|

گفت‌وگو با محمدرضا خاکی به مناسبت انتشار «گفت‌وگو با برشت»

برشتِ ما خیالی بود

«گفت‌وگو با برشت» عنوان کتابی است که آن‌طور که از عنوانش هم برمی‌آید، شامل بیش از بیست گفت‌وگو، مباحثه و مصاحبه رادیویی با برتولت برشت است که در طول سال‌های 1928 تا 1956 انجام شده‌اند. گفت‌وگو برای برشت نوعی مبارزه نظری بود که در آن ایده‌هایش درباره تئاتر و اجرا و نیز اندیشه‌ اجتماعی و سیاسی‌اش را در مسیر رویکردی انتقادی ارائه می‌کرد. در «گفت‌وگو با برشت» گزیده‌ای از مهم‌ترین مصاحبه‌های او به کوشش ورنر هشت گردآوری شده‌اند.

برشتِ ما خیالی بود

پیام حیدر قزوینی

«گفت‌وگو با برشت» عنوان کتابی است که آن‌طور که از عنوانش هم برمی‌آید، شامل بیش از بیست گفت‌وگو، مباحثه و مصاحبه رادیویی با برتولت برشت است که در طول سال‌های 1928 تا 1956 انجام شده‌اند. گفت‌وگو برای برشت نوعی مبارزه نظری بود که در آن ایده‌هایش درباره تئاتر و اجرا و نیز اندیشه‌ اجتماعی و سیاسی‌اش را در مسیر رویکردی انتقادی ارائه می‌کرد. در «گفت‌وگو با برشت» گزیده‌ای از مهم‌ترین مصاحبه‌های او به کوشش ورنر هشت گردآوری شده‌اند. محمدرضا خاکی که در سال‌های اخیر به‌طور پیوسته به ترجمه نمایش‌نامه و نظریه تئاتر مشغول بوده، این کتاب را به فارسی ترجمه کرده و نشر مات آن را منتشر کرده است. به مناسبت انتشار «گفت‌وگو با برشت» با محمدرضا خاکی درباره تصویر برشت در ایران، ایده‌های تئاتری و میراث او گفت‌وگو کرده‌ایم.

 

  در سال‌های اخیر به‌طور مداوم به ترجمه نمایش‌نامه پرداخته‌اید و در این میان آثاری هم در زمینه نظریه تئاتر ترجمه کرده‌اید. به نظرم می‌رسد که ترجمه «گفت‌وگو با برشت» نشان‌دهنده بخش دیگری از دغدغه‌ها و علایق شخصی شما در زمینه تئاتر و ادبیات نمایشی است. چه ضرورتی باعث شد که به سراغ ترجمه این کتاب بروید؟

در سال‌های پیش از انقلاب، شاید تحت‌تأثیر فضای سیاسی آن‌ دوران، در تئاتر و ادبیات ما توجه خاصی به آثار برتولت برشت می‌شد، به‌گونه‌ای که حتی بعضی از نمایش‌نامه‌های او هم‌زمان توسط چند مترجم به فارسی ترجمه شد. شکل‌گیری این فضا برای کسانی که به مطالعه تئاتر و ادبیات نمایشی علاقه داشتند خیلی خوب بود ضمن آنکه در حوزه تئوری تئاترِ برشت نیز کتاب‌هایی منتشر شد. در آن دوران من دانشجوی تئاتر بودم و همیشه درباره برشت پر از پرسش بودم. آن روزها کم‌وبیش این تصور هم وجود داشت که بعد از انقلاب کتاب‌های زیادی که در محاق سانسور مانده‌اند منتشر خواهند شد، اما این اتفاق آن‌طور که تصور می‌کردیم رخ نداد. البته پس از انقلاب کتاب‌های زیادی منتشر شد اما اغلب آنها ترجمه‌هایی ضعیف از کتاب‌های تئوری سیاسی بودند که دهه‌ها پیش منتشر شده بودند و با عنوان کتاب‌های جلدسفید شناخته می‌شدند. درواقع در حوزه‌های تئاتر و ادبیات نمایشی که علاقه اصلی من بود اتفاق خاصی رخ نداد. بعد که برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم، کلاس‌هایی داشتیم که در آنها استادان به برشت می‌پرداختند و نکات متفاوت‌ و تازه‌تری در آنجا درباره برشت آموختم و همچنین توانستم اجراهایی از برخی از آثار او ببینم. مثلا در سال 1980 یا 1981 شاهد اجرای چند نمایش‌نامه برشت توسط گروه «برلینر آنسامبل» بودم که به پاریس آمده بودند. اگرچه یک کلمه آلمانی نمی‌دانستم و تازه در حال آموختن زبان فرانسه بودم، اما با دیدن همان اجراها متوجه شدم که ما در ایران برشت را خیال می‌کردیم و به عبارت بهتر آنچه در ایران درباره برشت گفته می‌شد، تا حدود زیادی خیالی بود و ربط چندانی به برشت واقعی نداشت. به همین دلیل اجراهایی که در همان زمان در ایران از برشت صورت می‌گرفت، اغلب سطحی و شعاری بود و می‌توانم بگویم اصلا برشت و تکنیک‌های اجرایی آثار او فهمیده نشده بود. اما از آنجا که فضای «سیاسی» به‌خصوص در سال‌های دهه پنجاه سیطره داشت، برشت اجرا و دیده می‌شد بدون آنکه فکر کنیم آیا واقعا برشت و تکنیک‌هایی مثل بیگانه‌سازی و فاصله‌گذاری که آن‌قدر درباره‌شان صحبت می‌شود، همین است؟ اگر بر اساس آن اجراها به قضاوت برشت می‌پرداختیم، نتیجه این می‌شد که برشت نمی‌تواند چهره تأثیرگذار و مهمی باشد. تصوری که در آن سال‌ها وجود داشت برشتی بود که دست‌هایش را مشت کرده و شعار می‌دهد. با چنین ذهنیتی بود که در زمان دانشجویی‌ام در پاریس وقتی اجراهای «برلینر آنسامبل» را دیدم منقلب شدم. متوجه شدم برشتی که ما در ایران می‌شناختیم برشتی تلخ و بی‌روح و شعاری است که فاصله زیادی با برشت واقعی دارد.

  آیا در سال‌های اخیر این تصویر از برشت تغییر کرده است؟

تغییر چندانی نکرده است. وقتی بعد از دوازده، سیزده سال به ایران برگشتم با فضای متفاوتی روبه‌رو شدم. جنگ پیش آمده بود و فضای سیاسی و اجتماعی کاملا تغییر کرده بود، فضایی که در آن همه‌چیز به خوب یا بد تقسیم شده و سیاه و سفید شده بود. در این فضا چیز جدیدی هم درباره برشت شکل نگرفته بود. البته ترجمه مجموعه‌ای از آثار برشت توسط فرامرز بهزاد که در سال‌های پس از انقلاب در نشر خوارزمی منتشر شده بود اتفاق خوبی بود و پس از آن نیز ترجمه‌های دیگری از آثار او منتشر شد که البته می‌توان با نگاه انتقادی این ترجمه‌ها را بررسی کرد که این بحث دیگری است. وقتی من به ایران برگشتم بیشتر عمرم در دانشگاه گذشت اما در برنامه‌ریزی درسی ما هیچ جایی برای پرداختن به برشت وجود نداشت، در حالی که برای پرداختن به آثار چهره‌هایی مثل اشیل، سوفوکل، آریستوفان، شکسپیر، مولیر، چخوف و یا برشت، لازم بود که واحدهای درسی مستقلی در دانشگاه وجود می‌داشت که نداشت. واحدهای درسی دانشکده‌های تئاتری ما آن‌قدر بد سر‌هم‌بندی شده‌اند که حتی برخی درس‌ها را با شماره‌‌های 1 و 2 از هم جدا کرده‌اند؛ مثلا بازیگری 1 و بازیگری 2، و معلوم نیست این شماره‌گذاری‌ها نشانگر کدام سیستم آموزش بازیگری است. به جریان‌های مختلف تئاتری در واحدهای درسی دانشگاه‌های ما توجهی نمی‌شود و به این دلیل شناختی از چهره‌ها و جریان‌های مهم تئاتری شکل نمی‌گیرد. سیستم آموزسی دقیقی وجود ندارد و همه‌چیز به ابتکار عمل استاد بستگی پیدا می‌کند. در سال‌های نخستین تدریس در دانشگاه، به عنوان استاد مدعو چند واحدی هم در دانشکده هنرهای زیبا و دانشکده سینما و تئاتر تدریس کردم. یک‌بار که کلاس درسم تمام شده بود، یکی از دانشجویان خواهش کرد که تمرین‌ نمایشی را که مشغولش بودند ببینم. اتفاقا آنها نمایشی از برشت تمرین می‌کردند و از مرحله روخوانی گذشته بودند. بعد از اینکه تمرین‌شان تمام شد دانشجویی که کارگردان بود پرسید: استاد آیا کار ما برشتی بود و فاصله‌گذاری را رعایت کرده بودیم؟ گفتم می‌شود این نمایش را یک‌بار دیگر بدون فاصله‌گذاری و غیر برشتی اجرا کنید تا بفهمم چه کاری انجام داده‌اید که می‌گویید برشتی بود یا نه؟ آنها فکر می‌کردند همین که متنی از برشت را اجرا می‌کنند کافی است و خود متن جواب می‌دهد. این دانشجویان بدون اینکه آموزش دیده باشند که فاصله‌گذاری چیست و تکنیک‌های برشتی چگونه است می‌خواستند نمایشی برشتی اجرا کنند. حتی نمی‌دانستند آیا فاصله‌گذاری در متن اتفاق می‌افتد یا در اجرا. این اتفاق همیشه در ذهنم بود و بنابراین می‌توانم بگویم که اکنون پس از سال‌ها از آن زمان هم تصور ما از برشت تغییر چندانی نکرده است. از این‌رو وقتی کتاب «گفت‌وگو با برشت» را خواندم به نظرم رسید که ترجمه‌اش ضروری است. «گفت‌وگو با برشت» اثری است که به درد هر کسی که بخواهد نویسنده بزرگی چون برشت را مطالعه کند و بشناسد می‌خورد. در این کتاب همه نظریه‌ها و تئوری‌های برشت در مسیر گفت‌وگو و رویکردی انتقادی، توضیح داده شده است. جز این، چند نکته مهم دیگر در این کتاب وجود دارد و یکی هم این است که نشان می‌دهد اصولا چگونه می‌شود گفت‌وگو کرد، و این همان چیزی است که جامعه تئاتری ما متأسفانه بلد نیست. در این کتاب می‌بینیم که برشت چقدر متواضعانه با دانشجویان تئاتر حرف می‌زند و سعی می‌کند از بالا به آنها نگاه نکند و همزبان‌شان شود. او می‌خواهد مدام یاد بگیرد و خودش را در مسیر یک گفت‌وگوی انتقادی قرار بدهد. این نکته‌ای است که به‌طور کلی جامعه فکری و فرهنگی ما به آن نیاز دارد. به‌هرحال در این کتاب ما با عرصه‌های مختلفی از کار برشت آشنا می‌شویم و یکی دیگر از ویژگی‌هایش هم این است که کتاب سیر خطی ندارد و می‌توان هر یک از گفت‌وگوها را بی‌توجه به گفت‌وگوهای قبلی خواند. این کتاب کمک می‌کند که تا حدودی با برشت و ایده‌ها و مفاهیمی که با آنها سروکار داشته و نیز مسائل واقعی که در حین کارهایش با آنها مواجه شده، آشنا شویم. امروز دیگر نه تب برشتی سال‌های قبل از انقلاب وجود دارد و نه تئاتر امروز ما در مورد مسائل فرهنگی و سیاسی جامعه تمرکز و تأمل می‌کند؛ بیشترین دغدغه تئاتر امروز ما شده گیشه و خودنمایی و شهرت و بلیت ششصد هزارتومانی می‌فروشند. از این‌رو به گمان من توجه دوباره به برشت ضرورتی بیش از گذشته دارد. در آثار برشت از زندگی یک کارگر معمولی گرفته تا زندگی یک دانشمند و فیلسوف موضوع نمایش قرار گرفته ‌است تا از این راه بتواند برای مخاطبی که در مقابل رویدادهای صحنه و اجرا قرار می‌گیرد، طرح پرسش کند. پرسشگری مهم‌ترین اتفاقی است که در تئاتر برشت رخ می‌دهد و پایه این پرسشگری، همان‌طور که در یکی از گفت‌وگوهای همین کتاب اشاره شده، یک کلمه است: دیالکتیک. بنابراین امیدوارم این کتاب بتواند درک بهتری از مفاهیم و ایده‌های برشتی به دست دهد.

  آیا در ترجمه «گفت‌وگو با برشت» با دشواری یا چالش خاصی روبه‌رو بودید؟

ترجمه گفت‌وگوها ساده نبود و بخشی از دشواری کار به ترجمه واژه‌ها و مفاهیم فنی برشت مربوط می‌شد که آنها باید درست سر جای خودشان می‌نشستند. خوشبختانه در دوره دانشجویی در فرانسه کلاس‌هایی را گذرانده بودم که برخی از این مباحث در آنها طرح شده بود و با بعضی واژه‌ها و مفاهیمی که در کار برشت وجود دارد آشنا شده بودم. در زمان ترجمه این کتاب هم سعی کردم متنی تا حد ممکن رسا و قابل فهم ارائه کنم و از سوء‌تفاهم‌ها و سوء‌برداشت‌های رایج فاصله بگیریم. مثلا درباره «فاصله‌گذاری» برشتی که متأسفانه آن‌قدر آن را به اشتباه به کار برده‌اند که حالا برخی می‌گویند فاصله‌گذاری برشت چیز تازه‌ای نیست و در تعزیه‌های ما هم وجود دارد، که البته حرف مطلقا بی‌معنایی است و آنچه در تعزیه می‌گذرد هیچ ربطی به فاصله‌گذاری برشتی ندارد! فاصله‌گذاری یک تکنیک اجرایی است و به چگونگی کاربرد عناصر گوناگون در اجرا مربوط است و اصلا فاصله‌گذاری محصول میزانسن است؛ یعنی شیوه اجرای بازیگر، نور، دکور، لباس و موسیقی که باید ویژگی‌های خاصی داشته باشند تا بتوانند مانع از آن همذات‌پنداری شوند که به‌طور معمول در اجراهای تئاتر رئالیستی رخ می‌دهد. دستورالعمل‌هایی که برشت با دقت در کارهای مختلفش و در برخی از گفت‌وگوهای همین کتاب توضیح داده نشان می‌دهد که گروه اجرایی باید این آگاهی را پیدا کنند و بفهمند که چگونه عناصر مختلف اجرا را به کار بگیرند تا مانع از همذات‌پنداری شوند. درست است که تمام موضوع می‌خواهد ما را با واقعیت روبه‌رو کند، اما نمی‌خواهد واقعیت را تقلید کند. مثالی ساده می‌زنم که به نوعی دریافتی از بیان برشت است. ما هر روز ممکن است از کنار خیلی از پدیده‌ها بگذریم و آن را واقعی و طبیعی فرض کنیم. مثلا ما هر روز با ماشین از سر چهارراه عبور می‌کنیم و دست‌های کودکان کاری را می‌بینیم که شیشه ماشین‌ها را پاک می‌کنند یا پیرمردی را می‌بینیم که نیمه‌شب دستمال‌کاغذی می‌فروشد. اینها برای ما تبدیل به اموری واقعی و معمولی شده‌اند؛ در‌حالی‌که باید بگوییم نه اینها واقعی و طبیعی نیستند؛ آن پیرمرد نباید ساعت دوازده شب که ساعت خوابیدن و استراحت اوست دستمال‌کاغذی بفروشد یا آن بچه نباید سر چهارراه باشد و باید در مدرسه یا خانه‌اش باشد. درواقع کشف واقعیت در آثار برشت، به معنی کشف واقعیت پنهان‌شده است، نه واقعیت عادی‌شده‌ای که به آن عادت کرده‌ایم و آن را امری طبیعی می‌انگاریم. در صحنه تئاتر هم، ما می‌توانیم با عناصر عادی و روزمره‌شده مثل نور و لباس و حتی کنش بازیگر مواجه شویم و بگوییم چه اجرای درخشانی. برشت اینجاست که می‌خواهد بگوید ما باید با استفاده از تکنیک فاصله‌گذاری و اجرای بیگانه‌شده این فرصت را به تماشاگر بدهیم تا بتواند اندیشه کند و روابط علت و معلولی موضوع نمایشی را که در صحنه اتفاق می‌افتد کشف کند. همه اتفاقی که باید در صحنه تئاتر برشت رخ بدهد همین است: کشف حقیقت. اجرا در تئاتر یعنی چگونگی به کار بردن تکنیک؛ پس ما با میزانسن و در اینجا با میزانسن برشتی روبه‌رو هستیم که خود آن هم دستورالعمل و مشخصات تکنیکی خاص خودش را دارد. خود برشت هم در طول کارش از یک زمانی (زمان نوشتن نمایش «کله‌گردها و کله‌تیزها») به این نقطه رسید و دستورالعمل‌های فاصله‌گذاری و تئاتر اپیک را کشف کرد. خود او هم در مراحل مختلف کاری‌اش در حال آموختن بود. اینها نکاتی است که ما به آنها کمتر توجه کرده‌ایم در‌حالی‌که برای درک ظرافت‌ها و ریزه‌کاری‌های کار برشت بسیار اهمیت دارند.

