تهاجم اسرائیل، خاورمیانه و بازآرایی نظم جدید منطقهای
در سپتامبر ۲۰۲۵، حمله هوایی اسرائیل به خاک قطر نهتنها یک عملیات نظامی جسورانه، بلکه نقطه عطفی در تحولات ژئوپلیتیک خاورمیانه بود. این حمله که هدف آن ترور رهبران حماس در دوحه اعلام شد، با عبور جنگندههای اسرائیلی از آسمان چند کشور عربی و شائبه سوخترسانی، موجی از واکنشهای دیپلماتیک، رسانهای و مردمی را در سراسر منطقه و فراتر از آن برانگیخت.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
محسن شریف خدائی - تحلیلگر روابط بینالملل
در سپتامبر ۲۰۲۵، حمله هوایی اسرائیل به خاک قطر نهتنها یک عملیات نظامی جسورانه، بلکه نقطه عطفی در تحولات ژئوپلیتیک خاورمیانه بود. این حمله که هدف آن ترور رهبران حماس در دوحه اعلام شد، با عبور جنگندههای اسرائیلی از آسمان چند کشور عربی و شائبه سوخترسانی، موجی از واکنشهای دیپلماتیک، رسانهای و مردمی را در سراسر منطقه و فراتر از آن برانگیخت.
قطر، میزبان رهبران حماس و طالبان، طی سالهای گذشته نقش میانجیگرانهای در بحرانهای منطقهای ایفا کرده است. این نقشآفرینی اغلب با اطلاع و هماهنگی ضمنی با ایالات متحده صورت گرفته و دوحه توانسته در پروندههایی چون مذاکرات طالبان-واشنگتن و آتشبس در غزه و مذاکرات ایران و آمریکا، بستری برای گفتوگو و دیپلماسی فراهم کند. با این حال، اسرائیل همواره نسبت به این نقش محتاط یا مخالف بوده و حضور رهبران حماس در قطر را تهدیدی امنیتی تلقی کرده است. حمله اخیر را میتوان تلاشی از سوی تلآویو برای بیاعتبارکردن این نقش میانجیگرانه و ارسال پیام هشدار به سایر کشورهای میزبان گروههای مقاومت دانست.
در همین راستا، واکنش ایالات متحده و شورای امنیت سازمان ملل به این حمله نیز تأمل برانگیز بود. بیانیههایی که بدون اشاره مستقیم به اسرائیل صادر شدند، نشاندهنده نوعی مماشات سیاسی و محافظهکاری دیپلماتیک هستند. این سکوت هدفدار، عملا به مثابه جایزهای سیاسی برای تلآویو تلقی میشود و پیام ضمنی آن به کشورهای مستقل منطقه، هشدار نسبت به هرگونه نقشآفرینی خارج از چارچوبهای مورد تأیید اسرائیل و غرب است. چنین رویکردی نهتنها مشروعیت نهادهای بینالمللی را زیر سؤال میبرد، بلکه به تضعیف اعتماد منطقهای و تشدید شکافهای ژئوپلیتیک دامن میزند.
همزمان با این حمله، سفر رسمی رئیسجمهور اسرائیل، اسحاق هرتزوگ، به بریتانیا نیز با واکنشهای تند داخلی و خارجی همراه شد. دهها نماینده پارلمان بریتانیا، از جمله اعضای حزب کارگر، این سفر را «شرمآور» و «غیرقابل دفاع» خواندند. رسانههایی چون ایندیپندنت و اسکاینیوز نیز به طور گسترده به اعتراضات پرداخته و همزمانی این سفر با عملیات نظامی را نشانهای از همسویی نگرانکننده لندن با اقدامات تهاجمی اسرائیل دانستند. این همزمانی، مشروعیت دیپلماتیک بریتانیا را در چشم بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی تضعیف کرده و بر شکافهای موجود در سیاست خارجی غرب افزوده است.
در تحولات اخیر، آنچه بیش از همه نگرانکننده است، نقش فزاینده اسرائیل در هدایت سیاستهای آمریکا و بریتانیا به سمت بحرانآفرینی منطقهای است. تلآویو با بهرهگیری از فضای جنگی و ادبیات امنیتی، موفق شده است واشنگتن و لندن را در مسیر اقدامات تهاجمی خود تا حدی همراه کند؛ مسیری که نهتنها با شعارهای دیپلماسی اقتصادی و ثبات منطقهای از سوی واشنگتن در تضاد است، بلکه آینده خاورمیانه را با بیثباتی و قطبیشدن بیشتر مواجه میکند. دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، که در سفرهای اخیر خود به منطقه بر توسعه همکاریهای تجاری، سرمایهگذاری و کاهش تنشها تأکید کرده بود، اکنون با سکوت در برابر حمله به قطر، در دام راهبردهای اسرائیل گرفتار شده و عملا از ادعای نقش متوازنساز در منطقه فاصله گرفته است.
