تحمیل تسلیمطلبی جنگافروزی آخرزمانی
دوستی که در گفتوگوی فیمابین بر ضرورت ازسرگیری فوری و بدون قید و شرط مذاکره با سه کشور اروپایی و نیز آمریکا پافشاری میکرد، من را برای ادامه گفتوگو به صرف چای دعوت کرد. پرسیدم به چه اطمینانی دعوتت را اجابت کنم و نوشیدنیای را که تدارک میبینی، بنوشم؟
به گزارش گروه رسانهای شرق،
دوستی که در گفتوگوی فیمابین بر ضرورت ازسرگیری فوری و بدون قید و شرط مذاکره با سه کشور اروپایی و نیز آمریکا پافشاری میکرد، من را برای ادامه گفتوگو به صرف چای دعوت کرد. پرسیدم به چه اطمینانی دعوتت را اجابت کنم و نوشیدنیای را که تدارک میبینی، بنوشم؟ با شگفتی پرسید یعنی چه؟ گفتم یعنی اینکه مطمئن باشم چای مأکول است و سوءقصدی در کار نیست. گفت 40 سال دوستی صادقانه و صمیمانه باید حسن نیت من را به تو ثابت کرده باشد. گفتم آیا پیشینه روابط با آمریکا و سه کشور مزبور هم همینقدر مشعشع است یا نه؟ گفت نه، ولی آنها کشور هستند و بر اساس منافع خودشان عمل میکنند. گفتم این عملکرد مبتنی بر منافع، فقط برای آنهاست یا درباره ما هم چنین است؟ گفت نمیتوان قائل به استثنا شد، بنابراین ما هم باید بر اساس منافع خودمان عمل کنیم.
گفتم آیا مشروطکردن ازسرگیری مذاکرات به انجام اقدامات اطمینانزا (confidence building measures) که از سرمشقها (پارادایم) و هنجارهای درسآموز علمای روابط بینالملل است چیز غریبی است؟ آیا اینکه ما در حین انجام مذاکره و در حالی که کشور میاندار (عمان) در حال تدارک برگزاری دور بعدی آن بود، مورد تهاجم نظامی رژیم جعلی همدست و تحت امر کشور طرف مذاکره قرار میگیریم و تیر خلاص را هم خود آن کشور، اصالتا و نه دیگر نیابتا، به ما میزند، حاوی این هشدار نیست که از یک سوراخ نباید دو بار گزیده شویم؟
آیا نادیدهگرفتن چنین تجربه زیستهای را نباید به حساب ترک فعل گذاشت، همان که روی دیگر سکهاش انجام فعل مجرمانه است؟! پاسخ او این بود که این حرفها درست است، ولی ما در شرایطی نیستیم که شرط بگذاریم. گفتم این قبل از آنکه شرط باشد، بسترسازی برای با توفیق قرینشدن مذاکرات است و اتفاقا طرفهای دو سوی آتلانتیکی ما اگر در پی چنین موفقیتی هستند، باید آن را راهکاری راهبردی بدانند و از آن استقبال کنند.
گفت تو میگویی طرف غربی باید بیاید خسارات ما را بدهد و از ما هم معذرت بخواهد و تضمین هم بدهد که دیگر زیر میز نزند و... اینها که شدنی نیست و اگر هم میبود، بسیار وقت میبرد و افاقه هم نمیکرد. اینجا بود که به مطایبه روی آوردم و اظهار کردم که خب، برای اینکه مشتری شوی کوتاه میآیم و فقط به این درخواست مینیمالی اکتفا میکنم که موضعت را در قبال توییت معروف دوکلمهای ترامپ (در حین مذاکرات و قبل از تحمیل جنگ) روشن کنی، همان توییت unconditionally surrender، تسلیم بدون چون و چرا! اینکه دیگر نه هزینه دارد و نه زمانبر است و نه هیچچیز دیگر.
دوستم اینجا با من همراه شد و طرح این خواسته کمتر از حداقلی از سوی مذاکرهکنندگان ایرانی را ضروری و آن را مطالبه ملی دانست.
مطالب پیشگفته را از آن رو نقل کردم که نظر دیگری را هم گفته و دلایل او را در نفی صحبتهایم ذکر کرده باشم.
پایان صحبت من و دوستم که در بالا آمد، به معنای حجیت کلام راقم این سطور نیست که شاید به مفهوم دستیابی به درکی مشترک بعد از محاجه و مباحثهای چالشی باشد.
مخلص کلام آنکه، نگارنده بدون اینکه بخواهد اگر نوش نیست نیش باشد و احیانا به مخالفخوانی مذاکره متهم شود، فقط به یک پرسش بسنده میکند؛
آقای ترامپ، آقای آمریکا، آقای اروپا (و مشخصا E3) میخواهید بعد از این همه کشتار و واردآوردن خسارات، ما را به دست خودمان وادار به تسلیم کنید یا در فکر درانداختن طرح پیچیدهتری هستید؟ طرحی که البته با شکستن ایران و تسلیمکردن آن طرفی نمیبندد و آبی برای کرانهنشینان آتلانتیکی گرم نمیکند، اما به تسلیمشدن به طرحهای آخرالزمانی اسرائیل در منطقه و فراتر از آن میانجامد و دست آخر همه آتشبیاران معرکه را با هم میسوزاند و رقمزدن نظمی جدید و عقبراندن چین را منتفی میسازد.
عنایت داشته باشید که اینجا ایران است؛ خاستگاه شگفتانهها.
آخرین اخبار یادداشت را از طریق این لینک پیگیری کنید.