  امروز ایده‌های تئاتری برشت چقدر مطرح‌اند؟

چند سال پیش هم‌زمان با برگزاری فستیوال تئاتر برلین به دعوت انستیتو گوته به برلین رفتم. در آنجا هم اجرایی از یکی از نمایش های برشت یعنی «صعود آرتوراووی» را در تئاتر ملی برلین دیدم. همان‌طور که گفتم در آغاز دهه هشتاد میلادی اجراهایی از گروه «برلینر آنسامبل» در پاریس دیده بودم و در این سفر هم سری به تئاتر «برلینر آنسامبل» زدم که «دایره گچی قفقازی» را اجرا می‌کردند. با دیدن این اجرا متوجه شدم که آثار برشت حتی در «برلینر آنسامبل» هم میراث بسته و فریز‌شده‌ای نیست. دریافتم که «برلینر آنسامبل» هم برشتی سنتی و نعل‌به‌نعل اجرا نمی‌کند؛ آنها با تحولات جامعه و تحولات صحنه و تکنیک همراه شده بودند و برشتی بسته‌بندی‌شده ارائه نمی‌دادند و این نکته خیلی مهمی بود. دیگر اتفاق جالب این سفر این بود که به دیدن خانه برشت رفتیم و کسی که از آن خانه و میراث فرهنگی برشت مراقبت می‌کرد همین آقای ورنر هشت بود که کتاب «گفت‌وگو با برشت» توسط او نوشته و تدوین شده است. این سفر هم به لحاظ شخصی و عاطفی و هم به لحاظ کشف دوبار دوره و زمانه‌ای که یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان تئاتر معاصر در آن زندگی می‌کرده اهمیت زیادی برایم داشت. برشت بی‌تردید از مهم‌ترین‌ها و شاید حتی مهم‌ترین نمایش‌نامه‌نویس و نظریه‌پرداز نیمه اول قرن بیستم است. او تمام اجراهای نیمه دوم قرن بیستم را متحول کرد و این را هم بگویم که تأثیرگذاری‌ برشت فقط در تئاتر نبوده بلکه او بر سینما هم تأثیر گذاشته و درباره سینما هم کتاب نوشته است.

  برشت بر اساس چه الگوها و سنت‌هایی ایده‌های تازه‌اش را مطرح کرد؟

سنت‌های تئاتری آلمان پیش از برشت خیلی قوی بودند و در میراث تئاتری که او با آنها سروکار داشت قله‌های برجسته‌ای وجود داشت. پشت سر برشت چه در حوزه اپرا و چه در حوزه تئاتر و شعر، جریان‌ها و چهره‌های قدرتمندی مثل شیلر و گوته وجود داشت که سیطره کاملی بر تئاتر کلاسیک و بورژوازی آلمان داشتند و برشت این را به خوبی می‌دانست. اما نکته‌ای که خیلی مهم است زمانه برشت است. برشت شاعر قد‌کشیده بین دو جنگ است که دوره خیلی مهمی است. یکی از ویژگی‌های جنگ جهانی اول عبور از تکنولوژی جنگ کلاسیک به جنگ مدرن بود. در این جنگ‌ها فجایع وحشتناکی رخ داد و خیلی از هنرمندان در جوانی در جبهه‌ها حضور پیدا کردند و خشونت جنگ را لمس کردند و بدن‌های تکه‌تکه‌شده را دیدند و این‌گونه تصاویر خشن در هنرشان انعکاس پیدا کرد. دیگر رئالیسم نمی‌توانست مثل عکاسی از واقعیت آن را بازنمایی کند. برشت در آغاز کارش شاعری اکسپرسیونیست است که شعرهای انقلابی می‌گوید و گیتار می‌زند و در کافه‌ها و زیرزمین‌های برلین شعرهای انقلابی می‌خواند و در عین‌حال می‌بیند که چه اتفاقی در حال رخ‌دادن است. انقلاب 1918 آلمان شکست می‌خورد و رهبران انقلابی جنبش، رزا لوکزامبورگ و لیبکنشت، ترور می‌شوند و متعاقب آن بخش زیادی از طبقه کارگر اصلا نمی‌داند به کدام طرف برود و برشت شاهد همه اینها است و در نمایش‌نامه‌هایش به‌ویژه در نمایش‌نامه «طبل‌ها در شب»، این‌ مسائل را طرح می‌کند. برشت از تاریخ و از وقایع زمانه‌اش خیلی تأثیر گرفته است.

  به نظرتان امروز مهم‌ترین میراث برشت چیست؟

این نکته را باید در نظر داشته باشیم که برشت هنوز تمام نشده و آثارش همچنان خوانده و اجرا می‌شوند. ضمن اینکه اندیشه‌های او به مرور در عرصه‌های دیگر هم فهمیده شد و تأثیر گذاشت. فاصله‌گذاری یا چگونگی کاربرد عناصر تکنیکی در تئاتر روایتی (اپیک) هدفی داشت و هدفش این بود که به تماشاگر فرصت تأمل و اندیشه‌کردن برای فهم وقایع بدهد. حالا می‌توانیم بگوییم که فاصله‌گذاری در عرصه‌های دیگری هم مطرح شده است. ما می‌توانیم در نقاشی، موسیقی مدرن و در شعر امروز هم این تأثیر را ببینیم. به‌طورکلی تأثیرات برشت را می‌توانیم در همه عرصه‌های هنر مدرن ببینیم و به همین دلیل هنوز برشت تمام نشده و همچنان آثارش منتشر می‌شوند و کتاب‌ها و مقاله‌های زیادی نیز درباره او چاپ می‌شود. برای ما که با همه این‌ اندیشه‌ها با واسطه مترجم آشنا می‌شویم، نه ترجمه یک یا چند کتاب از یک زاویه، بلکه ترجمه کتاب‌هایی متعدد از زاویه‌های متفاوت ضروری است. ما به دیدگاه‌های مختلف درباره برشت یا دیگر چهره‌های مهم هنر مدرن نیازمندیم و باید الگویی را که خود برشت ارائه داده در نظر داشته باشیم؛ یعنی باید با هم گفت‌وگو کنیم و یکدیگر را هدایت، نقد و تصحیح کنیم. باید ببینیم که جوانان نسل جدید چگونه برشت را می‌فهمند یا چگونه آثار و ایده‌های او را قرائت می‌کنند. اما واقعیت این است که ما هیچ فضایی برای شکل‌گیری این گفت‌وگوها و مواجهه انتقادی با یکدیگر نداریم. انگار همه‌چیز در بی‌تفاوتی مطلق می‌گذرد. در طول این چند سال اخیر که به‌طور پیوسته نمایش‌نامه و نظریه تئاتر ترجمه کرده‌ام یک نفر نبوده که واکنشی جدی نشان بدهد و این آثار را نقد کند و بگوید بد است یا خوب. شوربختانه این فضای نقد و گفت‌وگو حتی در دانشگاه‌های ما هم وجود ندارد. دانشکده‌های ما هیچ ارتباطی با هم ندارند و مثل جزیره‌های جداافتاده‌ای هستند و انگار یکی در اقیانوس آرام است و یکی آن سوی استرالیا و دیگری در قطب شمال. با‌این‌حال واقعا چاره‌ای نداریم جز اینکه کار فکری و فرهنگی بکنیم و تلاش کنیم جامعه را به خواندن کتاب دعوت و تشویق بکنیم. رمان و نمایش‌نامه و شعر و فلسفه و نقاشی و به‌طورکلی آنچه می‌توانیم فرهنگ بنامیم هدفی مشترک دارند. آلبر کامو وقتی جایزه نوبل را دریافت می‌کرد در سخنرانی کوتاهش بر روی دو کلمه تأکیدی ویژه داشت و گفت هنر دو هدف یا مقصد بیشتر ندارد: حقیقت و آزادی. در هر عرصه‌ هنری این دو هدف وجود دارد و از یونان باستان تا امروز همین‌گونه بوده است و بسیارند کسانی که برای تحقق این دو هدف جانشان را هم فدا کرده‌اند. واقعا امیدوارم روزی در ایران دوباره کتاب جدی گرفته شود و متوجه شویم که برای تغییر وضعیت‌مان چاره‌ای جز خواندن کتاب و افزایش سطح آگاهی نداریم و این هم در گرو آموزش و تربیت و عادت‌دادن کودکان و نسل جوانمان به کتاب خواندن است و‌گرنه کورباطنی همه‌جا را می‌گیرد.

  اندیشه‌های سیاسی برشت به عنوان روشنفکری مارکسیست چقدر و چگونه به آثار او راه یافته است؟

برشت در زمانه‌ای زندگی می‌کرد که مارکسیسم، ایدئولوژی و اندیشه پیشرو جهان بود. برشت در برلین به کلاس یادگیری اندیشه‌های کارل مارکس می‌رفت تا بتواند «سرمایه» مارکس را بخواند و بفهمد. برشت مارکسیستی بود که جهان را در پیشرفت و تحول می‌خواست و در سراسر عمرش با این آرمان زندگی کرد و برای این آرمان شعر و نمایش‌نامه و نظریه‌های اجرایی نوشت. اما نباید این تصور را داشته باشیم که چون برشت مارکسیست بود هر کتابی هم که نوشت در آن به تبلیغ مارکسیسم پرداخته است. نه این‌طور نیست. برشت آثاری هنری خلق کرده که تا همیشه می‌توان آنها را خواند یا اجرا کرد. آثار و اندیشه‌های برشت را نباید یک پدیده بسته‌بندی‌شده ببینیم و درواقع او و آثارش را در یک نقطه تمام‌شده فرض کنیم. آثار برشت مدام اجرا می‌شوند و ایده‌های پیشنهادی‌اش همواره به‌روز و معاصر می‌شوند. برشت بعد از جنگ به برلین شرقی بازگشت تا تئوری‌های خودش را عملی و اجرایی کند اما متأسفانه عمر زیادی نکرد و در سال 1956 درگذشت. البته دوستان و کسانی که با او کار کرده بودند سنت برشت را ادامه دادند اما چون خودش واضع این ایده‌ها و نظریات بود به دلیل موقعیت جنگ و شرایط خاص آن دوره نتوانست بخش زیادی از آنها را عملی کند. او در سال‌های دور از وطنش مدتی در آمریکا بود که دوران راحتی هم نبود و در آنجا آثار متعددی نوشت که برخی از آنها هم اجرا شد. دوران سختی بود و برشت پس از دادگاهی که در دوره مک‌کارتی برای او برگزار کردند، که متن این دادگاه در همین کتاب آمده، به سوئیس رفت و مدتی در آنجا ماند و بعد از پایان جنگ به برلین شرقی بازگشت. این پرسش همیشه باقی است که اگر خود برشت فرصت پیدا می‌کرد و می‌ماند چه تجدید‌نظرهایی در کارهایش به وجود می‌آورد. فراموش نکنیم که برشت نویسنده بزرگی بود که جهان را در تحول می‌دید و خودش هم زندگی پُرتحولی داشت. به آثارش که نگاه می‌کنیم سیر تحول را در دیدگاه‌ها و نظریاتش می‌توانیم ببینیم. برشت درباره وضعیت حاکم بر شوروی هم دیدگاه و نظری انتقادی داشت و شاید به همین دلیل بود که در دوران جنگ در آنجا ساکن نشد. بنابراین می‌توانیم بگوییم که مارکسیسم برای برشت یک چراغ راه است یا به تعبیری فلسفه و دانشی است که به او برای کشف جهان کمک می‌کند. برشت هنرمندی است که مسیر زندگی و آثارش‌ پس از یک دوره‌ای بر اساس مطالعاتی که در زمینه مارکسیسم کرده بود شکل گرفته است و بسیاری از ارزش‌ها و آرمان‌هایی که برشت به آنها اعتقاد داشت هنوز زنده‌اند. هنوز هم ما می‌توانیم این آثار را بخوانیم چون تمام نشده‌اند. کتاب «سرمایه» مارکس هنوز هم اعتبار دارد و اگرچه مدل‌های سرمایه‌داری تغییر کرده اما پایه‌ها هنوز پابرجاست. ما هنوز هم با همان تناقض‌ها و تضادهای اجتماعی و سیاسی زندگی می‌کنیم و بی‌عدالتی سرمایه‌داری جهانی در نئولیبرالیسم امروزی خیلی شدیدتر در جریان است. نئولیبرالیسم جهان را به مسیری برده که روز‌به‌روز توحش در آن بیشتر می‌شود. امروز می‌بینیم که بسیاری از دستاوردهای مهم فرهنگی و هنری پس زده می‌شوند و حالا پرسش این است که آیا واقعا امروز در عرصه‌های عدالت جهانی و حقوق انسانی پیشرفت کرده‌ایم؟ آیا صلح برقرار شده و فقر و بی‌عدالتی در جهان فروکش کرده است؟ پاسخ مشخص است: نه! و به همین دلیل است که همچنان می‌توان به هر شعر، داستان، نمایش‌نامه و هر اثر هنری دیگری که ما را به سمت حقیقت و آزادی می‌برد مراجعه کرد. جوامع انسانی در سراسر جهان امروز بیش از هر زمان دیگری به عدالت و برابری نیاز دارند و برابری و عدالت مطالبه‌‌ای همیشگی است. به گمان من بن‌مایه اندیشه‌های اجتماعی و انسانی که در آثار برشت جریان دارد همچنان زنده و کارآمد است و تا هر زمانی که کارزار عدالت و حق‌خواهی به پایان نرسیده است، زنده خواهد ماند.

 

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها