چه کسی حق دارد شهر را دوباره بنویسد؟
این پرسشی است که در سالهای اخیر، بیآنکه پاسخی روشن داشته باشد، در لایههای پنهان ذهن من تکرار شده است. پرسشی که نه در جلسات رسمی، بلکه اغلب در دل کوچهها، در مواجهه با خانهای که دیگر نیست، یا میدانی که خاطرهاش فقط در زبان مردم جاری است، رخ مینماید. بازسازی، مفهومی پیچیدهتر از آن است که در معادلات فنی و اسناد عمرانی میگنجد. بازسازی، بازنویسی روایت فضاست و اگر قصهای برای بازنویسی نباشد، هیچ بازسازیای کامل نخواهد بود.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
وحید قاسمی-معمار و مدیر موزه خیابان ولیعصر: این پرسشی است که در سالهای اخیر، بیآنکه پاسخی روشن داشته باشد، در لایههای پنهان ذهن من تکرار شده است. پرسشی که نه در جلسات رسمی، بلکه اغلب در دل کوچهها، در مواجهه با خانهای که دیگر نیست، یا میدانی که خاطرهاش فقط در زبان مردم جاری است، رخ مینماید. بازسازی، مفهومی پیچیدهتر از آن است که در معادلات فنی و اسناد عمرانی میگنجد. بازسازی، بازنویسی روایت فضاست و اگر قصهای برای بازنویسی نباشد، هیچ بازسازیای کامل نخواهد بود. کتاب «شهر از نو»، با ترجمه نوید پورمحمدرضا و چاپ نشر اطراف، مجموعهای از جستارها درباره بازسازی فضاهای شهری پس از فاجعه است. اما آنچه این کتاب را برای من مهم میکند، نهفقط روایتهای خاص آن از بیروت و هیروشیما و نیواورلئان، بلکه شیوهای است که در آن، فضا و خاطره، مردم و معماری، ویرانی و بازسازی را به هم میدوزد. در این کتاب، با بازسازی نه به عنوان یک پروژه عمرانی، بلکه بهمثابه یک پروژه فرهنگی مواجه میشویم. کتاب در عین پراکندگی جغرافیایی روایتها، ساختار درونی منسجمی دارد: همه جستارها به ما میگویند که «شهر تنها زمانی بازسازی میشود، که مردم، روایت خود را از آن بازسازی کرده باشند». بازسازی بدون احیای زبان و قصههای مردم، فقط نوعی حذف و جایگزینی است؛ بیریشه، بیاعتنا به حافظه. این مسئله در بسیاری از پروژههای بازسازی در سراسر جهان مشهود است و کتاب بهخوبی نشان میدهد که هرگاه این بیتوجهی رخ داده، شهر بازنگشته، فقط تکرار شده است. در میان جستارهای کتاب، آنچه بیش از همه برایم ماندگار شد، روایت بازسازی «گرنیکا» بود؛ شهری که نامش برای همیشه با بمباران و نقاشی پیکاسو گره خورده است. اما آنچه جستار به ما نشان میدهد، نه صرفا ویرانی فیزیکی، بلکه تلاش آگاهانه برای ساختن شهری جدید با پرهیز از فراموشی است. گرنیکا نماد آن لحظهای است که شهر تصمیم میگیرد ویرانی را پنهان نکند، بلکه آن را بدل به نشانهای فرهنگی کند. نام شهر دیگر فقط یک جای جغرافیایی نیست؛ میشود یک قصه. در نقطه مقابل، برخی دیگر از بازسازیها -از برلین تا برخی شهرهای جنگزده معاصر- مسیرهای متفاوتی را پیش میگیرند. کتاب با مقایسههای گاه تلخ اما ضروری، یادآوری میکند که بازسازی هم میتواند پاککن باشد، هم قلم. امروز که دوباره با جنگهایی در دل شهرها مواجهیم، این کتاب اهمیت مضاعف پیدا میکند. ما فقط ساختمان نمیسازیم؛ ما نشانه میسازیم، خاطره میسازیم و آنگاه که بنا را بازمیگردانیم، باید بهیاد داشته باشیم که چگونه بازمیگردانیم. در زمینه ما، جاییکه میراث اغلب بهمثابه موزهای ایستا فهمیده میشود، این کتاب بر اهمیت معاصرسازی میراث تأکید دارد. بازسازی در آن نه صرفا بازگشت به گذشته، بلکه بازگشایی مجدد نسبتهاست؛ نسبت مردم با فضا، نسبت تاریخ با زندگی روزمره، و نسبت ما با آیندهای که هنوز قصهاش نوشته نشده است. برای من این کتاب نهفقط منبعی در باب معماری پس از ویرانی، بلکه راهی برای بازاندیشی نقش فضا در خلق آینده است. کتاب یادآوری میکند که اگرچه ویرانی، سهم بسیاری از شهرها شده، اما آنچه یک شهر را بازمیگرداند، نه مصالح ساختمانی، بلکه روایت آن است. و شاید معماری فقط زمانی زنده خواهد ماند که بهجای ساختن صرف، بتواند چیزی را در دل مردم دوباره برافرازد: قصهای از خود، در دل ویرانهای مشترک. این جستار، تلاشی است برای تلاقی روایت، معماری و میراث در نقطهای که شهر از نو متولد میشود: نهفقط از دل خاک و آجر، بلکه از دل زبان، خاطره و میل به بازگشت.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.