بازخوانی ستارگان
اهمیت نگریستن به علوم غریبه بهمثابه تمرینی تاریخی، اخلاقی و سیاسی
در ۲۱ دسامبر ۲۰۲۰ یک مقارنه بزرگ میان مشتری و زحل در آسمان شب رخ داد که خیلیها مدتها چشم به راهش بودند. چنین مقارنهای معمولا هر 20 سال یک بار اتفاق میافتد، اما در دسامبر ۲۰۲۰ این دو سیاره بسیار نزدیکتر از هر زمان دیگری از سال ۱۶۲۳ میلادی تاکنون بودند. در واقع آخرین باری که چنین مقارنه نزدیکی اتفاق افتاده بود، همان سال ۱۶۲۳ بود ولی آنقدر فاصلهشان کم بود که با چشم غیرمسلح دیده نمیشد. آخرین باری که مشتری و زحل تا این اندازه به هم نزدیک و بهطور واضح قابل مشاهده بودند، به سال ۱۲۲۶ میلادی بازمیگردد. در ادامه دوباره به این تاریخ خواهیم پرداخت.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
محمد امین منصوری-پژوهشگر اندیشه اسلامی و استادیار دانشگاه واشنگتن: در ۲۱ دسامبر ۲۰۲۰ یک مقارنه بزرگ میان مشتری و زحل در آسمان شب رخ داد که خیلیها مدتها چشم به راهش بودند. چنین مقارنهای معمولا هر 20 سال یک بار اتفاق میافتد، اما در دسامبر ۲۰۲۰ این دو سیاره بسیار نزدیکتر از هر زمان دیگری از سال ۱۶۲۳ میلادی تاکنون بودند. در واقع آخرین باری که چنین مقارنه نزدیکی اتفاق افتاده بود، همان سال ۱۶۲۳ بود ولی آنقدر فاصلهشان کم بود که با چشم غیرمسلح دیده نمیشد. آخرین باری که مشتری و زحل تا این اندازه به هم نزدیک و بهطور واضح قابل مشاهده بودند، به سال ۱۲۲۶ میلادی بازمیگردد. در ادامه دوباره به این تاریخ خواهیم پرداخت.
این مقارنه بزرگ در میان منجمان مسلمان سدههای میانه هم بسیار شناختهشده بود و هم باعث هراس و امید بسیار. منجمان مسلمان بهطور گسترده باور داشتند که حرکتها و جابهجاییهای ستارگان و سیارات، زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی انسانها را تعیین میکند. در واقع مشهور است دلیل اینکه خلیفه عباسی تاریخ ۳۰ جولای سال ۷۶۲ میلادی را برای بنیانگذاری بغداد با مشورت منجمان عرب، ایرانی و یهودی انتخاب کرد، این بود که این زمان خوشیمنترین موعد از نظر احکام نجوم یا پیشگویی ستارگانی محسوب میشد. دو منجمی که در تعیین طالعبینیِ بنای بغداد در سال ۷۶۲ میلادی نقش داشتند، یکی ماشاءالله، منجم یهودیِ نامدار و دیگری ابن فرخان طبری، ستارهشناس برجسته ایرانی بود. از دیگر منجمان مشهور ایرانیِ عصر عباسیان، باید به ابومعشر بلخی اشاره کرد که در غرب لاتینزبان مسیحی با نام «البومسر» شناخته میشد. او موفق شد ترکیبی هرمسی و نوافلاطونی پدید بیاورد که ریشههای آن در اندیشههای ایرانی، هندی، سریانی و یونانی بود و در نوع خود بینظیر به شمار میرفت. در این الگو، علوم غریبه -مانند آنچه در سنت اخوانالصفا یا برخی متون جابری دیده میشود- صرفا چیزی شبیه جادوی سیاه یا آیینهای عوامانه که تودههای مردم به آن میپرداختند نبود، بلکه آمیزهای پیچیده و البته عمیقا دینی از سنتهای گوناگون فلسفی (مانند فیثاغورسی و نوافلاطونی) بود که در زمینهای اسلامی بازخوانی شده بود و احتمالا بیش از هر چیز برای نخبگان فکریِ زمانه قابل درک و استفاده بود. به هر روی ابومعشر خود معتقد بود که هرگاه مقارنهای میان مشتری و زحل رخ دهد، بهویژه زمانی که مشتری از زحل عبور میکند، این رویداد نشانه دگرگونیهای بزرگ در جهان است. او بهویژه به تحولاتی مانند سقوط سلسلهها، مرگ پادشاهان و برآمدن فرمانروایان جدید اشاره میکند. ابومعشر باور داشت که چنین مقارنههایی همچنین موجب آشوبهای گسترده اجتماعی و رویدادهای طبیعی مانند جنگها، دشمنی میان ملتها، آتشسوزیها، بیماریها و بارانهای شدید میشود. در واقع از نگاه ابومعشر این مقارنه اثرات ماندگاری هم بر امور سیاسی و هم نظم طبیعی جهان خواهد داشت و نیاز به گفتن نیست که این به باور غالب منجمان سدههای میانه در جهان اسلام هم بدل شد.1
اکنون به مقارنه سال ۱۲۲۶ بازمیگردیم. برای یک ناظر بیرونی یافتن نمونههای تاریخی که درستی پیشگوییهای منجمان را تأیید کند، احتمالا کار دشواری نخواهد بود. خواننده این سطور بیدرنگ به یاد میآورد که این همان دههای بود که چنگیزخان به امپراتوری خوارزمشاهی یورش برد و شهرهایی مانند سمرقند، نیشابور و مرو را محاصره و تصرف کرد و ویرانیهایی به بار آمد که در خاطرات جمعی ایرانیان ماندگار شدند. این لشکرکشیها تا نابودی بغداد و سقوط نهایی خلافت عباسی در سال ۱۲۵۸ ادامه یافت؛ رویدادی که بیتردید یکی از مهمترین وقایع تاریخ جهان به شمار میآید. تا آنجا که به بیماریها و همهگیریها مربوط میشود، این مقارنه مشهور همواره محملی برای تأمل و پیشگوییهای ستارهشناختی درباره بیماریهای واگیردار بوده است. نمونهای درخور توجه از این دست، گرسونیدس است که با نام ابن گرشون نیز شناخته میشود، که ریاضیدان، ستارهشناس و فیلسوف برجسته یهودی در سدههای میانه بهشمار میرود. او در پیشگوییهای خود اعلام کرده بود که «شرارتهای خارقالعادهای همراه با جنگهای فراوان، رؤیاها و نشانههای معجزهآسا» رخ خواهند داد؛ «بیماری و مرگ سر برخواهند آورد و این شرارت برای مدتی طولانی ادامه خواهد یافت» و «خونهای بسیاری ریخته خواهد شد و دشمنی، حسد، کشمکش، قحطی، بیماریهای گوناگون، خشکسالی و کمبود فزونی خواهد گرفت». گرسونیدس این پیشبینی را براساس مقارنه بزرگ در سال ۱۳۴۵ میلادی انجام داد. طاعون سیاه تنها دو سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۷ به اروپا رسید!2 طاعون سیاه که در سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۳ میلادی سراسر اروپا را فراگرفت، به گفته اوله یورگن بندیکتو، حدود ۵۰ میلیون نفر یا حدود ۶۰ درصد جمعیت قاره را به کام مرگ کشاند. این همهگیری بیسابقه نهتنها بزرگترین فاجعه انسانی تاریخ اروپا بود، بلکه ضربهای سهمگین بر ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و جمعیتی آن وارد کرد؛ چنانکه آثار و پیامدهایش تا قرنها بعد باقی ماند و مسیر تاریخ اروپا را برای همیشه دگرگون کرد.3 نهتنها دوران مغول بیتردید دورهای آکنده از دغدغههای نجومی بود، بلکه ستارهشناسی و پیشگویی ستارگانی به بخشی کلیدی از پروژههای دولتسازی در اواخر قرون وسطا و اوایل دوران جدید در تقریبا تمام گوشههای جهان اسلام بدل شد. برای همین برای فهم اندیشه سیاسی این دوران گریزی از مطالعه علوم غریبه نیست، چراکه شاهان و سلاطین دیگر صاحبقران بودند. اگر ستارگان میتوانستند بیماریها، همهگیریها، دگرگونی سلسلهها و آشوب را نازل