از ایل به استودیو
منطق ایلیاتی، راز ناکارآمدی رسانههای ایران
فرهنگ سازمانی یکی از کلیدیترین مؤلفههای تعیینکننده کارآمدی هر نهاد است؛ منظومهای از ارزشها و هنجارهای نانوشته که بر رفتار اعضا و درنهایت در کیفیت خروجی سازمان، نقشی سرنوشتساز ایفا میکند.
فرهنگ سازمانی یکی از کلیدیترین مؤلفههای تعیینکننده کارآمدی هر نهاد است؛ منظومهای از ارزشها و هنجارهای نانوشته که بر رفتار اعضا و درنهایت در کیفیت خروجی سازمان، نقشی سرنوشتساز ایفا میکند. این فرهنگ در سازمانهای رسانهای اهمیتی مضاعف مییابد، زیرا رسانه نهفقط بازتابدهنده فرهنگ عمومی، بلکه خود، تولیدکننده و بازتولیدکننده آن است. باوجوداین، در سپهر رسانهای ایران، میان هزینههای مادی و انسانی نهادهای دولتی و نتیجه واقعی آنها در میدان افکار عمومی، گسستی عمیق و معنادار به چشم میخورد. بودجههای کلان، تجهیزات گسترده و هزاران نیروی انسانی در رسانهای مانند صداوسیما، در عمل نتوانستهاند به اعتماد عمومی پایدار و نفوذ معنایی مورد انتظار دست یابند.
ریشههای این ناکارآمدی را نه در کمبود امکانات، بلکه باید در عارضهای فرهنگی و تاریخی جستوجو کرد: «فرهنگ ایلیاتی سازمانی»؛ میراثی دیرپا که در لایههای پنهان سازمانهای مدرن ما فعال است و با منطق شبکهای و باز رسانههای امروز، تضادی بنیادین دارد.
مطالعات کلاسیک جامعهشناسی توسعه از وبر تا پارسونز نشان میدهد که گذار از ساختارهای شخصمحور و خویشاوندی به نهادهای عقلانی و غیرشخصی، پیششرط مدرنیزاسیون سازمانی است. اما در ایران این گذار ناتمام مانده است. پژوهشهای معاصر نیز بر تداوم «پاتریمونیالیسم» یا سلطه پدرسالارانه در نهادهای اداری تأکید دارند؛ الگویی که در آن وفاداری شخصی بر ضابطهمندی و کارآمدی غلبه دارد. در حوزه رسانه، تحلیلگران از این پدیده با عنوان «بوروکراسی قبیلهای» یاد میکنند؛ ساختاری ظاهرا مدرن که در عمق خود با منطق طایفهای اداره میشود. زندگی ایلیاتی برای قرنها الگوی اصلی سازمان اجتماعی و سیاسی ایران بود؛ مدلی که در آن وفاداری خویشاوندی بر ضوابط عمومی و اقتدار شخصمحور بر حاکمیت قانون تقدم داشت. این میراث ذهنی، با وجود تأسیس نهادهای مدرن، نهتنها از میان نرفت، بلکه در کالبد بوروکراسی بازتولید شد و پدیدهای را شکل داد که میتوان آن را «بوروکراسی قبیلهای» نامید.
این ذهنیت در وهله نخست، خود را در پدیده «شخصمحوری» به جای «نهادمحوری» نمایان میکند. همانطور که در ساختار ایلی، مشروعیت از «رئیس ایل» میآمد، در سازمانهای رسانهای امروز نیز بسیاری از تصمیمها و فرایندها حول محور شخص مدیر شکل میگیرد، نه سیستم و قانون. با تغییر یک مدیر، تمام تیمها و گاهی رویکردها دگرگون میشوند؛ زیرا وفاداری افراد به شخص بوده است، نه به مأموریت سازمان. این فرهنگ در رابطه پدرسالارانه و رئیسمحور تجلی مییابد؛ مدیر در نقش «خان» ظاهر میشود که باید به او وفادار بود، نه منتقد. در نتیجه، چاپلوسی سازمانی به یک مهارت بقا تبدیل شده و ترس از انتقاد مستقیم، هرگونه خلاقیت و اصلاح درونسیستمی را فلج میکند. این منطق، خود را در «وفاداری گروهی و باندی» نیز بازتولید میکند. همانطور که در ایل، افراد به طایفه خود وفادار بودند، در سازمان ایرانی نیز وفاداری به «گروه خودی» بر تعهد به اهداف کلان سازمان اولویت دارد. حلقههای بسته وفاداری تحت عناوینی مانند «بچههای خودمان» شکل میگیرد و رقابتهای طایفهای میان معاونتها و واحدها، به پنهانکاری اطلاعات و تضعیف یکدیگر میانجامد تا برتری گروه خودی حفظ شود.
این پدیده مستقیما به «خویشاوندگرایی» و انتصابهای فامیلی نیز دامن میزند. چنانکه پژوهشهای اخیر درباره خویشاوندسالاری سازمانی در ایران نشان دادهاند، پیوندهای خونی و خانوادگی در الگوی ایلی، امروز به شکل نپوتیسم و ترجیح همشهریها، همدورهایها و آشنایان در ساختار اداری رسانه بازتولید شده و بیاعتمادی به نیروهای متخصص اما «غریبه» را نهادینه کرده است. در چنین فرهنگی، «وابستگی» بر «صلاحیت» ارجحیت مییابد و نتیجه، سازمانی است که در ظاهر منظم، اما در درون، درگیر رقابتهای باندی و ترس از نوآوری است.
پیچیدگی این فرهنگ زمانی دوچندان میشود که شکافی عمیق میان فرهنگ رسمی سازمان و واقعیت زیسته کارکنان آن پدیدار میشود. در رسانههای دولتی ایران، فرهنگ رسمی بر پایه ارزشهای ایدئولوژیک و از بالا تحمیلشده بنا شده است، درحالیکه بخش بزرگی از بدنه هنرمندان، مجریان و کارمندان در زندگی شخصی و شبکههای اجتماعی خود، به سبک و ارزشهایی کاملا متفاوت پایبندند. این تضاد، اعتبار پیام رسانه را نابود میکند؛ زیرا مخاطب هوشمند امروزی فورا این دوگانگی را تشخیص داده و نتیجه میگیرد «خودشان هم به آنچه میگویند باور ندارند». این وضعیت، تکرار همان الگوی ایلیاتی است که در آن وفاداری ظاهری به رئیس، مهمتر از باور قلبی بود. تبعیت ظاهری برای بقا در سیستم، صداقت فرهنگی و انسجام درونی سازمان را از بین برده و مخاطب را از آن بیگانه میکند. این فرهنگ ایلیاتی در عصر جدید که بر پایه شبکه، تعامل و داده بنا شده، بیش از هر زمان دیگری ناکارآمد است.
رسانه مدرن به تصمیمگیری سریع، باز و مشارکتی نیاز دارد، درحالیکه فرهنگ ایلیاتی، قدرت را متمرکز نگه میدارد. مقاومت در برابر تفویض اختیار یکی از بارزترین نشانههای آن است؛ مدیر مایل نیست قدرت را واگذار کند و تصمیمها به شکل شخصی و عمودی صادر میشود. این فرهنگ، با اتکا بر گفتار و نظام شفاهی، ضد سیستم عمل میکند. جلسات طولانی بدون خروجی مکتوب و تصمیمهای لحظهای که با تغییر موقعیت عوض میشوند، جایگزین برنامهریزی مدون میشود. این رویکرد، خود را در رفتار واکنشی و تقدیرگرایانه نیز نشان میدهد؛ سازمان به جای کنشگری و برنامهریزی، منتظر دستور «از بالا» میماند و مسئولیت شکستها را نمیپذیرد. نتیجه آن است که بزرگترین سازمان رسانهای خاورمیانه، با وجود هزینههای کلان، در اقناع افکار عمومی شکست خورده و عرصه را به رسانههای خارجی و شبهرسانههای مجازی واگذار کرده است. علت، نه کمبود فناوری، بلکه فرهنگ مدیریتی است که در آن رئیس، مانند خان قبیله، تعیین میکند چه کسی دیده شود و چه صدایی شنیده نشود. این منطق قبیلهای حتی در قالب جدیدی از «خویشاوندسالاری ایدئولوژیک» نیز بازتولید شده است؛ جایی که پیوندهای جناحی و همباوری، جایگزین روابط خونی شده، اما منطق بنیادین آن، یعنی اعتماد بر پایه وابستگی و نه شایستگی، پابرجاست.
در نتیجه این فرهنگ، رسانه رسمی از جامعه جدا میشود؛ زبانش تصنعی، ادبیاتش دستوری و محتوایش برای مخاطب بیاعتبار میشود. این شکست، نه شکستی تکنولوژیک یا سیاسی، بلکه شکستی فرهنگی است. فرهنگی که هنوز میان شهروندان تفکیک قائل است، انتقاد را خیانت میپندارد و وفاداری را بر خلاقیت ارجح میداند. همانگونه که برخی تحلیلهای جامعهشناختی توسعه تصریح کردهاند، بدون نهادینهشدن فرهنگ قانونگرایی و شایستهسالاری، ساختارهای قبیلهای در دل سازمانهای مدرن تداوم مییابند. برای بازسازی اعتماد عمومی، باید از اصلاحات فنی فراتر رفت و یک گذار فرهنگی عمیق را از شخصمحوری به نظاممحوری، از وفاداری خویشاوندی به شایستگی حرفهای و از کنترل ایدئولوژیک به گفتوگوی اجتماعی در دستور کار قرار داد. تا زمانی که منطق «ایل» در کالبد سازمانهای رسانهای ما باقی بماند، حتی پیشرفتهترین ابزارهای فناورانه نیز نخواهند توانست آنها را از رکود ارتباطی خارج کنند. رسانه ایرانی برای ورود واقعی به عصر هوش مصنوعی، ناگزیر است ابتدا از عصر خانسالاری فرهنگی عبور کند.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.