|

طرحی برای توسعه ایران مستقل

استقلال ایران دیگر از سوی هیچ خیانت یا جهالتی مورد تشکیک و مناقشه نتواند بود. استقلال شرط لازم توسعه است، اما شرط کافی نیست. توسعه، با تعریف ساده افزایش پیوسته کمی و کیفیِ تولید و مصرف، محصول تاریخ جدید غرب در پانصد سال اخیر است. غرب نه کلیتی دارد، چنان‌که در همه این دوران غربی‌ها به ریختن خون هم اشتغال داشتند؛ نه از حدوث ناگهانی روح تسخیر و تصرف عالم برآمده، چراکه همه تاریخ گذشتهِ جهان مشحون از این روح بود و آشوری‌ها و حتی گذشته‌تر، سومری‌ها برای تسلیم و رضا و غم‌خواری معابد دیگران را ویران نمی‌کردند؛

طرحی برای توسعه ایران مستقل

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

کورش مرشد:  استقلال ایران دیگر از سوی هیچ خیانت یا جهالتی مورد تشکیک و مناقشه نتواند بود. استقلال شرط لازم توسعه است، اما شرط کافی نیست. توسعه، با تعریف ساده افزایش پیوسته کمی و کیفیِ تولید و مصرف، محصول تاریخ جدید غرب در پانصد سال اخیر است. غرب نه کلیتی دارد، چنان‌که در همه این دوران غربی‌ها به ریختن خون هم اشتغال داشتند؛ نه از حدوث ناگهانی روح تسخیر و تصرف عالم برآمده، چراکه همه تاریخ گذشتهِ جهان مشحون از این روح بود و آشوری‌ها و حتی گذشته‌تر، سومری‌ها برای تسلیم و رضا و غم‌خواری معابد دیگران را ویران نمی‌کردند؛ نه از متافیزیک یونان سرچشمه می‌گرفت که در این صورت باید کشور یونان نه عقب‌مانده‌ترین دولت غربی بلکه پیشرفته‌ترین آنها می‌بود؛ نه عالمی دارد و نه حوالتی نامحسوس و ماورایی...‌ بلکه فقط و فقط کسانی را پیدا کرد که فهمیدند و گفتند و عمل کردند که یک روش‌شناسی شناختی مهارتی معین به نام علم مکشوف است که باید یاد گرفت و به کار برد بدون عالم و حوالت و کلیات متافیزیکی؛ و صدق این آموزه را ژاپن به منصه ظهور رسانید و درستی آن را اثبات کرد. کشورهای عقب‌مانده باید با خرق عادات ذهنی خرافی، تجربه معجزه ژاپن را سرلوحه فهم روشنفکری خود قرار دهند و خود را از خرافات میراث عامدانه استعمار برهانند. بدون این ستردن و زدودن خرافات تلقینی استعمار سرنوشت توسعه ملل عقب‌مانده همچنان در ید استعمار باقی خواهد ماند. قدرت غرب جدید فقط و فقط از پیدایش و گسترش علم برآمد و نه از هیچ حواشی بی‌معنای دیگر. اما چگونه؟

تاریخ چه می‌گوید:

1. فرانسه کشوری است که همچون جمهوری ونیز از میراث مکتوب کافی برخوردار است. طبق این سوابق، در سال‌های 1875 تا 1900، ظرف 25 سال، با کاربست دیدگاه علمی و استفاده از تجربیات علمی‌شده تاریخی، محصولات کشاورزی را بالاتر از ده برابر رشد داد و انباشت ثروت آن موجب سرمایه‌گذاری‌های صنعتی شد. در حالی که فعالیت‌های صنعتی بر تولید زیورآلات و بدلیجات و تزیین کفش و کلاه تمرکز داشت، ایفل با یک کوره و نورد دستی آن‌هم در خانه خودش آهن‌آلات برج ایفل را تولید کرد تا ثابت کند فولاد از چوب برای کاربردهای خانه‌سازی مناسب‌تر است. توسعه فرانسه نه بر مدار صنعت، بلکه با کاربرد علم در کشاورزی آغاز شد.