کنند، حالا باید رام و مهار میشدند تا برکتشان به عالیترین سرچشمه مشروعیت امپراتوری بدل شود. امیر تیمور گورکانی بیتردید نخستین کسی بود که به چنین عنوانی در مقام یک فرمانروای جهانی دست یافت. این جایگاه کیهانی تیمور را به الهامبخش بسیاری از فرمانروایان مسلمان پس از او تبدیل کرد و او را به کانونی از تحسین و تقلید در میان آنان بدل ساخت.4 هرچند تیمور با احتیاط از ادعای آشکار این عنوان برای خود پرهیز میکرد -عنوانی که بعدها به نشانهای تیموری بدل شد- اما در عمل میراث چنگیزخان «کافر» و البته آمیخته با ستارهبینی را در زمینه اسلامی بازخوانی و بومی کرد.5 این الگو بهتدریج به نمونهای از «پادشاهی قدسی» تبدیل شد که بسیاری آن را الگویی مشترک در جهان اسلام در سدههای میانه میدانند.6
بهزودی، همراه با آشوبهای اجتماعی و سیاسی عصر مغول و فروپاشی چشمانداز سیاسی ایران پس از مغول از یک سو و طاعون سیاه و همهگیریهای مرگبار از سوی دیگر، که هر دو اینها از ویژگیهای رایج مقارنههای بزرگ بهشمار میآمدند، عنوان صاحبقران به الگویی سیاسی و مشروعیتبخش بدل شد که خاندانهای ترکی-مغولی مانند تیموریان و آققویونلو را به امپراتوریهای عصر مدرن در جهان اسلام مانند مغولان هند، صفویان و عثمانیان پیوند میداد.7 البته علوم غریبه سالهاست که از راهروهای آراسته و پاستوریزه دانشگاهها بیرون رانده شدهاند و وسواسهای سکولار محیطهای علمی را از «ویروسهای» خفیهگرایی پاک کردهاند.8 به ما گفتهاند که دیگر به این چیزها باور نداریم؛ چراکه ما «افسونزدایی» شدهایم و قصههای جادویی و پر رمز و راز حالا دیگر فقط خوراک شبهای کودکان است. اما این چیزی جز پروپاگاندای دانشگاهی نیست. علوم خفیه نهتنها در مشرقزمین همیشه پر رمز و راز ما زنده ماندهاند، بلکه همانطور که جیسون جوزفسن استورم در پژوهش درخشانش نشان داده، همیشه در قلب تجدد غربی، در فکر و زندگی روشنفکران انتقادی اروپایی و حتی در آثار و زندگی خود ماکس وبر، نظریهپرداز مشهور «افسونزدایی»، حضوری پررنگ داشتهاند.9
براساس دادههای یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۵ حدود ۷۳ درصد از آمریکاییها اعلام کردند که دستکم به یک باور ماوراءالطبیعی اعتقاد دارند. از این میان ۱۶ درصد تنها یک باور، ۱۴ درصد دو باور و حدود یک درصد به همه 10 پدیده اندازهگیریشده ازجمله ادراک فراحسی (ESP)، ارواح، طالعبینی و تناسخ اعتقاد داشتند. همچنین بر پایه دادههای «نظرسنجی دینشناسی بیلور» باور به پدیدههای فراطبیعی در ایالات متحده بهشدت رایج است: ۸۱ درصد به وجود فرشتگان، ۶۸ درصد به شیاطین و ۵۳ درصد به تسخیر شیطانی باور داشتند. گروههای درخور توجهی نیز به ارواح (۵۰ درصد)، مکانهای تسخیرشده (۳۷ درصد) و بشقابپرندهها (۲۴ درصد) باور داشتند.10 این هم از غرب عقلانی و عاری از سحر و افسون. چنین چیزی بهواقع و از نظر تاریخی، هرگز رخ نداده است. این بحث من را به نکته نخستم میرساند؛ اینکه اکنون بیش از هر زمان دیگری، وقت بازنگری در رویکردمان به علوم غریبه فرارسیده است. بیتردید دهه گذشته را میتوان هیجانانگیزترین دوره مطالعات علوم غریبه اسلامی در میان پژوهشگران غربی دانست. خاورشناسان و مستشرقین در قرن بیستم معمولا رویکردی گزینشی به تاریخ علم در جهان اسلام داشتند و غالبا علوم غریبه را با همان شرمساری آشنای استعماری از حوزه مطالعات اسلامی و تاریخ تمدن اسلامی حذف میکردند و در چارچوب نگاه سکولار به تاریخ علم میکوشیدند آن را از هر «آلودگی» به علوم غریبه بزدایند. بااینهمه و به یُمن تحولات چشمگیر پژوهشی در حوزه اسلامشناسی امروز بیش از هر زمان دیگری در موقعیتی هستیم که این واقعیت بدیهی را دریابیم: تاریخ علوم غریبه چشماندازی یگانه پیشروی ما میگشاید تا هم به درک ژرفتری از تاریخ اندیشه اسلامی در سدههای میانه و حتی دوران مدرن دست یابیم و هم چگونگی شکلگیری الگوهای امپراتوریهای نوین در جهان اسلام را بهتر بفهمیم؛ مسیری که پژوهشگران تازه در آغاز آن گام نهادهاند.11
برای فهم نکته دوم اکنون باید دوباره به مقارنه بزرگ سال ۲۰۲۰ بازگردیم. مبرهن است که ما شاهد رویدادی تاریخی در آسمان بودیم که آخرین بار نزدیک به 800 سال پیش امکان مشاهده آن فراهم شده بود. همانطور که به اختصار اشاره کردیم، این مقارنهها در تاریخ همواره با دو پدیده مهم همراه بودهاند: همهگیریهای بزرگ و آشوبها و دگرگونیهای سیاسی. پنج سال پس از این مقارنه «مغولی» بهروشنی میبینیم که همان چیزی که منجمان مسلمان از آن بیم داشتند، هر دو رخ دادهاند: از همهگیری جهانی کووید۱۹ گرفته تا جنگ روسیه و اوکراین، جنگ اسرائیل و فلسطین، جنگ اسرائیل و لبنان، سقوط سوریه و اکنون جنگ اسرائیل و ایران که امیدواریم ادامه پیدا نکند و صلح برجای بماند. ادوارد برنت تایلور که اغلب «پدر انسانشناسی مدرن» نامیده میشود، در کتاب «اقوام ابتدایی» که در سال ۱۸۷۱ منتشر شده بود، استدلال کرده بود که جادو برخاسته از قیاس نادرست است؛ یعنی ریشه جادو این است که انسانهای نخستین پیوندهای ذهنی را با رابطههای علی و معلولی واقعی اشتباه میگیرند. برای نمونه او به بومیان استرالیایی اشاره میکند که باور داشتند اگر طنابی را به بدن بیمار ببندند و سر دیگر آن را بمکند، میتوانند بیماری را بیرون بکشند که از نظر تایلور به این معنی بود که آنها پیوند نمادین را با کارایی واقعی پزشکی یکسان میگرفتند.12 در همین حال که برای شادمانی نگاه سکولار میتوانیم این همبستگیها را «قیاسهای نادرست» بدانیم، حداقل میتوانیم به سومین معنایی هم فکر کنیم که اغلب با مقارنههای بزرگ همراه دانسته شده؛ یعنی نوزایی و شکوفایی فرهنگها و ملتها و پیدایش دورانهای تازه. درحالیکه بغداد پس از یورش مغولان دچار افول شد (اما آیا واقعا فروپاشید؟ آیا واقعا به ویرانهای بدل شد که شرقشناسان دوست دارند ما باور کنیم؟)، در همان دوره، شهرها و کانونهای تازهای برای دانش و فرهنگ سر برآوردند. همانطور که فرانک گریفل بهخوبی بیان میکند: «اگر زندگی شهری در خراسان، خوارزم و ماوراءالنهر در این دوره ضربه سختی خورد، در جاهای دیگر ادامه یافت و حتی شتاب گرفت. اگر فلسفه در این سرزمینها افول کرد، در سوریه، مصر و آناتولی شکوفا شد. حتی بحران شهرها در نواحی شرقی ایران هم موقتی بود. مثلا اگر نیشابور و طبران در پی حمله مغولان تقریبا از میان رفتند، مشهد به مرکز تازه منطقه تبدیل شد و امروز بزرگترین شهر شرق ایران با سه میلیون جمعیت است. بلخ جای خود را به مزارشریف داد و گرگانج با خیوه جابهجا شد. فاصله این دو با شهرهای قبلی فقط نصف روز بود. هرات توانست بقا یابد و باشکوهترین دوره تاریخش را در دوران تیموریان و پس از آن تجربه کند».13
به همین قیاس، شاید بتوان دستکم امیدوار بود که هرجومرج و آشوبی که امروز در عرصه جهانی میبینیم، صرفا نشانههای افول نباشند، بلکه زمینهای باشند برای نوزایی ققنوسوار و عصر جدیدی که بسا برای ایران ما هم همچنان برگ زرین تاریخی دیگری باشد. این البته امیدی است که منجمان ما روزگاری با اطمینان به آن اشاره میکردند. قطعا تمسخر گذشته بهاصطلاح «خرافی» و تکرار الگوهای استعماری خاورشناسان قرن بیستم همچنان مانعی بر سر راه اندیشه ماست. این سادهترین واکنش به گذشتهای آشفته و پیچیده است؛ گذشتهای که برای ما که با زبان و منطق فکری گذشتگان خود آشنا نیستیم، غریب و ناآشنا به نظر میرسد. این شکار ساحران بارها و بارها تکرار شده و امروز بیش از هر زمان دیگری بیمعنی به نظر میآید. برای همین استعمارزدایی از نگاه ما به علوم غریبه شاید راهی باشد؛ هم به گذشته و هم به آینده. راهی به گذشته، زیرا همانطور که بیان شد، این رویکرد تاریخیترین و مسئولانهترین شیوه پژوهش است؛ روشی که میکوشد باورها و متون گذشتگان را مستقل از پیشداوریها و اهداف استعماری امروزمان بفهمد و جهان آنها را همانطور که بودند، بازسازی کند. این رویکرد اما راهی به آینده هم هست، چراکه نقد این نگاه استعماری به گذشته فضایی برای پذیرش و رواداری فکری ایجاد میکند؛ فضایی که شاید تنها مسیر ما برای ادامه زندگی در دوره مقارنههای بزرگ و بحرانهای جهانی باشد. در اینجا دو نکتهای که در این متن کوشیدم بیان کنم، به هم میرسند: احیای مطالعه علوم غریبه در علوم انسانی صرفا یک ضرورت دانشگاهی و تاریخی نیست که فقط رویکردی از منظر تاریخی قابل دفاعتر به گذشته ما ایجاد کند. هرچند ناگفته پیداست که همین فراروی از کلیشههای آشنای استعماری، کلیشههایی مانند خرافه، موهومات، اباطیل و خزعبلات، برای مواجهه با تاریخ طولانی علوم غریبه در تمدن اسلامی، خود بهتنهایی چرخشی میمون و مبارک به شمار میآید. اما این احیا یک ضرورت اخلاقی و سیاسی هم هست، زیرا در جهانی که استعمار در عریانترین و بسا قرننوزدهمیترین شکلش آن را در آتش آشوبهای سیاسی و جنگهای ویرانگر غرق کرده است، این تلاش و تمرین فکری میتواند راهی برای همدلی و پذیرش دیگری و یک شیوه انسانیتر زیستن پیش پای ما بگذارد. برای همین و در پایان این جستار کوتاه ذکر این نکته ضروری است که هدف این نوشته آن نیست که با تکیه بر امیدی سادهانگارانه به خوشخیالی منجمانه دامن بزند، بلکه تلاشی است برای تأکید بر اهمیت نگریستن به علوم غریبه، این دیگریِ مطرود شرقشناسی استعماری، بهمثابه تمرینی تاریخی، اخلاقی و سیاسی در مواجهه با تکثر جهانی که در آن زندگی میکنیم.14
***
1. Abū Ma‘šar, On Historical Astrology: The Book of Religions and Dynasties (On the Great Conjunctions), ed. and trans. Keiji Yamamoto and Charles Burnett, 2 vols. (Islamic Philosophy, Theology and Science: Texts and Studies, vol. XXXIII) (Leiden–Boston–Köln: Brill, 2000), 1:387.
2. Bernard R. Goldstein, “Gersonides,” The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2016 Edition), ed. Edward N. Zalta, https://plato.stanford.edu/entries/gersonides/.
3. Ole Jørgen Benedictow, The Black Death, 1346–1353: The Complete History (Woodbridge, UK: Boydell Press, 2004).
4. Azfar Moin, The Millennial Sovereign: Sacred Kingship and Sainthood in Islam (New York: Columbia University Press, 2012), 194; Hendrik Spruyt, “Lords of the Auspicious Conjunction: The Ottoman, Safavid, and Mughal Empires and the Islamic Ecumene,” in The World Imagined: Collective Beliefs and Political Order in the Sinocentric, Islamic and Southeast Asian International Societies, LSE International Studies (Cambridge: Cambridge University Press, 2020), 167–213.
5. Beatrice Forbes Manz, “Rule of the Infidels: The Mongols and the Islamic World,” in The New Cambridge History of Islam, ed. David O. Morgan and Anthony Reid (Cambridge: Cambridge University Press, 2010), 128–168.
6. Jonathan Brack, “Theologies of Auspicious Kingship: The Islamization of Chinggisid Sacral Kingship in the Islamic World,” Comparative Studies in Society and History 60, no. 4 (2018): 1143–1171.
7. Matthew Melvin-Koushki, “Early Modern Islamicate Empire: New Forms of Religiopolitical Legitimacy,” in The Wiley Blackwell History of Islam, ed. Armando Salvatore, Roberto Tottoli, Babak Rahimi, M. Fariduddin Attar, and Naznin Patel (Chichester: Wiley Blackwell, 2018), 351-375
8. Wouter J. Hanegraaff, Esotericism and the Academy: Rejected Knowledge in Western Culture (Cambridge: Cambridge University Press, 2012).
9. Jason Ānanda Josephson Storm, The Myth of Disenchantment: Magic, Modernity, and the Birth of the Human Sciences (Chicago: University of Chicago Press, 2017), 286-301.
10. Storm, The Myth of Disenchantment, 26-27.
11. برای این تحولات بنگرید:
Liana Saif and Francesca Leoni, “Introduction,” in Islamicate Occult Sciences in Theory and Practice, ed. Liana Saif, Francesca Leoni, Matthew Melvin-Koushki, and Farouk Yahya (Leiden: Brill, 2021), 1–40.
12. Edward B. Tylor, Primitive Culture: Researches into the Development of Mythology, Philosophy, Religion, Art, and Custom, vol. 1 (London: John Murray, 1871), 105-106.
13. Frank Griffel, The Formation of Post-Classical Philosophy in Islam (Oxford: Oxford University Press, 2021), 75.
14. برای نمونهای از ارتباط علوم غریبه و رویکردهای پسا استعماری بنگرید:
Matthew Melvin-Koushki, “(De)colonizing Early Modern Occult Philosophy,” Magic, Ritual, and Witchcraft 12, no. 1 (2017): 98–112
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.