تصویری چندبعدی از هانا آرنت
هانا آرنت، چهره مهم اندیشه سیاسی قرن بیستم، در سالهای اخیر بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است و در ایران نیز کموبیش همینگونه بوده اگرچه در مواردی با رویکردی تقلیلگرایانه به سراغ برخی آرای او رفتهاند.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
شرق: هانا آرنت، چهره مهم اندیشه سیاسی قرن بیستم، در سالهای اخیر بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است و در ایران نیز کموبیش همینگونه بوده اگرچه در مواردی با رویکردی تقلیلگرایانه به سراغ برخی آرای او رفتهاند. شناخت دقیقتر آرای آرنت مانع ظهور رویکردهای تقلیلگرایانه میشود و بخشی از این شناخت میتواند بهواسطه آشنایی با بستر تاریخی شکلگیری اندیشه او شکل بگیرد. «زندگینامه هانا آرنت» نوشته سامانتا رز هیل اثری درخورتوجه در این زمینه است. این کتاب که مدتی پیش با ترجمه علی معظمی در نشر برج منتشر شده بود، اخیرا در همین نشر بازچاپ شده است.
نویسنده در این کتاب تصویری جاندار از زمینه و زمانه آرنت و بستر تاریخی و سیاسی که او به آن تعلق داشت، به دست داده و به این ترتیب آرنت را در متن تحولات پیرامونش مشاهده میکنیم. این ویژگی به درک دقیقتر سیر تحول اندیشه آرنت و فهم بهتر آثار او کمک بزرگی میکند.
سامانتا رز هیل در بخشی از مقدمه اثر به اقبال دوباره به آرنت اشاره کرده و نوشته که در سالهای اخیر عده زیادی برای فهم بحرانهای سیاسی که امروز با آنها مواجهیم به آثار آرنت روی آوردهاند. او به برخی از این بحرانهای سیاسی هم اشاره کرده است: زوال لیبرال دموکراسی، انتشار اخبار جعلی، برآمدن فضای اجتماعی، سیطره فناوری، از دست رفتن فضای خصوصی و تجربه تنهایی تودهای. بر این اساس او پرسیده چه چیزی در آثار آرنت هست که بسیاری را جذب میکند و چرا ما برای فهم شرایط سیاسی قرن بیستویکم هنوز به سراغ او میرویم؟ نویسنده «زندگینامه هانا آرنت» در پاسخ به این پرسشها نوشته: «من قطع دارم دلیلش این است که آرنت آزادانه به گذشته مینگریست و به دنبال مشابهتها نبود بلکه به دنبال گوهر میگشت، گوهرهایی غنی و غریب، که اگر با عینکی جدید به آنها بنگریم ممکن است بتوانند در فهم واپسین تجربههایمان به ما کمک کنند. آرنت نیز مانند همه اندیشمندان سیاسی بزرگ دغدغه مسائل روزگار خود را داشت؛ ظهور پدیداریِ تمامیتخواهی، سیاست انقلابی، بیاعتمادی به دولت، نیاز به دموکراسی مشارکتی، افول فرهنگ، مسئله شر. مسائلی که جدید نبودند، اما خود را به هر نسلی به نحوی جدید نشان میدادند که این شکل جدیدشان
باید فهمیده شود».
سامانتا رز هیل اکنون معاون «مرکز علوم انسانی هانا آرنت» در کالج بارد است. او همچنین در همین کالج و نیز مؤسسه تحقیقات اجتماعی بروکلین اندیشه سیاسی تدریس میکند. رز هیل برای نشریات اینترنتی و کاغذیای چون ایون، بررسی کتاب لسآنجلس، دموکراسی آزاد، نظریه و رخداد، نظریه سیاسی معاصر و چند نشریه دیگر مقالاتی در نظریه سیاسی با تمرکز بر آثار آرنت نوشته است. او پس از کتاب «زندگینامه هانا آرنت» مجموعه اشعار آرنت را هم به همراه گنیزه گریل از آلمانی به انگلیسی ترجمه و منتشر کرده است. رز هیل با منظومه فکری متفاوتی سراغ زندگی و آثار آرنت رفته است و همین رویکرد سبب شده مقالات و کتابی که درباره آرنت نوشته، از افکار و ساحتهای کمتر دیدهشده این متفکر بحثبرانگیز رمزگشایی کند. رز هیل همچنان مشغول پژوهش روی نامهها و یادداشتهای شخصی هانا آرنت است و حضورش در مرکز علوم انسانی هانا آرنت برای دوستداران این نظریهپرداز فرصتی است مغتنم برای بازخوانیها و تفسیر نادیدهها.
«زندگینامه هانا آرنت» دارای بیست فصل است که از تولد و کودکی آرنت شروع کرده و مراحل مختلف زندگی آرنت را بررسی کرده است. سامانتا رز هیل معتقد است که آثار آرنت از وجوه مختلف راجع به اندیشیدن است و این مفهوم جایگاهی محوری در آثار او دارد. او همچنین به این نکته اشاره کرده که از نظر آرنت اندیشیدن و تجربهکردن در کنار هم پیش میروند و تردیدی نیست که زندگی و آثار خود آرنت را شرایط اجتماعی و سیاسی قرن بیستم شکل دادند. برای مثال آرنت در شعر «سایهها»، خودانگارهای که در سالهای جوانیاش سروده، عطشی را که برای تجربهکردن دنیا دارد همچون ابتلا در دام تمنا توصیف میکند. چیزی که از همان نخستین سالها او را به کار کشاند میل سیریناپذیرش به تجربهکردن و فهم حیات بود. آنطور که خودش بعدا مطرح کرد، کار فهمیدن، برخلاف عطش دانستن، مستلزم تعهد بیپایان به فعالیت اندیشیدن است؛ مستلزم این است که فرد همواره مهیای آغاز دوباره باشد.
یک ویژگی در کار آرنت بارز است و آن اینکه او تمام شکلهای تفکر ایدئولوژیک را رد میکرد. سامانتا رز هیل میگوید که او به هیچ مکتب فکری یا آموزه فلسفی متعهد نبود: «زندگی و آثار آرنت شیوهای از فکرکردن را به خوانندهاش عرضه میکنند که به او میآموزند چگونه فکر کند، نه ایکه مجموعهای از استدلالها را پیشرویش بگذارند که به او بگوید به چه چیزی باید فکر کند». بر این اساس تلاشهایی که میخواهند آرنت را در یک سنت سیاسی خاص بگنجانند به نوعی به حذف این ویژگی کار آرنت میپردازند. در بخشی از قسمت انتهایی کتاب درباره آرنت میخوانیم: «آرنت هیچگاه کسی را که خودش بود تعریف نکرد: آرنت فهمیده بود آن کسی که آدم هست، چیزی نیست که خودش به تنهایی برای بودنش تصمیم گرفته باشد.
کسی که هستیم فقط از طریق کلمات و اعمالمان در فضای عمومی و در روابط انسانی تعریف میشود. چیزی که هستیم واقعیت موجودیت ماست و شرایط تجریبات ما را در جهان مشخص میکند، اما سرنوشت ما را معین نمیکند... آرنت عاشق هیچ ملتی نبود، و در برابر کششهای ایدئولوژیک چنین ملتی هم مقاومت میکرد. زن زادهشدن، یا یهودی زادهشدن، چیزی مثل شهرت بود که او مهاری بر آن نداشت. اینها واقعیتهای پدیداری او در دنیا بودند. وقتی گرشوم شولم گفت که آرنت هیچ عشقی به مردمش ندارد، نتوانست اتهام شولم را رد کند. طلب چنین عشقی یعنی طلب نوعی نابینایی که فرد را از تجربه دنیوی دور میکند.
نکته کنایهآمیز در خصوص موضع آرنت این است که، با وجود این، آدم باید شخص یا مردمی را بسیار دوست بدارد تا چنان که آرنت یهودیان را داوری و نقد کرد، آنها را داوری و نقد کند. این همان چیزی بود که آرنت آن را عشق به دنیا مینامید. نمیتوان با چشمبستن بر بدیها به خوبی رسید. آرنت منکر این ادعا بود که هویتش باید او را وادارد تا به گونه مشخصی فکر یا عمل کند. حتی با مرور گذرای زندگی آرنت هم میتوان فهمید که هیچکس هیچوقت به او نگفته بود چطور فکر یا عمل کند.»
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.