2. تمرکز توسعه هلند بر گل لاله و پرورش علمی آن گذارده شد و مجموع کتاب‌هایی که در آن باره منتشر شد از جمع کتاب‌های کل تاریخ یک کشور عقب‌مانده مانند ایران هم‌‎عصر بیشتر بود.

3. تمرکز توسعه در انگلستان که مهد انقلاب صنعتی شد، بر افزایش تولیدات کشاورزی و دامی استوار بود. پشم دام آن کشور نه‌فقط پایه رشد صنایع نساجی خود، بلکه مبنای رشد مانوفاکتورهای فلاندر نیز بود. انباشت ثروت از این طریق منابع سرمایه‌گذاری‌های عظیم صنعتی را ممکن کرد. نکته آموزنده آنجاست که در انگلستان قبل از همه چیز به افراز زمین‌های کشاورزی و تعیین حدود آن پرداختند که نشان از تمرکز بر توسعه کشاورزی و حل مسائل آن دارد و نخستین نوآوری‌های صنعتی در تکمیل پمپ‌ها و اصلاح مشکلات آبرسانی ظاهر شد.

4. انباشت ثروت در کشور دنیای جدید آمریکا، قبل از هر چیز بر مزارع پنبه استوار شد که با برده‌داری اداره می‌شد و محصول آن صنایع نوپای نساجی انگلستان را تغذیه می‌کرد. تاریخ استقلال آمریکا مشحون از شواهد اراده آمریکایی‌ها به برگرداندن منافع عظیم پنبه‌کاری به خود است.

5. استالین که عاشق صنایع سنگین بود، اتهام تاریخی جنایت علیه شش میلیون نفر را نه برای صنعت بلکه سازماندهی جدید تولید کشاورزی و علیه خرده‌مالکان به جان خرید تا بتواند تولید کشاورزی را متحول کند و از انباشت ثروت آن سرمایه‌گذاری‌های سترگ صنعتی را صورت دهد. به تشخیص و توضیح ادوارد هالت کار، تاریخ‌دان سرشناس انگلیسی، در کتاب فاخر «انقلاب بلشویکی» که با ترجمه درخشان نجف دریابندری درآمده است، کشمکش‌های درون‌حزبی که منجر به سرکوب بسیاری از نزدیکان لنین شد، نتیجه مباحثات دامنه‌داری بود که درباره تعاونی‌سازی بخش کشاورزی در میان بود و اگر هرکس دیگری هم بود این درگیری‌ها اجتناب‌ناپذیر می‌بود.

6. و از همه آموزنده‌تر: مائوتسه تونگ، رهبر انقلابی که در تاریخ به انقلاب دهقانی نام‌گذاری شده، این اتهام را به جان خرید که نود هزار کوره مقیاس‎‌کوچک ذوب‌آهن را در روستاها مستقر کرده که قاتل منابع ملی است. اما او فهمیده بود که چین امکانی برای تولید و انباشت ثروت و سرمایه ندارد مگر به کمک تولیدات کشاورزی و تجربه مهارت تاریخی توده‌ها. و از اینجا بود که تمرکز خود را بر مناطق روستایی گذارد و اجازه داد ‌تولیدات کشاورزی علمی شود و تا حد امکان توسعه یابد. شاید بتوان گوشه‌ای از مناقشه با شوروی را نیز به این گرایش، که با گرایش صنعتی شوروی متضاد بود، به هوشمندی مائو نسبت داد. او می‌فهمید که صنعت بدون علم، ثمری جز انباشت زیان ملی ندارد و تنها راه تولید و انباشت سرمایه در چین، اتکا بر توسعه روستاها و علمی‌کردن تولیدات آن در حد ممکن است و صنعتی‌شدن با کمک علم و فناوری شوروی نتیجه‌ای جز وابستگی دائمی نخواهد داشت. و چنین شد که قریب بیست میلیون مدیر و نه آموزشیار ایدئولوژی در حزب تربیت شد و راه‌های گرایش بعدی را به توسعه صنعتی هموار کرد‌. اکنون همه می‌دانند که منشأ تجمع سرمایه برای توسعه صنعتی چین جدید چیزی نیست جز انباشت ثروت کشاورزی در سال‌های 1970 که تحولات جدید چین آغاز می‌شد. مجله «مانثلی ریویو»، ارگان مارکسیست‌های مستقل کالیفرنیا، مباحثه گسترده‌ای به راه انداخته بود که با حضور نامدارانی مانند پل سوئیزی، شارل بتنهایم، ماکسیم رودنسون و دیگران، مدت‌ها برقرار بود و همه گونه مباحث مانند چرخش چین به بازار و تجدیدنظرطلبی و...‌ مطرح می‌شد، اما این نکته مغفول ماند که تحول جدید چین قبل از هر چیز نشان گردش از تمرکز اقتصاد کشاورزی به صنعت است که محصول اجتناب‌ناپذیر انباشت سرمایه از محل تولیدات کشاورزی بود و چین را برای ورود به عصر تولید صنعتی آماده کرده بود. بدون این انباشت، تغییر مسیر به سوی صنعت میسر نمی‌شد.

7. در هندوستان، خانم گاندی به دانشمند فیزیک هندی دارای جایزه نوبل اعتماد کرد و مأموریت طراحی سامانه جامعی را داد تا دیگر در هندوستان قحطی دیگری نیاید. این گرایش علمی ظرف پنج سال منتهی به انقلاب سبز شد و هند را از کشوری قحطی‌زده به صادر‌کننده مواد غذایی مبدل کرد. مشروح ماجرا را ویلی برانت، صدر‌اعظم مشهور آلمان، در کتاب خود که به فارسی نیز درآمده نوشته است.

8. در مالزی که در ویترین هفت اژدهای جنوب شرقی آسیا قرار گرفت تا تبلیغ برای نئولیبرالیسم باشد، کسی یا کسانی فهمیدند که راز و رمز تکثیر درخت «پالم» روغنی چیست و تزریق این دانش، پایه انباشت ثروت و سرمایه‌گذاری‌های بعدی شد و نمود آن جنگل پالمی است که از فرودگاه تا داخل کوالالامپور گسترده است. اقتصاد شکوفای متکی به روغن پالم نتیجه این خودآگاهی علمی بود و نه چنان که نئولیبرال‌ها در بوق جهانی می‌دمند، از قبول سیاست‌های القایی. البته بدیهی است کشوری که ثروتی برای عرضه به جهان پیدا می‌کند، چاره‌ای جز قبول مقررات بازی ندارد، اما به‌عنوان یک درس نباید واقعیت را قلب کرد و ظهور یک ابتکار علمی را مکتوم داشت.

ما چه کردیم:

از اوایل سال‌های 1340 محور توسعه را صنعت قرار دادیم، بدون آنکه بفهمیم صنعت بدون علم جز تولید زیان انباشته ملی کاری نمی‌کند. نتایج این بی‌توجهی و اسارت در دست شعارهای استعماری اکنون قابل ارزیابی است: ما از‌جمله سه بسته صنعتی بزرگ و مهم ایجاد کرده‌ایم:

1. خودروسازی: که لزومی به شرح‌ حال آن نیست، اما تعمق در سرنوشت رقت‌انگیز آن آموزنده‌ترین درس‌ها را برای توسعه می‌تواند داشته باشد. هفتاد سال تاریخچه خودروسازی ما، همه انواع رژیم‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و البته مدیریتی را به خود دیده است، اما در همه حال این مأموریت استعمارنهاده را که باید سر سفره درآمد نفتی بنشیند تا به تولید زیان انباشته ملی بیفزاید، فراموش نکرده است و روشن‌ترین درس را می‌دهد که صنعت بدون علم، مولد ذاتی ثروت نیست و برای ادامه حیات باید منابع ملی به آن دائما تزریق شود، چه خصوصی باشد چه دولتی. اگر مؤسسین خوش‌نیت خصوصی خودروسازی بزرگ ما از پایین‌ترین مرتبه اجتماعی به همسایگی شاه در سعدآباد تهران و همسایگی ملک فهد در گران‌ترین خیابان لندن رسیدند، نتیجه معجزه بخش خصوصی نیست چراکه در اوایل سال‌های 1350 عملا ورشکسته بود و هویدا با ورود چهل هزار دستگاه خودروی هیلمن و پیش‌خور کردن حقوق کارمندان دولت و تزریق نقدینگی آن را سر پا نگه داشت. اگر این ضعف ذاتی را به مدیریت منسوب کنیم باید توجه کنیم که تا سال 57 تمام سطوح مدیریتی در اختیار کارشناسان انگلیسی بود و رنگ روپوش سختگیرانه‌تر از درجات ارتشی بر مدیریت آنجا حاکم بود. بالاخره باید در خط مشی توسعه‌ای خود بفهمیم و بپذیریم که خودروسازی بدون علم، مانند هر صنعت بدون علم دیگر، اثر بلندمدتی جز انباشت زیان ملی و لزوم تزریق درآمد نفتی ندارد و ثمر آن ماندن در گودال عمیق استعماری پذیرش نقش جهانی تولید نفت است که با موازین استقلال نوبرانه ما سازگار نیست.

2. فولادسازی: که از افتخارات مشعشع صنعتی تلقی می‌شود. ما تقریبا سی میلیون تن فولاد تولید می‌کنیم که همه آن فولاد نرمه با قیمت تقریبی نیم‌دلار در کیلو و جمعا 15 میلیارد دلار در سال است که کسر کوچکی از سرمایه‌گذاری‌های انجام‌شده برای آن است. بنا به تقریب‌های معمول جهانی تولیدکننده‌ای که سالانه کمتر از سرمایه‌گذاری‌اش تولید کند زیان‌ده است ولو با کمک نیروی کار مجانی و انرژی ارزان و سنگ آهن مزیتی و محیط زیست رایگان و بازار انحصاری و انواع رانت‌ها و سوبسیدها به حیات خود ادامه دهد.

3. پتروشیمی: که قریب یکصد میلیون تن در سال تولید دارد قریب 25 میلیارد دلار در سال صادرات دارد که نزدیک به کل تولید است و نسبت به سرمایه‌گذاری واقعی با احتساب همه هزینه‌های واقعی اقتصادی کسری کوچک و مبین تولید و انباشت زیان است حتی اگر با انواع یارانه‌ها مانند گاز و نیروی کار ارزان سر پا بماند.

چه نتیجه‌ای بگیریم:

صنعت بدون علم در حد کاربری و راهبری که ما داریم، موجب افزایش زیان انباشته ملی است و تا هنگامی که نتوانیم به آن علم تزریق کنیم همچنان زیان‌ده واقعی باقی می‌ماند ولو در دفاتر این گونه به نمایش درنیاید. درمان این بیماری مزمن در تزریق علم نهفته است. مثلا اگر بتوانیم در تنها 10 درصد از ظرفیت نصب‌شده صنعت فولاد خود محصولات دانش‌بنیانی مانند فولاد ضدزنگ تولید کنیم با توجه به 10 برابر بودن قیمتش، درآمد فولاد ما دو برابر می‌شود که یعنی رشد صددرصد آن هم تنها به مدد علمی‌شدن 10 درصد تولید بدون نیاز به سرمایه‌گذاری‌های کلان جدید. تحقق این آرزو با همین سخت‌افزار موجود بدون نیاز به هیچ‌گونه سرمایه‌گذاری جدید میسر است، اگر کسی یا کسانی از خیل عظیم مهندسین متالورژی بتوانند به فرایندهای موجود علم تزریق کنند.

اکنون به قول فیلسوف‌هایمان به عالم دیگری برویم:

ما قریب 150 میلیون تن سالانه محصولات کشاورزی داریم که محتاطانه‌ترین محاسبات میانگین قیمت آنها را کمتر از یک دلار بر کیلو برآورد نمی‌کند. از زعفران و گیاهان طبی و پسته و فندق و گردو و حبوبات و میوه‌جات گرفته که همه قیمت‌های جهانی چند دلاری دارند، تا گندم زیر یک دلار، برآورد ثروت کشاورزی 150 میلیارد دلاری کشاورزی واقع‌بینانه به نظر می‌رسد. حال به این ثروت هنگفت رشته‌های وابسته همچون دام و طیور و آبزیان و زنبورداری و غیره را هم اضافه کنیم تا ببینیم قدر و قیمت این بخش از تولید ملی تا کجا است و نسبت به درآمد‌های صنعتی و البته نفتی چه جایگاهی دارد و در ذهن متولیان و روشنفکران اقتصادی ما تا کجا مغفول و فراموش‌شده مانده است.

توجه کنیم ما این ثروت هنگفت را در شرایطی تولید می‌کنیم که نسبت به نصاب‌ها و ترازهای جهانی بسیار عقب مانده است. گندم ما کسری از تراز جهانی حتی کشورهای هم‌ارز برداشت می‌شود و گردوی ما که باید یکصدوپنجاه کیلو به ازای هر درخت برداشت شود هر سال به بهانه‌ای مانند سرمازدگی و قارچ سیاه و کرموشدن و غیره بار نمی‌دهد و حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.

حال رؤیا ببافیم که برای محصولاتی که با یک‌چهارم تا یک‌ششم ترازهای جهانی برداشت می‌شوند، با کمترین تلاش علمی، و نه با کمک دانش ژنوم و تشخیص ترتیب اسیدهای امینه در پروتئین، به راحتی می‌توان تولید را دو و سه برابر کرد و در این حال آیا لازم می‌شود که درست بعد از دفاع 12روزه عده‌ای به میدان آیند و برآورد کنند که برای ادامه تولید نفت و حفظ وضع موجود و نه بهسازی، به 300 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی محتاجیم؟ برای این ثروت قابل وصول القای پایه‌ای‌ترین خصایل علمی مانند توجه به جهان و مشاهده و تعریف مسئله و ایمان به حل مسائل با قدرت، مراجعه به منابع اطلاعات در دسترس و عادت به مداد و کاغذ و ثبت داده‌ها و غیره در مدرسه کافی است و نیازی به سخت‌ترین راه‌حل‌های سیاسی و اقتصادی ندارد چنان‌که در چین و هند به واقعیت رسید.

برای جمع‌بندی و نتیجه‌گیری، 

موردی واقعی و ملموس و مضمونی را بشکافیم:

ما منطقه‌ای داریم به نام «کلاردشت» با اقلیمی شگفت‌انگیز. از میدان مرزن‌آباد در جاده چالوس تا انتهای منطقه در پای «علم‌کوه»، جاده تقریبا 30 کیلومتر طول دارد. در دو طرف این جاده به طور تقریب و اما واقع‌بینانه، 300 بنگاه معاملات املاک قرار دارد. در هر بنگاه چند جوان، که عمدتا تحصیلات عالیه دارند، روزگار می‌گذرانند. یقینا با عالی‌ترین معیارهای اقتصاد آزاد محیطی رقابتی‌تر از این منطقه نمی‌توان یافت. اما این محیط سرشار از رقابت و کشمکش، ثروتی تولید نمی‌کند.

اگر عمق منطقه در دو طرف جاده را 15، 16 کیلومتر برآورد کنیم، به نظر می‌رسد وسعت منطقه را می‌توان حدود یک هزار کیلومتر مربع فرض کرد که اگر در هر کیلومتر مربع وجود یا لااقل امکان کشت 10 اصله درخت گردو را فرض بگیریم، می‌شود 10 هزار درخت گردو در منطقه کاشت که مطابق نصاب‌های جهانی از هر اصله 150 و از جمع آنها باید یک میلیون و 500 هزار کیلوگرم گردو در سال به دست آید که به قیمت امروز جهانی به 15 میلیون دلار در سال بالغ می‌شود. به این رؤیابافی می‌توانیم فندق محلی فوق‌العاده‌ای را اضافه کنیم که در سال‌هایی که هرازچندی بار می‌دهد کمتر از این نیست. به اینها می‌توان آلوچه‌ای محلی را افزود که همین سرنوشت را دارد و هرازچندی با همه کیفیت بی‌نظیرش بار می‌دهد. به اینها دو رؤیای کمی علمی‌تر هم اضافه کنیم. منطقه درخت انجیر نروکی دارد با هیئت بالابلند و بسیار زیبا که دائما انجیری می‌دهد در مقیاس انبوه اما غیرخوردنی. می‌گویند صمغ بسیار گران آن قابل صادرات است و بدون مراقبت، خود تکثیر می‌شود. حال خیال کنیم کسی پیدا شود و دریابد که چگونه می‌توان انجیرهای خوراکی منطقه را با انواع کیفی که دارند به این درخت وحشی پیوند زد. همچنین از میدان مرزن‌آباد تا نوشهر درختی داریم با نام محلی سور که سوزنی‌برگ و با الیاف بلند است و قابلیت صنعتی بسیار زیادی دارد. این درخت خودرو است و در داخل سنگ بتنی می‌روید و رشد می‌کند. حال رؤیا ببافیم که کسی یا کسانی بتوانند همچون مالزیایی‌هایی که درخت پالم را تکثیر کردند راز و رمز تکثیر آن را بیابند و عمل کنند، در نتیجه نه فقط شمایل زیست‌محیطی منطقه بلکه مناطق دیگر متحول می‌شود و منبع ثروت بزرگی نیز برای منطقه فراهم می‌شود.

جه درسی بگیریم:

یقینا اگر چشم‌ها شسته و به ثروت‌هایی از این دست گشوده شود نه فقط منطقه بلکه کل استان از نیاز به درآمدهای سخت‌آمد و بی‌قطعیت نفتی خلاص می‌شوند و مفهوم واقعی رشد درون‌زا متجلی می‌شود. مسئله آن نیست که چرا آن هزار جوان دانش‌آموخته‌ای که در بنگاه‌ها روزگار می‌گذرانند و به آخرین انتقادهای سیاسی مجهزند این ثروت مسلم را نمی‌بینند، مسئله آن است که در سلسله‌مراتب مدیریتی از کارشناس تا عالی‌ترین مقام اداری استان، حس و لمسی از این امکان ندارند و می‌گویند: «گردو همین است دیگر». در حالی که در کشورهای علمی گردو همین نیست. گردو را نمی‌کارند مگر به قصد برداشت 150 کیلوگرم از هر درخت در سال. اتساع این غفلت را می‌توان در گفته اخیر رئیس‌جمهور یافت که رؤیا می‌بافند که اگر مردم ۱۰ درصد در مصرف انرژی صرفه‌جویی کنند 16 میلیارد دلار گیر دولت می‌آید که با آن چه کار‌هایی که نمی‌توان کرد. مفهوم گفتمانی این آرزو همان است که منتظر آمدن پول از جایی ولو به‌حق هستیم اما به ثروت‌های بالقوه و کاملا در دسترس با اعتماد به خصایل علمی غفلت داریم و به جای ساخت و تولید ثروت دل به آمدن ثروت از جایی ولو مشروع می‌بندیم. بدون علم به هیچ‌جا نمی‌رسیم حتی اگر همه صنایع لبه تکنولوژی را پول بدهیم و بخریم و به همه‌جا می‌رسیم اگر چشم‌ها را بشوییم و به توسعه از پنجره دیگری نگاه کنیم. باید از تجربه کشورهای کلاسیک علمی درس بگیریم که بدون علمی‌کردن تولیدات موجود که کشاورزی بود، و نه صنعتی و انباشت سرمایه، توسعه نیافتند و از کشورهای موفق در حال توسعه درس بگیریم که ابتدا از داشته‌های خود که توانایی‌های سنتی کشاورزی بود با تزریق نگاه علمی ثروت اندوختند و بعد به رشد صنعتی پرداختند. توسعه بدون علم سرابی بیش نیست و بدون جذب علم در گودال استعمار نهاده عقب‌ماندگی به دیوارها چنگال می‌کشیم. 

برای تحقق این رؤیا باید و باید بدون تعارف و فارغ از قیود بیهوده، نظام آموزش رسمی را متحول و علمی کنیم، نه فلسفی و حکمی. واقع‌بینی علمی و جزئیاتی جز از طریق آموزش درست فیزیک و شیمی و ریاضی تحقق نمی‌پذیرد و سیم‌کشی ذهن نوآموزان با کلیات و موهومات نتیجه‌ای جز آن ندارد که روشنفکر ما در نفی امکان توسعه، نظریه امتناع و بن‌بست و انحطاط می‌بافد که از جنس متافیزیک یونان است، اما از هر جزئیات روشنی مانند جغرافیای معلوم تهی است. دولتمردان و اقتصاددان‌های سیاسی ما به دنبال منابع موهوم و خیالاتی می‌گردند که امکان تحقق ندارد و پیش‌نیازهای سنگینی همچون معامله استقلال نوبرانه دارد، اما به ثروت‌های واقعی و تحقق‌پذیر بی‌توجه هستند؛ چرا‌که توجه به این ثروت‌های واقعی و نه خیالاتی نیازمند ذهن علمی‌اندیش و جزئی‌نگر است و نه کل‌اندیش و موهوماتی. ثروت در دنیای جدید از جزئی‌اندیشی و دقت علمی فراهم می‌آید، نه از کلی‌اندیشی‌های متروک متافیزیک یونانی که دیگر در جهان اندیشه معاصر جایی جز موقعیت موزه‌ای و باستانی ندارد. نظام آموزشی که عمده منابع مالی ملی را می‌بلعد اما محصول آن فقط ده درصد داوطلبان ریاضی و فیزیک در کنکور است، راهی به توسعه ملی همپای استقلال نوبرانه و یکدانه ایران باز نمی‌کند. ساخت مدرسه و تجهیز فضاهای آموزشی به امکانات سخت‌افزاری گران خوب است، اما علاج واقعه نیست. باید در اسرع وقت روش‌ها را اصلاح کنیم ولو از دیگران در این راه کمک بگیریم. باید آموزش فیزیک، شیمی و ریاضی را در اسرع وقت به تراز کشورهای علمی برسانیم و این هدف نیاز چندانی به منابع مالی و امکانات سخت‌افزاری ندارد، فهم می‌خواهد و عزم و همت. نگاهی به سلسله انتشارات کتاب‌ها در مقیاس ملی نشان می‌دهد که در کشور قهرمان ناترازی‌ها، روشنفکران در چه وادی‌های فلسفی و حکمی سرگردانند و به‌جای تعریف و تشخیص علمی مسائل ملی کجا می‌گردند. تا نظام رسمی آموزش را متحول نکنیم، هنوز روشنفکر ما امتناع و انحطاط تمدنی را می‌سراید و اسیر رهنمود‌های شعب متافیزیک مانند نئورئالیسم کذایی خواهیم ماند. نگاهی به برخی گرایش‌های سیاسی و دولتی هم نشان می‌دهد بدون تحول در نظام آموزش رسمی و تشکیل اعتماد‌به‌نفس علمی برای تولید ثروت و نه مصرف درآمد نفتی، دولتمردان و اقتصاددان‌های سیاسی مؤثر ما همچنان به جای تدبیر و تدارک راه‌های تولید ثروت ملی در جست‌وجوی ثروت‌های بادآورده و سرمایه خارجی می‌مانند. شعار علمی‌شدن و علمی کار‌کردن خوب است، اما نیازمند تدبیر و تدارک واقعی است که نقطه سرآغاز آن جایی جز نظام آموزش رسمی نیست، آن‌هم نه در ساختمان و تجهیزات، بلکه در محتوا و روش‌ها. در این باره هر کمکی از دیگران بگیریم حلال است نه دریوزگی سرمایه‌گذاری خارجی.

