|

اعلامیه استقلال آمریکا در مقابل دو ویرانه

پس از لوح «حمرابی» و قانون نگاشته بر آن و بعد از منشور «کوروش بزرگ» که نخستین الواح و اعلامیه‌های حقوق بشر در جهان بوده‌اند، اعلامیه استقلال آمریکا، از مشهورترین قوانین مردم جهان و خصوصا ملت و دولت آمریکاست.

اعلامیه استقلال آمریکا  در مقابل دو ویرانه

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

صدرالدین  شیرازی

پس از لوح «حمرابی» و قانون نگاشته بر آن و بعد از منشور «کوروش بزرگ» که نخستین الواح و اعلامیه‌های حقوق بشر در جهان بوده‌اند، اعلامیه استقلال آمریکا، از مشهورترین قوانین مردم جهان و خصوصا ملت و دولت آمریکاست. جفرسون تدوین‌کننده اعلامیه استقلال آمریکاست. اعلامیه‌ای که در چهارم جولای ۱۷۷۶ به تصویب کنگره قاره‌ای رسید. کنگره قاره‌ای (Continental Congress) یک نهاد سیاسی موقت بود که به نمایندگی از 13 مستعمره بریتانیا در آمریکای شمالی فعالیت می‌کرد و نقش اصلی آن هم‌راستا‌کردن تلاش‌ها و تصمیم‌گیری‌های مستعمرات برای مقابله با حکومت بریتانیا بود. اعلامیه استقلال آمریکا، سندی تاریخی و بنیان‌گذار است که رسما استقلال 13 مستعمره آمریکای شمالی را از سلطه بریتانیای کبیر به کنگره قاره‌ای اعلام می‌کند.

در تدوین اعلامیه استقلال آمریکا چند نفر نقش کلیدی داشتند که مهم‌ترین آنها در کمیته‌ای پنج نفره گرد هم آمدند تا متن نهایی را تهیه کنند. این کمیته از منتخبان کنگره قاره‌ای بود و شامل افراد زیر بود:

1. توماس جفرسون نویسنده اصلی، پیش‌نویس اولیه.

2. جان آدامز: سیاست‌مدار برجسته که در اصلاح و بهبود متن اعلامیه نقش داشت.

3. بنجامین فرانکلین: نقش مهمی در بازنگری و تکمیل متن داشت.

4. رجر شرمن: نماینده کنگره که در بحث‌ها و اصلاحات متن شرکت کرد.

5. رابرت رَپلیس: عضو کمیته که در بازبینی متن و ارائه نظرات مشارکت داشت.

این مشارکت جمعی باعث شد اعلامیه‌ای با قدرت بیانی بالا و ترکیبی از فلسفه حقوق بشری و دلایل سیاسی قوی ارائه شود. از نظر تاریخی، اعلامیه استقلال نه‌تنها یک بیانیه سیاسی، بلکه ترکیبی از ایده‌های روشنگری و فلسفه حقوق بشر بود که بر مبنای آن حقِ طبیعی انسان‌ها برای آزادی، برابری و حق تغییر حکومت به رسمیت شناخته شده است. اعلامیه استقلال نه‌تنها مبنای تشکیل ایالات متحده شد، بلکه الهام‌بخش بسیاری از جنبش‌های استقلال‌طلبانه و حقوق بشری دیگر در سراسر جهان شد. با اتکا به اعلامیه استقلال آمریکا بود که در چهاردهم ماه می ‌1948 نمایندگان احزاب و گروه‌های سیاسی و ملی صهیونیست در فلسطین اشغالی، در تالاری در تل‌آویو گرد آمدند و در حالی که جنگ شش روزه میان اعراب و اسرائیل ادامه داشت و شهر اورشلیم در محاصره نظامی ارتش‌های عربی بود، «داوید بن گوریون» منشور استقلال اسرائیل را قرائت کرد و این حق در اعلامیه بالفور در دوم نوامبر 1917 به رسمیت شناخته شد و مجمع عمومی ملل متفق آن را تصویب کرد.

اعلامیه استقلال آمریکا سندی شد که ثابت کرد حق تعیین سرنوشت و استقلال ملل از استعمار، یکی از اصول بنیادین حقوق بین‌الملل به شمار می‌رود. دو قرن بعد با بروز بحران‌های بین‌المللی باز اعلامیه در کانون توجهات سیاسی و حقوقی قرار گرفت و اهمیت آن به مرور زمان افزایش یافت.

اکنون با گذشت بیش از 250 سال از تدوین این اعلامیه مهم شاهد نقض آشکار مهم‌ترین بند آن هستیم: بندم دوم اعلامیه تأکید دارد که:

«ما این حق را حق مسلم می‌دانیم که همه انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند و خالق آنان حقوق غیرقابل سلبی از جمله حق زندگی، آزادی و تلاش برای رسیدن به خوشبختی به ایشان عطا کرده است. برای حفظ این حقوق، دولت‌ها به‌وسیله مردم تشکیل می‌شوند و قدرت مشروع خود را از رضایت حاکمیت می‌گیرند. هرگاه هر نوع دولتی مخرب این اهداف شود، مردم حق دارند آن را تغییر داده یا منحل کنند و حکومتی نو ایجاد کنند که براساس اصول و نظم‌هایی استوار باشد که به نظرشان بیشترین امنیت و خوشبختی را فراهم می‌آورد».

بر اساس داده‌های سال 2023، جمعیت نوار غزه حدود دو میلیون نفر است. وضعیتی که اینک بر این منطقه در سرزمین اشغالی فلسطین حاکم است با واژه‌واژه بند دوم اعلامیه استقلال که دستمایه پژوهش‌ها و انقلاب‌های جهان شد در تناقضی آشکار قرار دارد. ترامپ با حمایت از رژیم اسرائیل ثابت کرد که به حقوق بنیادین اعلامیه پایبند نیست. آمریکا متوجه این امر نیست که با حمایت از جنایات رژیم اسرائیل باعث تزلزل فلسفی و حقوقی اعلامیه استقلال شده است.

این تنها غزه نیست که ویران شد. این نظام ارزشی حقوق است که با اضمحلال شهری به وسعت غزه رو به ویرانی گذاشته. امروز این سؤال در ذهن همه آزادی‌خواهان و اذهان عمومی و جهان اسلام مطرح است که آیا 40 هزار کودکی که در غزه جان باختند و مادرانی که دیگر شیر برای فرزندان خود ندارند، مجروحانی که از خرابه‌های بیمارستانی به خرابه دیگری پناه می‌برند، حقی برای زندگی و آزادی و تعیین سرنوشت ندارند؟ آیا عدالت ترسیم‌شده در کتاب‌های حقوق و منشورهای سیاسی چون منشور حقوق بشر تنها واژه‌هایی بی‌روح‌اند؟ آیا عبارات حقوقی و بحث‌های داغ آن فقط زینت‌بخش محافل آکادمیک و در زیر سقف‌های پرطمطراق اجلاس‌ها و سمینارهاست؟ آیا مصداق رعایت مفاد آن تنها شایسته صاحبان قدرت و کشورهای مرفه است؟ مگر «حقوق طبیعی» عام‌ترین حقوق مدون در نظام حقوقی جهان نیست؟ پس چرا شامل زنان و کودکان و جوانان و بیماران غزه نمی‌شود؟

امروز غزه تلی از خاک و سیمان و آهن است. ولی فردایی دیگر باز آباد و پرنشاط خواهد شد. چونان خرمشهری که روزی «خونین‌شهر» شد و باز خرم و آباد شد. اما با بی‌توجهی به این سؤالات اساسی آنچه پیش و بیش از غزه در نگاه بهت‌زده مردم جهان و خصوصا مسلمانان، ویران شد در واقع وجاهت «حقوق بین‌الملل» در نظام آکادمیک جهان و دادگاه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی است.

وجاهتی که با ویرانی‌اش لکه آن شاید هرگز از کارنامه دانش حقوق و سیاست جهانی پاک نشود. مجامعی که مشحون از زنان و مردان پر اسم و رسم با رزومه‌های پربار است ولی گویی گنگ و کور و کر هستند و به تعبیر قرآن: «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ». دل دارند ولی تعمق ندارند، چشم دارند ولی نمی‌بینند و گوش دارند ولی نمی‌شنوند. (اعراف – 179). این وظیفه همه گزارشگران و خبرنگاران بدون مرز است که با آگاهی‌بخشی دو چیز را نجات دهند: اول مردم مظلوم و بی‌پناه غزه را و دوم اعتباری که دانش حقوق و سیاست، قرن‌هاست برای خود اندوخته و در دانشگاه‌های معتبر جهانی تاریخچه‌ پرماجرایی دارد.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.