این رفتارها موجب شدهاند میان متحدان سنتی آمریکا در منطقه، از جمله قطر، عربستان، امارات و حتی ترکیه، شکافهای جدیدی شکل گیرد. برخی کشورها اکنون بهدنبال بازتعریف روابط امنیتی خود هستند و به قدرتهای آسیایی مانند چین و حتی روسیه متمایل شدهاند. در واقع اسرائیل با کشاندن غرب به مسیر تقابل، نهتنها بحران را تشدید، بلکه انسجام اردوگاه غربی را نیز دچار فرسایش کرده است.
در سطح منطقهای، ایران و ترکیه هر دو بازیگرانی با ظرفیتهای خاص هستند که میتوانند در شرایط خاص، نقشهایی در کاهش تنش یا تسهیل گفتوگو ایفا کنند. ایران با نفوذ در محور مقاومت و ترکیه با ارتباط همزمان با غرب و جهان اسلام، در برخی پروندهها توانستهاند میانجیگری یا موازنهسازی محدودی انجام دهند. با این حال نقش آنها در ایجاد نظم پایدار نه قطعی است و نه فراگیر، بلکه وابسته به تحولات داخلی، روابط با قدرتهای بزرگ و میزان پذیرش منطقهای است. بنابراین ایران و ترکیه را باید بازیگرانی با نقشهای موقعیتی و مشروط در مسیر شکلگیری نظم جدید تلقی کرد، نه معماران اصلی آن.
تحولات اخیر نشان میدهد که خاورمیانه در حال گذار از نظم تکقطبی تحت رهبری آمریکا به نظمی چندقطبی است؛ نظمی که در آن قدرتهای آسیایی نیز فرصت حضور و تأثیرگذاری یافتهاند. در سطح فرامنطقهای، چین بیش از گذشته در موقعیتی قرار گرفته که بتواند به عنوان بازیگری مؤثر در بازآرایی نظم منطقهای مطرح شود، بهویژه پس از میانجیگری موفق در توافق ایران و عربستان و گسترش روابط اقتصادی با کشورهای حوزه خلیج فارس. با این حال، پرسش اساسی این است که آیا چین میخواهد و میتواند چنین نقشی را ایفا کند؟ سیاست خارجی پکن تاکنون بر اصل «عدم مداخله» و تمرکز بر منافع اقتصادی استوار بوده و ورود به منازعات پیچیده خاورمیانهای با ریسکهای ژئوپلیتیک همراه است. چین اگرچه ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی لازم را در اختیار دارد، اما هنوز نشانهای قطعی از تمایل به ایفای نقش امنیتی یا راهبردی در سطحی گستردهتر دیده نمیشود.
در مقابل، روسیه با وجود حضور نظامی در سوریه و برخی تعاملات امنیتی، تاکنون نقش تعیینکنندهای در تحولات خاورمیانه ایفا نکرده و بیشتر در تلاش برای حفظ جایگاه موجود خود بوده است.
در مجموع، تهاجم اسرائیل به قطر فراتر از یک عملیات نظامی، نقطه آغاز بازتعریف نظم منطقهای است. خلیج فارس و خاورمیانه در آستانه ورود به مرحلهای از رقابتهای چندقطبی، اتحادهای متغیر و دیپلماسی پیچیده قرار دارند. آینده این منطقه به میزان توانایی بازیگران در مدیریت تنشها، بازسازی اعتماد و ایجاد سازوکارهای سیاسی-امنیتی جدید وابسته خواهد بود. در این مسیر، کشورهای منطقه باید بیش از گذشته به فکر ایجاد یک ائتلاف سیاسی-امنیتی مستقل و فراگیر باشند؛ ائتلافی که با محور همکاری میان ترکیه، عربستان سعودی، ایران و مصر با مشارکت سایر کشورهای منطقه، بتواند بنیانی برای ثبات، گفتوگو و کاهش وابستگی به قدرتهای فرامنطقه فراهم کند. فقط از مسیر همگرایی منطقهای است که میتوان در برابر بحرانها و جنگهای تحمیلی ایستادگی کرد و آیندهای متوازنتر را برای خاورمیانه رقم زد.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.