|

تأملات کوستلر و کامو در باب گیوتین و دار

ناتوانی قانون

آرتور کوستلر سال 1937 در گیرودار جنگ داخلی اسپانیا، به اتهام جاسوسی سه ماه را در انتظار اعدام گذراند و همین تجربه هولناک بود که او را به نوشتن «تأملاتی در باب دار» برانگیخت. او می‌نویسد «در این روزها شاهد اعدام هم‌بندیانم و گوش‌به‌زنگِ از راه رسیدن موعد اجرای حکم خودم بودم.

شرق: آرتور کوستلر سال 1937 در گیرودار جنگ داخلی اسپانیا، به اتهام جاسوسی سه ماه را در انتظار اعدام گذراند و همین تجربه هولناک بود که او را به نوشتن «تأملاتی در باب دار» برانگیخت. او می‌نویسد «در این روزها شاهد اعدام هم‌بندیانم و گوش‌به‌زنگِ از راه رسیدن موعد اجرای حکم خودم بودم. این سه ماه در من دل‌مشغولی‌ای شخصی نسبت به موضوع مجازات اعدام بر جای نهاد». بعد از آن، هر بار که بحث از اعدام مطرح می‌شد «خاطرات آن سه ماه همچون عفونت جراحتی التیام‌نیافته» بیرون می‌زد و کوستلر را به نوشتن خاطراتش وامی‌داشت. تجربه‌ای که او از سر گذرانده بود نمی‌توانست به شیوه‌ای خوددار و بی‌طرفانه روایت شود، چراکه به قولِ خودش، مسئله اخلاقیات و احساسات در کار بود و ازاین‌رو خشم و رحم مدام در نوشتن رخنه می‌کرد. کوستلر دلیل نوشتن این کتاب را چنین شرح می‌دهد: «دلیل اینکه چرا بیست سال پیش سر از سلول اعدامیان درآوردم اعتقادی امیدوارانه به رهایی بشر از راه انقلابی جهانی بود؛ این کتاب، متواضعانه‌تر از آن روزگار، مصمم است تا آن سیزده اعدامیِ مفلوکِ هر سال را از درد و دهشت آن تجربه‌ای برهاند که بیست سال قبل من از سر گذراندم. سوای این دلیل، مسئله‌ای کلان‌تر دخیل است، بدان جهت که اعدام با به‌ دار آویختن تنها یک ماشینِ مرگ نیست، بلکه کهن‌ترین و موهن‌ترین نماد آن تمایلی در نهاد آدمی است که او را به سوی خودتخریب‌گری اخلاقی می‌کشاند». کوستلر از میراث گذشته آغاز می‌کند. از بریتانیای کبیر، «آن تافته جدابافته‌ای در اروپا که مردمش در سمت چپِ مسیر می‌رانند، بر مبنای یارد و اینچ اندازه‌گیری می‌کنند و آدم‌ها را از گردن دار می‌زنند تا جان از تنشان به در شود». عجیب آنکه به‌قول کوستلر «به گمان اغلب بریتانیایی‌ها هیچ مورد غیرعادی‌ای در باب این رسم وجود ندارد. هر ملتی سنن خود را مسلم می‌پندارد، و دارزدن همان اندازه بخشی از سنت بریتانیایی جماعت محسوب می‌شود که دادوستد با شیلینگ و پنس». عجیب‌تر آنکه وقتی آرتور کوستلر به میراث گذشته نقب می‌زند، رد این قانون را در قرن هجدهم دنبال می‌کند و قرن نوزده که به طرز عجیبی دامنه این قانون قرون‌وسطایی گسترده شد. «در آغاز قرن هجده شمار جرائم مستحق اشد مجازات هنوز به پنجاه نمی‌رسید. قرن نوزده که از راه رسید، این تعداد تقریبا پنج برابر شده بود. پیدایش قوانین خونین هم‌زمان و تا حد بسیاری حاصل انقلاب صنعتی بود، که چنان مملکت را از بیخ‌ و بن زیر و رو کرد که انگار کل خاک انگلستان را داخل دستگاه اختلاط سیمان ریخته باشند. این انقلاب انگلستان را پیشتاز دنیای غرب ساخت، اما در همان حین مصیبت‌های اجتماعی‌ای را موجب شد که امروزه روز هنوز می‌شود پژواک‌های بعیدشان را به گوش شنید. کوستلر در فصل نُهم کتاب «جایگزین برای دارزدن»، تحتِ عنوان «کابوس» از داستایفسکی، راوی رنج‌های بشر نقل قول می‌آورد که در جایی گفته است: «در واپسین دَمِ پیش از اعدامِ آدمی، او، هر اندازه هم که دلیر باشد، اگر با این گزینه روبه‌رو شود که در عوض مرگ، چند صباحِ برجای از عمرش را بر ستیغِ صخره‌ای بی‌آب و علف سپری کند که فقط به اندازه نشستن یک تن جا دارد، با جان و دل آن را برخواهد گزید. در واقع اعدام آمیخته به دهشتی کافکاوار است که