|

زوال اعتماد عمومی خطر دارد!

در هر حاکمیتی، بحث و اختلاف‌نظر خوب است و به قوام و قوت ساختار سیاسی کمک می‌کند؛ اما چرا در کشور ما فضای بحث به‌سرعت تُند می‌شود و به اتهام‌زنی و تنش‌های آتشین می‌رسد؟ لابد دلیل آن، فضای عمومی به‌شدت قطبی‌شده کشور است و شاید علت این قطبیت فزاینده، ندانم‌کاری، ناشی‌گری، بی‌توجهی و اشتباهات پیاپی برخی مدیران در ارتباط با تمشیت افکار عمومی باشد.

در هر حاکمیتی، بحث و اختلاف‌نظر خوب است و به قوام و قوت ساختار سیاسی کمک می‌کند؛ اما چرا در کشور ما فضای بحث به‌سرعت تُند می‌شود و به اتهام‌زنی و تنش‌های آتشین می‌رسد؟ لابد دلیل آن، فضای عمومی به‌شدت قطبی‌شده کشور است و شاید علت این قطبیت فزاینده، ندانم‌کاری، ناشی‌گری، بی‌توجهی و اشتباهات پیاپی برخی مدیران در ارتباط با تمشیت افکار عمومی باشد. شرایط طوری است که هر موضوع کوچک و بزرگ اجتماعی، به‌سرعت وجه سیاسی می‌یابد و فضا برای جولان تندروها و جبهه‌گیری‌های بی‌پایان و پرخطر، مخصوصا در فضای مجازی فراهم می‌شود. در دنیا، حکومت‌ها پایش و حفظ آرامش افکار عمومی را وظیفه مهم و خطیر خود می‌دانند و همه تلاش خود را می‌کنند که قطبی نشود. مسئولان ما نه‌تنها چنین کاری نمی‌کنند، بلکه خودشان به این قطب‌بندی بیشتر دامن می‌زنند. به نظر می‌رسد رسانه ملی در کنار نهادهای دیگر، رتق‌و‌فتق افکار عمومی را عهده‌دار هستند؛ ولی هر سال شرایط بغرنج‌تر و احتمال آسیب‌های بزرگ، بیشتر می‌شود. اما مقصر کیست؟ شاید عامل مهم و اصلی در بروز این وضعیت، فقدان راهبرد درست، به‌روز و منطقی در مدیریت افکار عمومی باشد. در دوره پهلوی، افکار عمومی غالبا تحت تأثیر رسانه‌ها، مخصوصا رادیو بود و مسئولان کشور می‌توانستند از طریق رسانه‌ها آن را تمشیت کنند و اجازه ندهند که عنان کار از دستشان در‌برود. انقلاب هم زمانی شعله‌ور شد که انقلابیون با هوشمندی توانستند شبکه‌ای بزرگ و سراسری از کتاب و مجله ممنوعه، تکثیر پلی‌کپی، منابر مساجد و مخصوصا نوار کاست، در مقابل شبکه رسمی رسانه‌ای ایجاد کنند و از این طریق، افکار عمومی را تحت تأثیر قرار دهند و مردم چند شهر بزرگ را علیه حاکمیت بشورانند. این بسیج ملی به همراه اقدامات بین‌المللی و جلب حمایت‌های بیرونی و سردرگمی مسئولان وقت، توانست رژیم را ساقط کند. بعد از انقلاب، شبکه رسمی رسانه‌ای به شبکه‌های غیررسمی انقلابی علاوه شد و تا پایان جنگ، افکار عمومی کشور از سوی رسانه ملی خوب مدیریت می‌شد. با پایان جنگ، قطب‌بندی چپ و راست، قدری پُررنگ‌تر شد؛ اما اختلاف‌ها طبیعی بود و خللی جدی در امور داخلی ایجاد نمی‌کرد. در سال 76 و استقرار غیرمنتظره دولت اصلاحات، نشاط بزرگی در افکار عمومی ایجاد شد و این هم‌گرایی ملی می‌توانست سرعت بازسازی و توسعه کشور را که بعد از جنگ شروع شده بود، دوچندان کند؛ اما چنین نشد و با تنگ‌نظری و البته تندروی برخی کنشگران افراطی چپ و راست، جامعه به سمت کشمکش‌های بی‌حاصل سیاسی، اردوکشی و فرصت‌سوزی‌های بزرگ و اتفاقات ناگوار پیش رفت. در دوره دولت مهرورزی، قطب‌بندی‌ها شدت بیشتری پیدا کرد و با افول قدرت رسانه‌های رسمی و حضور جدی و تأثیرگذار مردم در فضای مجازی، ناپایداری بیشتری را بر عرصه عمومی تحمیل کرد. مسئولان در این سال‌ها، نه‌تنها نتوانستند جامعه قطبی‌شده ایران را به سمت هم‌گرایی سوق دهند، بلکه برخی باعث و بانی میل افکار عمومی به سمت ستوه اجتماعی و بی‌قراری جمعی و پایداری خطرناک ناامیدی و استیصال ملی، به‌ویژه در میان جوانان شدند. این وضعیت با انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری و تحقق یکدست‌شدن حاکمیت، تشدید شده و افکار عمومی که انتظار تحقق بهبود شرایط اقتصادی را داشت، اکنون با گرانی و تورم غیرقابل‌انتظار دست‌به‌گریبان است.

راهبرد رسانه‌ای در ارتباط با افکار عمومی، نادیده‌گرفتن، تبلیغات پرحجم تلویزیونی و بولد‌کردن دشمنان بوده و تغییر چندانی نکرده است. این راهبرد، اشتباه و ناکارآمد است! اینکه یک فاجعه شهری به‌سرعت ابعاد سیاسی و امنیتی پیدا می‌کند، نشانگر ناکارآمدی آن راهبرد قدیمی است. دنیای رسانه‌ای‌شده امروز، دنیای شفافیت و روراستی با مردم است. مسئولان باید اعتبار داشته باشند که بتوانند افکار عمومی را در حوادث کنترل و مدیریت کنند و این اعتبار از شفافیت و روراستی حاصل می‌شود. در همین فاجعه متروپل، برای اثبات کشته‌شدن صاحب بنا و مقصر امر، باید قسم و آیه بخوریم؛ دادستان، قاضی و محتسب را به خط کنیم که دست روی قرآن بگذارند که راست می‌گوییم و باز افکار عمومی قانع نشود. زوال اعتماد عمومی، شرایط پرخطری را برای کشورمان ایجاد کرده است. اعتماد عمومی و اعتبار مسئولان نزد مردم، مسئله‌ای تدریج‌الحصول است که خشت به خشت و در طول زمان، بنای آن بالا می‌آید. شوربختانه امروز این اعتماد کاهش یافته و ساختن دوباره آن زمان‌بر است؛ اما عملکرد پراشتباه برخی در بحران‌های اجتماعی، نه‌تنها کمکی به اعتبارزایی نمی‌کند، بلکه وضعیت را بدتر از گذشته می‌‌کند.  گاه چنین به نظر می‌رسد که افرادی در تشدید قطب‌بندی، تعمد یا مأموریت دارند و نانشان از تحریک گسل‌های سیاسی و اجتماعی درمی‌آید. تحقیر عامه مردم و دمیدن بر خشم افکار عمومی، عاقبت خوشی ندارد و به تضعیف نظام و ایجاد موقعیت‌های مخاطره‌آمیز برای کشور می‌انجامد. 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها