رقص تغییر شرق
ژاپن این روزها در تابستانی سوزان، هشتادمین سالگرد پایان جنگ و پرچمداری صلح را جشن میگیرد. اینجا و آنجا، همه جا گل داودی جلوه میفروشد. خطابههای غرایی در مدح صلح و گفتوگو با خود و دیگری در جریان است. درعینحال، ندای «ژاپن کشور شماره یک»، اثر ازرا وگل، استاد برجسته دانشگاه هاروارد، رنگ باخته است.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
محمدرضا سرکارآرانی: ژاپن این روزها در تابستانی سوزان، هشتادمین سالگرد پایان جنگ و پرچمداری صلح را جشن میگیرد. اینجا و آنجا، همه جا گل داودی جلوه میفروشد. خطابههای غرایی در مدح صلح و گفتوگو با خود و دیگری در جریان است. درعینحال، ندای «ژاپن کشور شماره یک»، اثر ازرا وگل، استاد برجسته دانشگاه هاروارد، رنگ باخته است. بهتدریج شعارهای تازهای در حوزه عمومی پدیدار شدهاند: «اول ژاپن!». ریشههای فرهنگی صلح پایدار ژاپنی را کجا میتوان جستوجو کرد؟ گل داودی و شمشیر نتایج مطالعات مشهوری است که به سفارش ارتش آمریکا از ژوئن 1944 آغاز و نتایج آن پس از جنگ (گزارش بیستوپنجم اداره اطلاعات ارتش) منتشر شد. این مطالعه برای فراهمآوردن پاسخ به این پرسش بنیادی بود که «آیا پس از فتح ژاپن باید ساختار دولت مستقر و نقش امپراتور را به حساب آورد یا اینکه باید هر دو را به کلی دگرگون ساخت؟».
نتیجه پژوهشهای میدانی خانم رث فولتون بندیکت با عنوان گزارش شماره 25: الگوهای رفتاری ژاپنیها (Report 25: Japanese Behavior Patterns) تدوین و به اداره اطلاعات ارتش ارائه شد. این گزارش، ضمن پاسخ به پرسش بنیادی طرح مطالعاتی، راهبردهای مواجهه ارتش آمریکا با ژاپن پس از جنگ را نیز در خود داشت. این گزارش پس از پایان جنگ و اندکی پیش از درگذشت خانم بندیکت با عنوان «گل داودی و شمشیر: الگوهای فرهنگ ژاپن» منتشر شد. این کتاب به زبانهای گوناگون و از آن جمله فارسی و ژاپنی برگردانده شده است. این نوشته برگرفته از یافتههای این اثر است. نتایج پژوهشهای خانم بندیکت به پرسش مطرحشده روشن بود: ساختار سیاسی دولت و جایگاه سنتی امپراتور ژاپن را نگه دارید؛ آنگاه هرآنچه را که میخواهید، از طریق او و دولت مستقر در سرزمین فتحشده اجرا کنید. دقیقا شبیه آنچه هربرت اسپنسر، فیلسوف مشهور انگلیسی، در سال 1880 و در پاسخ به درخواست «ایتو هیروفومی»، نخستوزیر وقت ژاپن، درباره مسئلههای بنیادین نوسازی اجتماعی دوره میجی نوشته بود. او در نامه خود به ایتو بهروشنی مرجعیت امپراتور و روابط سنتی ارشدیت در جامعه ژاپن را تأیید کرد و آن را تکیهگاهی برای گسترش رفاه عمومی برشمرد.
چرا سفارش مطالعهای اینچنینی در بحبوحه جنگ برای ارتش آمریکا معنیدار بود. مهمترین دلیل آن شاید این بود که ژاپن برای آمریکاییها، دشمنی ناشناخته بود. به تعبیر ویل دورانت «شناخت ژاپن درست به اندازه جنگیدن با آن دشوار بود». رفتار نظامیان ژاپنی با نمونههای غربی دشمنان آمریکا مثلا در کشورهای اروپایی متفاوت بود، بنابراین جنگ با ژاپنیها صرفنظر از امری نظامی بهتدریج بهمثابه امری فرهنگی نیز تلقی میشد. جایی که «یک سامورایی در نهایت گرسنگی، چوب خلال دندانش را در دهان میچرخاند تا در بحبوحه قحطی و نالههای گرسنگی مردم اعتبار خود را پاره نکند». بندیکت به سفارش اداره اطلاعات جنگ
(Information Office of War) آمریکا، مطالعه مردمشناسی خود را از ژوئن 1944 آغاز کرد. پژوهش او در اوج جنگی فرسایشی شروع شد. آمریکاییها تصور میکردند این جنگ سه تا 10 سال طول خواهد کشید و ژاپنیها ادعا میکردند که اگر صد سال هم طول بکشد، ایستادهاند، ولی ورود سربازان آمریکایی به جزیره «سایپن» و خارجکردن آن از دست ژاپنیها، در تابستان همان سال، آمریکاییها را به پیروزی بر ژاپن امیدوارتر کرده بود. در میانه بیم و امیدهای جنگ، ارتش آمریکا عزم خود را جزم کرد تا اطلاعات فرهنگی و اجتماعی درباره دشمن ناشناس خود را به صورت همهجانبه و مستمر واکاوی کند تا پس از جنگ و احتمالا فتح ژاپن به کار طراحی و اداره آن آید. ژاپن چند روز پس از مواجهه با بمبهای اتمی در شهرهایش، در 14 آگوست 1945 تسلیم شد و بیچونوچرا شکست را پذیرفت. «احترام به خود»، پذیرش شکست را برای ژاپنیها آسان کرده بود. حالا قبول شکست برای ژاپنیها معنایی فراتر از تحقیر داشت، زیرا آنها بر این باور بودند که پذیرش شکست، توانایی مدیریت پیامدهای آن را بهتر فراهم میکند. در نتیجه، آنان بهسرعت بر بحرانهای بعدی فائق آمدند و مسیری تازه برای برخاستن از خاکستر جنگ گشوده شد.
پس از اعلام شکست، طرح آمریکا برای اداره ژاپن در 29 آگوست 1945 رونمایی شد. جزئیات این طرح بیدرنگ از شبکههای خبری به اطلاع همگان رسید. ژنرال مک آرتور مأمور انجام این طرح شد. جزئیات این طرح بهروشنی نشان میدهد که گزارش 25 خانم بندیکت، در عمل، بنیاد راهبردهای مواجهه با ژاپن فتحشده را ترسیم کرده است. رهیافتهای این گزارش به ژنرال مک آرتور، فرمانده نیروهای آمریکایی در محور ژاپن، توانایی اطلاعاتی، جامعهشناختی و فرهنگی لازم را میداد که چگونه امپراتور را برای امضای قرارداد صلح به روی عرشه ناو هواپیمابر آمریکایی هدایت کند. راهبردهای گزارش 25 از اجرای سناریوی اعلام پایان خصومت به ملت ژاپن و سپس قوای متفقین از زبان امپراتور ژاپن آغاز شده بود. گزارش 25 خانم بندیکت و طرح ارتش آمریکا برای اداره ژاپن براساس حفظ ساختار دولت مستقر و نقش امپراتور، در رسانههای آمریکا با اقبال زیادی همراه نبود و بهسختی به نقد کشیده شد. شاید به این دلیل که بسیاری از منتقدان آمریکایی آشنایی زیادی با فرهنگ و بافتار جامعه ژاپن نداشتند. بهعلاوه اینکه فرجام کار راهبردهای پیشنهادی برایشان مبهم بود. برخی نیز شیوه مواجهه آمریکا با آلمان و ایتالیا را بهتر میپسندیدند، اما در ژاپن به صورت شگفتانگیزی نهتنها طرح و نقش آرتور پذیرفته شد، بلکه شکست در جنگ بهروشنی اعلام شد. ژاپنیها شکست را بهمثابه واقعیتی عریان به روشنترین شکل ممکن پذیرفتند. تاریخ دوباره تکرار شده بود و ناظران را به یاد انتخابات آزاد سال 1920 میانداخت که ژاپنیها در بحبوحه ترویج مردمسالاری، همه جا زیر لب میگفتند «گردن ما از مو باریکتر است»، زیرا آنها برای سالها این عبارت را در برابر شمشیر برهنه ساموراییها زمزمه کرده بودند. چه میتوان کرد؟ وقتی نه هدفی مانده است و نه رؤیایی. ژاپن به فراست دریافته بود که در چنین بزنگاهی، ادامه کشمکشهای رایج «میدان: شمشیر» و «دیپلماسی: گل داودی» اثربخش نیست. و پذیرش شکست نیز تاکتیکی نمیتواند باشد. آنها رقص تغییر شرقی را برای سرنوشت کشور اثربخشتر یافته بودند. پذیرش شکست دستکم جامعه را از بحرانهای بعدی رهایی میبخشید. بحرانهایی مانند آنچه در فرانسه پس از انقلاب رخ داد، یا آنچه پس از تسلیم آلمان، سراسر کشور را درنوردید.
راهبرد پذیرش شکست بیچونوچرای ژاپنیها، ریشه در انگارهای فرهنگی دارد که بزرگترین جنایت را «ریاکاری» میداند و هیچگونه ریاکاری نیز بزرگتر از ریشخند به حضور و تمسخر توان دیگری نیست. برای ژاپنیها که همواره محافظهکاری پیشه میکنند، نزاع «میدان» و «دیپلماسی» حتی وقتی پیروزی پشت در خانه آنها بود نیز عذابآور بوده است. نمونه تاریخی آن اشغال منچوری به دست ارتش ژاپن با وجود مخالفت وزارت خارجه است. راستی اگر ارتش آمریکا به گزارش بندیکت بیاعتنایی کرده بود و ساختار سیاسی ژاپن را مانند دیگران و از آن جمله نمونههای نزدیک به عصر ما، عراق و افغانستان شخم زده بود، ژاپن امروز کجای سیاست و اقتصاد آسیا و جهان ایستاده بود؟
از بسیاری پرسیدهام که پربسامدترین پاسخ، کوتاه و شگفتانگیز بوده است: «کره شمالی دیگری!». «اینجا و اکنون ایران» از جشن باشکوه صلح پایدار ژاپن و ریشههای فرهنگی آن چه میتواند بیاموزد؟ چگونه ایران میتواند از دل سنت موجود خود به جهان راه تازهای بگشاید؟ برای «قرار در بیقراری ایران»، تشخیص مصلحت همیشه روزنههای امیدی برای تماشا و بازاندیشی راه طیشده فراهم آورده است. آموختن از تجربههای تاریخی خود و دیگران راهگشاست.
انگاره فکری-فرهنگی «هر چیز به جای خود» ژاپنیها، راه گرفتن چنین رخصت راهبردی برای گشودگی به جهان را هموار کرد. ایران امروز سخت به روشی مبتنی بر فرهنگ خود در میانه میدان نیازمند است تا رخصتی یابد و نغمه سراید که:
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست/ که هر چیزی به جای خویش نیکوست
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.