به ورای وحشتِ صرف از مرگ، محنت یا حقارت می‌رود. این دهشت نه با خشونت بلکه با امر مرگ‌اندیشانه مرتبط است، با آن نزاکتِ خون‌سردانه تشریفات اعدام که در آن از آدمی که قرار است گردنش خُرد شود انتظار می‌رود خردمندانه و با خُلقی خوش در مرگ خویش مشارکت کند، انگار کل قضیه جز یک جراحی جزئی نیست. این دهشت در دست‌دادن تشریفاتیِ اعدامی با جلادِ خویش تجلی می‌یابد؛ نیز در این آگاهیِ مجرم حاضر است که در نگاه‌های خیره شرمگینِ مقامات او از هم‌اینک به‌سانِ مردی مُرده با رُخی کبود و ستون فقراتی شکسته دیده می‌شود؛ و در اینکه آنچه برای او خاتمه خشمگین و فرجامینِ زندگی است به گمان آنان فقط وظیفه‌ای ناخوشایند است». بخش بعدی کتاب با عنوان «تأملاتی در باب گیوتین» نوشته‌ای از آلبر کامو است که در آن سعی دارد از منطق قانون‌گذار برای تدوین چنین قانونی سر دربیاورد و نیز از تبعات آن برای جامعه که از نظر او مایه عبرتِ دیگران نیست و تجربه تاریخی چنین نشان داده است. کامو در بخشی از روایت خود می‌نویسد: «نمی‌توان انکار کرد که آدمیزاد از مرگ واهمه دارد. یقینا سلب حیات اشد مجازات است. و لاجرم موجب وحشتی بی‌حدوحصر در آدمیان می‌شود. ترس از مرگ از تاریک‌ترین اعماق وجود برمی‌خیزد و تخریبش می‌کند. وقتی غریزه حب حیات تهدید شد، سراسیمه می‌گردد و در بدترین هول و هراس‌ها به تک‌وتا می‌افتد. بنابراین قانون‌گذار حق داشته با خودش فکر کند که قانونش بر یکی از مرموزترین و نیرومندترین قوه‌های طبیعت انسانی انگشت می‌گذارد. اما باید بدانیم که قانون هرگز به پیچیدگی طبیعت نیست. وقتی قانون به میان می‌آید و سعی دارد خودش را بر حوزه‌های ناشناخته وجود حاکم کند، بیم آن می‌رود در کاستن از پیچیدگی‌ها و گنگی آن به منظور اعطای نظم و معنا به امور، ناتوان بماند». کامو معتقد است اگر حقیقتا ترس از مرگ امری بدیهی است، امر بدیهی دیگر این است که ترس هرچقدر هم بزرگ باشد، باز هم برای فرونشاندن هوس‌های انسانی هرگز کافی نبوده است. «چه خوش گفته است فرانسیس بیکن که هیچ هوسی به آن سستی نیست که نتواند با ترس از مرگ مقابله کند و آن را به مهار خود درنیاورد. انتقام، عشق، حیثیت، غم و غصه، هرکدام به نوبه خود می‌توانند بر ترس از مرگ فائق آیند». کامو این مسئله را پیش می‌کشد که اگر مجازات مرگ سعی دارد با جرم و جنایت مقابله کند، پس چرا جرم و جنایت همچنان پابرجاست. شاید «به این خاطر که غرایزی که در نهاد هر انسان با هم به نزاع برمی‌خیزند و آن‌گونه که قانون می‌خواهد نیروهایی پیوسته در حالت توازن نیستند، نیروهای متغیر و سیالی هستند که نوبت به نوبت می‌میرند و پیروز می‌شوند و با عدم توازن‌های پی‌در‌پی حیات روح را تغذیه می‌کنند، همچون نوسانات الکتریسیته که هرگاه به‌قدر کافی به هم نزدیک شوند، جریان به راه می‌اندازند». ازاین‌رو برای آنکه مجازات اعدام رعب‌آور باشد، باید طبیعت انسانی دگرگون شود و مثل خود قانون عقیم و سترون باشد. در آن صورت هم طبیعتی مرده خواهد بود. اما این‌گونه نیست. «به همین خاطر کسی که مرتکب قتل می‌شود اکثر اوقات خود را بی‌گناه می‌داند، هرچند برای کسی که در خودش نه پیچیدگی‌های انسانی را دیده و نه چشیده چنین چیزی فوق‌العاده بهت‌آور جلوه می‌کند. هر مجرمی قبل از محاکمه رأی به تبرئه خود می‌دهد. اگر بابت جنایتش خویش را محق نداند، لااقل خود را قربانی شرایط می‌پندارد». کتابِ «تأملاتی در باب گیوتین و دار» شامل دو بخش به نوشته آرتور کوستلر و آلبر کامو است که اخیرا با ترجمه وحید طباطبایی و مرتضی عسکری، در انتشارات نیلوفر منتشر شده است.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها