تهران؛ معلم حرکت
ماه آینده ۴۰ساله میشوم. تمام این چهار دهه را در تهران زیستهام؛ شهری که فقط محل زندگیام نبوده، بلکه معلمی بوده است دقیق، سختگیر و درعینحال عمیقا دوستداشتنی.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
علی نیکبخت-مستندساز: ماه آینده ۴۰ساله میشوم. تمام این چهار دهه را در تهران زیستهام؛ شهری که فقط محل زندگیام نبوده، بلکه معلمی بوده است دقیق، سختگیر و درعینحال عمیقا دوستداشتنی.
وقتی به گذشته نگاه میکنم، مهمترین تجربهام در این شهر «حرکت» است؛ جابهجایی بیوقفه در خیابانهایی که هم زیستگاهاند و هم میدان تمرین زیستن. هر روز بیش از 20 میلیون سفر شهری در تهران انجام میشود. من هم یکی از این میلیونها حرکت روزانهام؛ معتکف مناسکِ حرکت در شهری که خیابان، محراب اصلی آن است.
تکرار این رفتوآمدها، از سر اجبار یا اراده، در طول سالها برایم به نوعی سلوک بدل شده است؛ سلوکی آمیخته با خشم، استرس، شگفتی و لذت. این تکرار هرچند فرساینده، یکی از بهترین معلمانم بوده است. تهران با من از طریق حرکت حرف زده است؛ بیکلام اما نافذ. و من، با همه بازیگوشیها و تنبلیهایم، شاگرد همین درس بودهام.
روح تهران از حرکت جدا نیست. ریتم زندگی در این شهر، مانند ضربان نامنظم قلبی بزرگ، گاه تند میشود و گاه کند. وسیله و زمان حرکت در آن، از نشانههای طبقاتی است؛ همانگونه که مسیرهای عبور و توقف. زمانی مترو و موتور نشانه فرودستی بود، اما امروز بدل شده به سبک زندگی. طبقات اجتماعی در تهران نهفقط با محل سکونت یا درآمد، بلکه با نوع و ریتم حرکتشان از هم تفکیک میشوند.
در یک قرن گذشته، تهران بهاری از اتفاقها را تجربه کرده است؛ از جنبشهای فرهنگی و سیاسی تا تحولات اقتصادی و اجتماعی. اما در این چهار دهه، آنچه بیش از هر چیز بر من گذشته، «شتابزدگی» این شهر بوده است؛ شهری که بیوقفه میدود، بیآنکه لحظهای برای درنگ باقی بگذارد. با این حال، در دل همین شتاب، خیابان به من آموخت چگونه بمانم و چگونه حرکت کنم. خیابان، مهمترین زنگ درسی تهران است؛ کلاسی که هر روز در آن شرکت میکنم، بیدعوت و بیمرخصی.
در این خیابانها، شکلهای گوناگون همبستگی را دیدهام؛ از سکوتهای بینام در ترافیک تا لحظههای اضطراب در روزهای کرونا و جنگ 12روزه شهری. حرکت در این موقعیتها، برای من تجربهای همزمان تروماتیک و آموزنده بوده است. خیابان در تهران نهفقط محل عبور، بلکه صحنه تماشای جامعه است؛ جایی که قدرت، طبقه و زیست روزمره در کنار هم رژه میروند.
حرکت در تهران کارناوالی طبقاتی است. صبحها و عصرها، خیابان در اختیار عموم است؛ اما پس از غروب، میدان به طبقهای دیگر سپرده میشود. شب، شهر چهره طبقاتیاش را بیپرده نشان میدهد. برای دیدن این کارناوال باید پرسهزن بود، نه صرفا رهگذر؛ باید بلد بود، باید بایستی و تماشا کنی، بیآنکه از ریتم شهر عقب بمانی.
تهران هنوز با همه تفاوتهایش، شهری برای همه ماست. در خیابان و در زیست روزمرهاش هر طبقه سهمی دارد، هرچند نه برابر. شاید روزی این شهر یاد بگیرد آهستهتر نفس بکشد، تا ما نیز بتوانیم در دل حرکتش، لحظهای درنگ کنیم و خودمان را دوباره بیابیم.
در تمام این سالها، تهران را دوست داشتهام؛ با همه بیرحمی و مهربانیاش، با همه شتاب و درنگهایش. او به من آموخت چگونه در حرکت بمانم، چگونه در ازدحام، خودم را پیدا کنم. و من با همه کندیها و بازیگوشیهایم، تلاش کردهام شاگردی وفادار برای این معلم باهوش و خستگیناپذیر باشم.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.