در حاشیه مجموعه مقالات باقر پرهام
باهمنگری و فرهنگ آزادی
زمستان 1378 مجموعه مقالاتی از باقر پرهام در کتابی با عنوان «باهمنگری و یکتانگری» توسط نشر آگه منتشر شد که مقالاتی مربوط به سالهای مختلف در آن به چاپ رسیده بود.


شرق: زمستان 1378 مجموعه مقالاتی از باقر پرهام در کتابی با عنوان «باهمنگری و یکتانگری» توسط نشر آگه منتشر شد که مقالاتی مربوط به سالهای مختلف در آن به چاپ رسیده بود. درواقع این کتاب مجموعهای از مقالات پرهام است که به قول خودش در طول 30 سال «قلمزنی در این جامعه» نوشته شده است. گرچه هنگام انتشار کتاب، سالها از نوشتن این مقالات بهخصوص مقالات بخش اول کتاب میگذشت، اما پرهام دستی در آنها نبرد و تغییرشان نداد بهجز در مواردی بسیار جزئی. خود او این مقالات را بر اساس رخدادهای سیاسی و اجتماعی تقسیمبندی کرده است و مقالاتی که در فاصله سالهای 1347 تا 1357 نوشته شدهاند، در بخش اول قرار داده و مقالات بعدی کتاب هم مربوط به پس از انقلاباند. در مقدمه کتاب که پرهام در تیرماه 1378 نوشته، به این نکته اشاره کرده که در مقالات بخش اول، ذهنیت ضدسرمایهداری و ضدغربی و شیفتگی نسبت به انقلاب چنان شدید است که حاجتی به گفتن ندارد. این مقالات در دورهای نوشته شدهاند که میتوان آن را سالهای جنگ ویتنام، جنگ رهاییبخش الجزایر، شکلگیری و گسترش نهضت مقاومت فلسطین و سالهای جنگ سرد دانست. پرهام درباره مقالات بخش دوم هم نوشته که در اینجا «تأثیر انقلاب را... به صورت تشدید وسواسهای فکری نویسنده، تشدید علاقهاش به بازنگری و بازاندیشی مفاهیم، تمایلش به بازگشت به تاریخ و جستوجوی عمیقتر ریشههای زندگیِ حال در گذشتههای دور، اعتدال فکری و برخوردی انتقادی اما مسئولانهتر نسبت به مقولاتی چون حکومت، قدرت سیاسی، انقلاب، غرب، آمریکا، سرمایهداری و بورژوازی و مانند اینها، بهخوبی میتوان دید». این مقالات همانگونه که خود پرهام هم اشاره میکند، نموداری است از «مشغلههای ذهنی» جامعه در طول سه دهه. در یکی از مقالات بخش اول کتاب با عنوان «علوم اجتماعی و کشورهای زیر سلطه»، به صورت نمونه میتوان نوع نگاه به سرمایهداری و امپریالیسم را در آن دوره دید: «اینک سرمایهداری در دو جبهه میجنگد: در جبهه داخلی خویش، به نفع اقتصاد ملی و جامعه خود، امتیاز میدهد و عقبنشینی میکند اما در جبهه خارجی یعنی در سرزمینهای زیر سلطه هرچه بیشتر امتیاز میگیرد و یا در حفظ و تحکیم امتیازهای قبلی پافشاری میکند. و برای این منظور شمشیر دموکلس اتمی را بالای سر بشریت نگاه داشته است. امپریالیسم برای حفظ موجودیت خویش، صرفنظر از جنگ تدابیر دیگر هم اندیشیده است. مهمترین آنها به راه انداختن موج بهاصطلاح استعمارزدایی است؛ یعنی کنارکشیدن خود و پرهیز از حضور مستقیم به منظور بقا و دوام حضور نامستقیم و پوشیدهاش. این کار به کمک قشر یا طبقهای از عمال و برگزیدگان تربیتشده سیاسی و سیاستمداران بومی انجام میگیرد که نهتنها از لحاظ سیاسی در طول زمان طولانی استعمارگری غرب، پیوندهای محکمی با استعمار و امپریالیسم برقرار کردهاند، بلکه از لحاظ اقتصادی نیز وابسته و دلال غرب به شمار میروند؛ یعنی در سرمایهگذاریهای آن یا در بخشی از منافعش شریک هستند و در میان ملت خود از همان مزایای تمدن مادی و فرهنگ معنوی برخوردارند که طبقه بورژوازی پیشرفته غرب از آنها برخوردار است. بدینسان تسلط غرب بر کشورهای زیر سلطه تثبیت میشود و صورت قانونی به خود میگیرد؛ زیرا ظاهرا مردمان این کشورها صاحب اختیار خویش هستند و از همه مظاهر دموکراسی غرب الگو و نمونهای در میان آنهاست و نشانههای مستقیم و آشکار حضور خارجی در بین آنان کمتر به چشم میخورد». مقالات بخش دوم کتاب موضوعاتی متنوع دارند و از نقد ادبی و ترجمه گرفته تا مباحث جامعهشناسی را شامل میشوند. پرهام در یکی از مقالات این بخش با عنوان «فرهنگ آزادی و فرهنگ اختناق» نوع نگاهش به مقوله آزادی را اینچنین شرح داده: «بهتر است به جای مفهوم آزادی از رابطه آزادی سخن بگوییم؛ رابطهای که محتوای آن را درجه اجبار برخاسته از ضرورت همزیستی خود با دیگران تعیین میکند. زیرا حتی آن وجه از کمال آزادی که از دیدگاه روانشناسیِ فردی تصور میرود، سوژه بشری بتواند از آن برخوردار شود... یا حتی آن وجه از کردار فردی مطلقا آزاد که در پدیده خودکشی بدان برمیخوریم، چون نیک بنگریم هیچکدام ممکن نیست مگر همچنان بر پایه امکان همزیستی تعارضآمیزِ خود با غیر؛ غیری که در چنین مواردی معمولا در قالب تصوراتی چون ناخودآگاهی، جنون یا نفس اماره (شهوات، غرایز حیوانی،...) یا بهطور کلی دترمینیسم وجودی، یعنی غیر در معنای فلسفی کلمه، در برابر خود قرار میگیرد؛ یا ممکن نیست مگر بر پایه نوعی کردار نامشروط در نفی یا اثبات غیر در معنای روانشناختی، اجتماعی یا فلسفی کلمه، چنانکه در مورد خودکشی میبینیم». بر این اساس پرهام میگوید آزادی اساسا پدیده زندگی اجتماعی است و زندگی اجتماعی نیز نشاندهنده تحولی در سرگذشت آزادی است و به عبارت دیگر آزادی تاریخی دارد و آنچه ما امروز آزادی مینامیم از تاریخ مدرنیته جدا نیست. پرهام میگوید مفهوم مدرن آزادی همان چیزی است که در بند 11 اعلامیه حقوق بشر به آن استناد شده است.