هنرمندی که زیر سایه «کاگب» تشییع شد
احمد وخشیته . دانشیار دانشگاه ملی اوراسیا

۶۲ سال پیش در چنین روزی بود که جایزه نوبل به خالق رمان دکتر ژیواگو تعلق گرفت؛ اما در عین ناباوری نیکیتا خروشچف، رهبر وقت شوروی، نهتنها او را از گرفتن این جایزه منع کرد؛ بلکه به قدری از این موضوع عصبانی شد که تصمیم به تبعید پاسترناک، نویسنده این کتاب معروف گرفت. نکته تأملبرانگیز این ماجرا اینجاست که به موازات خشم حاکمیت از جهانیشدن یک چهره ملی، موج یادداشتها و بیانیهها نیز از سوی مثلا هنرمندانی منتشر میشود و نهتنها گرفتن جایزه نوبل را توهین به نظام شوروی میدانند؛ بلکه از هیچ بیحرمتی به ساحت فرهنگ و یک هنرمند ملی که حالا چهره بینالمللی کسب کرده است، کوتاهی نمیکنند.
چه شد که هنرمندان بدلی جایگزین روشنفکران در شوروی شدند؟
به دنبال ظهور نظام شوروی، طبقه روشنفکر و نخبه بهعنوان یک طبقه مشخص اجتماعی مورد توجه لنین قرار گرفت و همانطورکه در شماره پیشین در حوالی میدان سرخ توضیح دادم، واقعه «بخارپزی فلسفی» سبب شد بسیاری از روشنفکران، هنرمندان، نخبگان، استادان دانشگاه و حتی روزنامهنگاران به خارج از کشور تبعید شوند. در این شرایط دو راه برای افراد این طبقه وجود داشت: یا باید با سیاستهای نظام و رفیق استالین همراه میشدند، با پلیس مخفی همکاری میکردند و هر جا که نظام لازم میدانست، بیانیه میدادند و حتی به دیگر همکاران خویش نیز برچسب میزدند یا اگر از تبعید قسر در رفته بودند، چارهای نداشتند تا دچار فقر و انزوا شوند و خیلی زود نیز به فراموشی سپرده شوند. تلختر این بود که برایند این موضوعات سبب میشد که بسیاری از هنرمندان که انقلاب روسیه را طلوع آزادی میدانستند، در پس ظلمت ظهور یک حکومت خودکامه جدید دست به خودکشی بزنند. اما دراینمیان نظام استالینیسم به دنبال آفرینش هنرمندان بدلی بود تا از یک سو روشنفکران واقعی را تحقیر کند و از سوی دیگر بهواسطه سخنرانیهای آتشین آنها در میان مردم، بر طبل وحشت نسبت به حاکمیت بکوبد که مبادا فردی
به خود جرئت اعتراض دهد.
پاسترناک؛ از وسوسه خودکشی تا جایزه نوبل
بوریس لئونیدوویچ پاسترناک، نویسنده معروف رمان دکتر ژیواگو در سال ۱۸۹۰ در مسکو و در یک خانواده هنرمند متولد شد. پدر و مادر او نیز از جمله هنرمندانی بودند که مردم را به رهایی از استبداد تزار تشویق میکردند؛ اما سرنوشت آنها نیز در سال ۲۰۲۱ به بخارپزی فلسفی گره خورد و به آلمان تبعید شدند. پاسترناک جوان که دوران کودکی و نوجوانی خویش را در یک خانواده هنرمند و خلاق گذرانده بود، در اوان 20سالگی و اندکی پیشتر از انقلاب اکتبر به جمع شاعران روشنفکر مسکو گره خورد و نخستین کتاب شعر خویش را در سال ۱۹۱۳ منتشر و سه سال بعد، همزمان با انقلاب روسیه، کتاب شعر دوم خویش را با عنوان «پیش از موانع» به چاپ رساند. اگرچه خانواده او تبعید شدند؛ اما او تبعید، مهاجرت یا فرار را مترادف با مرگ فرهنگی میدانست و تلاش کرد واقعیتهای موجود را بپذیرد و به دنبال تأثیرگذاری باشد. واقعیتهایی که با رویکارآمدن استالین بسیار سختتر از گذشته شد تا سرانجام شاعر جوان در سال ۱۹۳۳ به اندازهای دچار یأس و ناامیدی شد که به خودکشی فکر کرد. گفته میشود که علت پیدایش این پندار به یک سخنرانی عمومی استالین بازمیگردد که در آن پاسترناک را شاعر شماره
یک شوروی میخواند و همین سخنان او را بهشدت دلزده و سرخورده میکند؛ اما شعر دوباره به فریاد او رسید و پاسترناک از این شرایط بد روحی در سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ عبور کرد. با پایان جنگ جهانی دوم، یعنی همزمان با ایامی که استالین از آغاز جنگ در جبهه فرهنگی سخن میگوید، پاسترناک کتاب دکتر ژیواگو را آغاز میکند (۱۹۴۶)؛ کتابی که قهرمان آن یعنی یوری ژیواگو، از جنس همان روشنفکران مثل خود اوست و پاسترناک، فقدان طبقه فرهنگی اهل فکر و اندیشه را در آن ترسیم میکند. نوشتن کتاب او 10 سال طول میکشد و دراینمیان استالین نیز درگذشت (۱۹۵۳) و چاپ کتاب همزمان شد با دوران خروشچف. هیئترئیسه شوروی بهسرعت به روشنفکران بدلی متوسل شد؛ هنرمندان مثلا روشنفکر در روزنامههای دولتی شوروی بیانیه میدادند و پاسترناک را ضد انقلاب میخواندند و رادیوی سراسری شوروی نیز برای تخریت و اهانت به کمک آنها آمد. یک سال بعد رمان او که فروش بسیار چشمگیری در جهان داشت، برنده جایزه نوبل شد (۱۹۵۸) و همین موضوع کافی بود که میزان هجمههای حکومتی و روشنفکران بدلی به او صد برابر شود. نهایتا او به موجب فشارها از دریافت جایزه امتناع کرد و در پاسخ نوشت:
«گناهم چه بود! جز اینکه برای سرزمینم نوشتم؟». پس از این واقعه خروشچف تصمیم به تبعید او گرفت که با پادرمیانی شخصیتهای بینالمللی نظیر جواهر لعل نهرو صرف نظر کرد. نهایتا خالق شاهکار دکتر ژیواگو، دو سال بعد در سال ۱۹۶۰ چشم از جهان فروبست و مقامات شوروی رسما حضور در مراسم تشییع این هنرمند ملی را که دیگر بینالمللی شده بود، منع کردند و مراسم او با حضور پرتعداد مأموران کاگب انجام شد که در طول مراسم از شرکتکنندگان عکس میگرفتند.
۶۲ سال پیش در چنین روزی بود که جایزه نوبل به خالق رمان دکتر ژیواگو تعلق گرفت؛ اما در عین ناباوری نیکیتا خروشچف، رهبر وقت شوروی، نهتنها او را از گرفتن این جایزه منع کرد؛ بلکه به قدری از این موضوع عصبانی شد که تصمیم به تبعید پاسترناک، نویسنده این کتاب معروف گرفت. نکته تأملبرانگیز این ماجرا اینجاست که به موازات خشم حاکمیت از جهانیشدن یک چهره ملی، موج یادداشتها و بیانیهها نیز از سوی مثلا هنرمندانی منتشر میشود و نهتنها گرفتن جایزه نوبل را توهین به نظام شوروی میدانند؛ بلکه از هیچ بیحرمتی به ساحت فرهنگ و یک هنرمند ملی که حالا چهره بینالمللی کسب کرده است، کوتاهی نمیکنند.
چه شد که هنرمندان بدلی جایگزین روشنفکران در شوروی شدند؟
به دنبال ظهور نظام شوروی، طبقه روشنفکر و نخبه بهعنوان یک طبقه مشخص اجتماعی مورد توجه لنین قرار گرفت و همانطورکه در شماره پیشین در حوالی میدان سرخ توضیح دادم، واقعه «بخارپزی فلسفی» سبب شد بسیاری از روشنفکران، هنرمندان، نخبگان، استادان دانشگاه و حتی روزنامهنگاران به خارج از کشور تبعید شوند. در این شرایط دو راه برای افراد این طبقه وجود داشت: یا باید با سیاستهای نظام و رفیق استالین همراه میشدند، با پلیس مخفی همکاری میکردند و هر جا که نظام لازم میدانست، بیانیه میدادند و حتی به دیگر همکاران خویش نیز برچسب میزدند یا اگر از تبعید قسر در رفته بودند، چارهای نداشتند تا دچار فقر و انزوا شوند و خیلی زود نیز به فراموشی سپرده شوند. تلختر این بود که برایند این موضوعات سبب میشد که بسیاری از هنرمندان که انقلاب روسیه را طلوع آزادی میدانستند، در پس ظلمت ظهور یک حکومت خودکامه جدید دست به خودکشی بزنند. اما دراینمیان نظام استالینیسم به دنبال آفرینش هنرمندان بدلی بود تا از یک سو روشنفکران واقعی را تحقیر کند و از سوی دیگر بهواسطه سخنرانیهای آتشین آنها در میان مردم، بر طبل وحشت نسبت به حاکمیت بکوبد که مبادا فردی
به خود جرئت اعتراض دهد.
پاسترناک؛ از وسوسه خودکشی تا جایزه نوبل
بوریس لئونیدوویچ پاسترناک، نویسنده معروف رمان دکتر ژیواگو در سال ۱۸۹۰ در مسکو و در یک خانواده هنرمند متولد شد. پدر و مادر او نیز از جمله هنرمندانی بودند که مردم را به رهایی از استبداد تزار تشویق میکردند؛ اما سرنوشت آنها نیز در سال ۲۰۲۱ به بخارپزی فلسفی گره خورد و به آلمان تبعید شدند. پاسترناک جوان که دوران کودکی و نوجوانی خویش را در یک خانواده هنرمند و خلاق گذرانده بود، در اوان 20سالگی و اندکی پیشتر از انقلاب اکتبر به جمع شاعران روشنفکر مسکو گره خورد و نخستین کتاب شعر خویش را در سال ۱۹۱۳ منتشر و سه سال بعد، همزمان با انقلاب روسیه، کتاب شعر دوم خویش را با عنوان «پیش از موانع» به چاپ رساند. اگرچه خانواده او تبعید شدند؛ اما او تبعید، مهاجرت یا فرار را مترادف با مرگ فرهنگی میدانست و تلاش کرد واقعیتهای موجود را بپذیرد و به دنبال تأثیرگذاری باشد. واقعیتهایی که با رویکارآمدن استالین بسیار سختتر از گذشته شد تا سرانجام شاعر جوان در سال ۱۹۳۳ به اندازهای دچار یأس و ناامیدی شد که به خودکشی فکر کرد. گفته میشود که علت پیدایش این پندار به یک سخنرانی عمومی استالین بازمیگردد که در آن پاسترناک را شاعر شماره
یک شوروی میخواند و همین سخنان او را بهشدت دلزده و سرخورده میکند؛ اما شعر دوباره به فریاد او رسید و پاسترناک از این شرایط بد روحی در سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ عبور کرد. با پایان جنگ جهانی دوم، یعنی همزمان با ایامی که استالین از آغاز جنگ در جبهه فرهنگی سخن میگوید، پاسترناک کتاب دکتر ژیواگو را آغاز میکند (۱۹۴۶)؛ کتابی که قهرمان آن یعنی یوری ژیواگو، از جنس همان روشنفکران مثل خود اوست و پاسترناک، فقدان طبقه فرهنگی اهل فکر و اندیشه را در آن ترسیم میکند. نوشتن کتاب او 10 سال طول میکشد و دراینمیان استالین نیز درگذشت (۱۹۵۳) و چاپ کتاب همزمان شد با دوران خروشچف. هیئترئیسه شوروی بهسرعت به روشنفکران بدلی متوسل شد؛ هنرمندان مثلا روشنفکر در روزنامههای دولتی شوروی بیانیه میدادند و پاسترناک را ضد انقلاب میخواندند و رادیوی سراسری شوروی نیز برای تخریت و اهانت به کمک آنها آمد. یک سال بعد رمان او که فروش بسیار چشمگیری در جهان داشت، برنده جایزه نوبل شد (۱۹۵۸) و همین موضوع کافی بود که میزان هجمههای حکومتی و روشنفکران بدلی به او صد برابر شود. نهایتا او به موجب فشارها از دریافت جایزه امتناع کرد و در پاسخ نوشت:
«گناهم چه بود! جز اینکه برای سرزمینم نوشتم؟». پس از این واقعه خروشچف تصمیم به تبعید او گرفت که با پادرمیانی شخصیتهای بینالمللی نظیر جواهر لعل نهرو صرف نظر کرد. نهایتا خالق شاهکار دکتر ژیواگو، دو سال بعد در سال ۱۹۶۰ چشم از جهان فروبست و مقامات شوروی رسما حضور در مراسم تشییع این هنرمند ملی را که دیگر بینالمللی شده بود، منع کردند و مراسم او با حضور پرتعداد مأموران کاگب انجام شد که در طول مراسم از شرکتکنندگان عکس میگرفتند.