|

سال سخت روزنامه‌نگار و روزنامه‌نگاری

نمی‌دانم چقدر با این حرف موافق هستید اما به نظر من روزنامه‌نگاری در حال و روزهای کنونی ایران شغلی کم‌و‌بیش با اقبال کم در میان افکار عمومی است. این به آن معنا نیست که روزنامه‌نگاران در ایران کارشان را بلد نیستند یا دوست دارند در چنین فضای منفعل و بی‌اثری فعالیت کنند بلکه مجموع شرایط در فضا سیاسی-اجتماعی کار را به جایی کشانده که روزنامه‌نگاری در ایران با کمترین اقبال در میان افکار عمومی مواجه است.

سال سخت روزنامه‌نگار و روزنامه‌نگاری
سامان موحدی‌راد خبرنگار گروه جامعه روزنامه شرق

سامان موحدی‌راد: نمی‌دانم چقدر با این حرف موافق هستید اما به نظر من روزنامه‌نگاری در حال و روزهای کنونی ایران شغلی کم‌و‌بیش با اقبال کم در میان افکار عمومی است. این به آن معنا نیست که روزنامه‌نگاران در ایران کارشان را بلد نیستند یا دوست دارند در چنین فضای منفعل و بی‌اثری فعالیت کنند بلکه مجموع شرایط در فضا سیاسی-اجتماعی کار را به جایی کشانده که روزنامه‌نگاری در ایران با کمترین اقبال در میان افکار عمومی مواجه است. همین است که بسیاری در بزنگاه‌های مهم از‌دست‌رفتن مرجعیت رسانه‌ها در ایران سخن می‌گویند و می‌نالند. علت رخ‌دادن این ماجرا هم خیلی واضح و ساده است. تا زمانی که صدای خیابان‌ها در صفحات روزنامه‌ها بازتابی ندارد، روزنامه‌نگاری با اقبال عمومی مواجه نخواهد شد. دلیل این عدم انعکاس هرچه می‌خواهد باشد، مصلحت یا شرایط حساس کنونی یا هر بهانه دیگری که باشد نتیجه‌اش این است که روزنامه‌نگاری در ایران دیگر وزن سابق را در میان گروه‌های مرجع ندارد و نمی‌تواند اعتماد عمومی را جلب کند. این به آن معنا نیست که در یک سال گذشته مثلا گزارش‌های خوب و راهگشایی در رسانه‌های ایران منتشر نشده است اما وزن این گزارش‌ها در برابر اتفاق‌های بزرگی که در یک سال گذشته در ایران رخ داده است، قابل مقایسه نیست. برای همین باید به مخاطبان و مردم حق داد که از روزنامه‌نگاری در ایران راضی نباشند و در هر رویدادی به روزنامه‌نگاران ایرانی انتقاد کنند که در صحنه نیستند یا حضور درستی ندارند یا نقش‌شان را درست اجرا نمی‌کنند. آنها البته نمی‌دانند که مثلا روزنامه‌نگاران در ایران آن‌طورکه باید به اطلاعات درست دسترسی ندارند، برخی سازمان‌ها و ادارات علی‌رغم ادعای شفافیت، اطلاعات را به بهانه‌های مختلف در اختیار رسانه‌ها قرار نمی‌دهند. با اینکه همه سازمان‌ها روابط‌عمومی دارند، اما پیدا‌کردن یک مسئول به‌ویژه در میانه بحران‌ها سخت است و اغلب از زیر بار پاسخ‌گویی به سؤال‌ها فرار می‌کنند. در یک بحران چنان روال کار را پیچیده می‌کنند که پیگیری کار برای روزنامه‌نگار سخت می‌شود و صدها ناهمواری و سنگلاخ دیگر در مسیر کار روزنامه‌نگاری که آن را به کاری سخت و با نتیجه‌ای غیرقابل‌قبول برای مخاطبان تبدیل کرده است. القصه، وضعیت روزنامه‌نگاری در ایران به‌گونه‌ای است که همه ماهایی که در دهه ۹۰ روزنامه‌نگار شده‌ایم، مثل کسانی هستیم که در آغاز بهمن ۵۷ به استخدام مراکز تعیین‌کننده در‌آمده‌اند. درست زمانی که روزهای طلایی این حرفه تمام شده و حالا روزگار فحش‌خوردن این حرفه شروع شده، روزنامه‌نگار شده‌ایم. با این توصیف، خیلی از آنهایی که مثل من به روزنامه‌نگاری ایران نگاه می‌کنند باید کارشان را عوض کنند؟ واقعیت کار این است که من هم مدتی با این فکر درگیر بودم و گاهی قویا به آن فکر می‌کردم، اما شهریور امسال اتفاقی رخ داد که به عاقبت این کار امیدوار شدم. همکاری و دوستی کوتاه‌مدت با نیلوفر حامدی و آنچه بر او به‌عنوان یک عضو جامعه روزنامه‌نگاری ایران گذشت، موجب شد متوجه شوم با همه ناهمواری‌ها در مسیر روزنامه‌نگاری اما این حرفه‌ای است که باید به آن چسبید، از روزنه‌هایش استفاده کرد و تلاش کرد تا روزنامه‌ها به بازتاب تام‌و‌تمام صدای خیابان‌ها تبدیل شوند. حالا که این را می‌نویسم، آخرین شماره روزنامه سالی سخت برای روزنامه‌نگاری قرار است منتشر شود؛ سالی پر از روزشمار و خبر بازداشت و آزادی؛ روزهای انتظار پشت درهای اوین و فشافویه و قرچک. سال دست‌گل‌های نرگس و شادی‌های پس از روزها و ماه‌ها انتظار؛ سالی که برای ما البته هنوز تمام نشده؛ سالی که چشم و چراغ تحریریه ما هنوز در میان ما نیست؛ نیلوفر حامدی گرامی که برای خیلی از ما درس روزنامه‌نگاری است.

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها