسفندان مردم را برای چرا به صحرا ببرد. روزی یکی از همسایگان برایش کوزهای روغن آورد و او هم خوشحال از اینکه صاحب کوزهای روغن شده، به کنجی نشست و چوبدستی که با آن گوسفندان را در چرا هدایت میکرد کنار خود نهاد و به فکر و خیالات دور و دراز رفت و با خود اندیشید که با آن کوزه روغن چه کند؟
داستانی هست که میگویند چوپان فقیری بهتنهایی در خانهای مخروبه در دهی زندگی میکرد و کارش این بود که گوسفندان مردم را برای چرا به صحرا ببرد. روزی یکی از همسایگان برایش کوزهای روغن آورد و او هم خوشحال از اینکه صاحب کوزهای روغن شده، به کنجی نشست و چوبدستی که با آن گوسفندان را در چرا هدایت میکرد کنار خود نهاد و به فکر و خیالات دور و دراز رفت و با خود اندیشید که با آن کوزه روغن چه کند؟ ابتدا فکر کرد چه خوب است که هر روز نانش را به روغن بزند و آن را چرب کند و طعام کند که وقتی به صحرا میرود، قوت دنبالکردن گوسفندان را داشته باشد.اما بعد فکر کرد بالاخره این روغن تمام میشود و دوباره باید نان خالی بخورد، پس فکر کرد بهتر است کوزه روغن را به بازار ببرد و بفروشد و با پول آن دو گوسفند نر و ماده بخرد.
آن وقت چیزی نمیگذرد که در بهار سال بعد صاحب بره هم خواهد شد و یک مدت که بگذرد آن بره هم بزرگ خواهد شد و آن هم بره خواهد آورد و در چشم برهمزدنی و بعد چند سال (تو بخوان مثلا بعد پنج سال) خود صاحب گلهای گوسفند میشود و دیگر لازم نیست گوسفندان مردم را به چرا ببرد و خود گلهدار و متمول خواهد شد و زن خواهد ستاند و بچهدار خواهد شد و پسرش گوسفندان را به چرا خواهد برد و او در خانه خواهد نشست و یک روز پسرش گوسفندان را از چرا برمیگرداند، او میبیند یک گوسفند کم است و از پسر میپرسد آن یک گوسفند چه شده و پسرش به جای اینکه راست بگوید که گوسفند را سر بریده و با رفقایش کباب کرده و خوردهاند، به دروغ میگوید که گرگ گوسفند را خورده و او که از این دروغ عصبانی شده، همین چوبدست گوسفندچرانی را که کنار دست گذاشته، برمیدارد و دور سر میگرداند و ضربهای بر کمر پسر میزند تا عبرت بگیرد و همینطور که در خیال داشت پسر نداشتهاش را کتک میزد، با چوبدست، ضربهای به کوزه روغن زد و کوزه شکست و روغن بر خاک زمین ریخت و آن خیال که مثلا قرار بود بعد پنج سال محقق شود، به خاک نشست. داستانهای فولکلور و ضربالمثلها حاصل تجربه زیسته جوامع است، یعنی اینطور نیست که مثلا یک واقعه عین به عین و پس از یک اتفاق تبدیل به مثل شود و در ذهن جامعه هم بماند، بلکه از فرط تکرار واقعهای در زندگی اجتماعی و احتمالا با تشابهاتی کم و بیش، بهمرور و از دل همین تکرار، داستان و مطایبه و ضربالمثلی شکل میگیرد و در موارد مشابه، آنقدر به آن اشاره میشود که تبدیل به داستانی مشترک بین آحاد جامعه میشود و این داستان چوپان خیالباف و کوزه روغن شکسته هم از همین دست است؛ بنابراین اگر کسی احیانا از ماجرای بررسی اجرای برنامه پنجساله در مجلس و بررسی کار دولت در اجرای این برنامه، یاد داستان آن کوزه شکسته روغن و چوپان قصه بیفتد، احتمالا راه دوری هم نرفته است. اینکه جناب مدنیزاده وزیر اقتصاد، در مجلس و در بررسی اجرای قانون برنامه هفتم توسعه گفته است «رشد هشتدرصدی اقتصاد نیازمند رفع موانع کلان است»، به واقع خیلی محترمانه و طوری که به کسی برنخورد، خواسته بگوید که رسیدن به رشد هشتدرصدی، با خیالبافی امکانپذیر نیست. موضوع این است که آیا وقتی ایشان میگوید «ناترازیها، تورم بالا، رشد اقتصادی پایین و تأثیر عوامل خارجی نظیر جنگ و تحریم ازجمله موانع اصلی است»، آیا یعنی نمایندگان مجلس از آن بیخبرند و ایشان دارد برای اولین بار به اینان اطلاع میدهد که مثلا کشور دچار تحریم است؟
اینکه ایشان به نمایندگان مجلس میگوید «صرف تصویب آییننامهها کافی نیست و اقدامات عملی و رفع موانع واقعی ضروری است»؛ یعنی نمایندگان از این ضرورت بیاطلاع هستند و نمیدانند که فقط با دستور نمیشود به رشد هشتدرصدی رسید و اگر قرار باشد هم تحریم و موانع خارجی ادامه داشته باشد و هم به آن رشد هشتدرصدی برسیم، یک نفر از آنهایی که گمان میکنند چنین اتفاقی امکان تحقق دارد، بدون خیالپردازی و بدون ضربهزدن بر کوزه روغن، مستدل و نه براساس ادعا و شعار، مثل آنهایی که میگویند با صادرات گوجه و خیار، آنهم وقتی کشور آب برای خوردن هم ندارد، چه برسد به تولید خیار و گوجه، میتوان به رشد هشتدرصدی رسید؟ من دیگر از خاطر بردهام که در این چهلوچند سال، چند بار درمورد خیالبافی که همه (از موافق و مخالف) اسیر آنیم نوشتهام، اما یادمان نرود که حاصل نزدیک به نیمقرن خیالبافی، شده است دریاچه خشکشده ارومیه و نابودی تالاب گاوخونی و قطع شبانه آب پایتخت و حالا هم یک خیالبافی دیگر به اسم تخلیه تهران... . وقتی مرکز پژوهشهای مجلس و سازمان برنامه و بودجه و همه مراکز معتبر دیگر میگویند در تمام برنامههای پنجساله طی این نزدیک به نیمقرن، در بهترین حالت، فقط با 30 درصد تحقق روبهرو بودیم، به زبان ساده دارد میگوید مراقب کوزه روغن باشید که هر بار نزنید آن را بشکنید، دیگر خود دانید و کوزه روغن.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.