تکمله نهایی برای محسوس‌کردن بحث

کشور ما در اقلیمی خشک و کم‌آب واقع است. میزان دریافت نزولات آسمانی ما از ‌صد میلیارد متر‌مکعب تا چهارصد میلیارد متر‌مکعب متغیر است که در آمارها با میانگین دویست‌و‌پنجاه میلیارد متر‌مکعب در سال معرفی می‌شود. از این آب شش تا هفت میلیارد متر‌مکعب را برای مصارف سالانه شرب و شهری و صنعتی و عمرانی برمی‌داریم، اما نود میلیارد متر‌مکعب را برای امور کشاورزی و تولیدات زراعی مصرف می‌کنیم. حال اگر آمار تولید 150 میلیون تن محصول کشاورزی را بپذیریم و آب مصرفی را به آن تقسیم کنیم، به مصرف میانگین 600 لیتر آب برای تولید هر کیلوگرم محصول کشاورزی می‌رسیم که نزدیک به شش برابر مصرف در کشور‌های علمی است و لذا توقع بی‌جایی نیست اگر امید ببندیم که با همین سخت‌افزارها و با همین سطح کشت با علمی‌کردن اذهان کشاورزان و نه با آوردن تکنولوژی‌های لبه علم بتوانیم در مدتی کوتاه تولید را دو برابر کنیم و از ارزش اضافی میانگین 150 میلیارد دلاری که عمده آن سود خواهد بود متمتع شویم، چنان‌که در هندوستان و چین شدند.

طرح این‌گونه مباحث عاری از سابقه تاریخی نیست. دکتر فریدون آدمیت، تاریخ‌شناس برجسته، علاوه بر بسیار خدمات علمی، در کتاب ارزشمند «ایدئولوژی نهضت مشروطیت»، مباحثات مجلس دوم مشروطه را گرد آورده و مورد گزارش تحلیلی قرار داده‌اند. در این گفت‌وگوها دو محور اصلی استقلال و توسعه برجسته است. اکنون بدون مداهنه باید پذیرفت که بسیاری از مطالبات استقلال‌طلبانه محقق شده است، اما در مسیر توسعه و دریافت راه رشد در این بیش از ‌صد‌و‌ده سال به بیراهه رفته‌ایم. رهبر مذاکرات توسعه صنیع‌الدوله است که بسیاری از طرح‌های بعدی مانند کشیدن راه‌آهن سراسری آن‌هم با بستن مالیات به قند و شکر و چای مرهون پیشنهادهای او است. او مؤکدا و مصرا محور و محرک توسعه ملی را رشد و ترقی فلاحت می‌داند؛ همان‌طور که همه کشورها قبل از قرن بیستم میلادی چنین می‌پنداشتند. او حتی نظام آموزش رسمی را در تعلیمات ابتدایی فقط و فقط برای روستاها می‌خواست؛ چرا‌که فقط از طریق تزریق علم و دانش به تولید فلاحتی امکان تولید و انباشت ثروت ملی را فراهم می‌کرد. حال این نگاه بلند را با وضع سال 1356 مقایسه کنیم. در این سال کمیته ملی پیکار با بی‌سوادی با مدیریت و رهبری کارشناسی یونسکو و با اعلام شکست برنامه‌های قبلی «مبارزه» و «پیکار» با بی‌سوادی، طرح جدید «جهاد ملی سوادآموزی» را آغاز به استقرار کرد‌. محوریت این برنامه جدید، سوادآموزی کودکان واجب‌التعلیم روستایی بود که از تحصیل رسمی جا می‌ماندند. همت بلند صنیع‌الدوله و همفکران او، چه‌بسا با مخالفت سرسختانه چهره‌های سرشناس فراماسونری مانند تقی‌زاده در مجلس و سپس ترور او به دست تروریستی که هرگز شناخته نشد، در تاریخ تجدد ایران مغفول ماند. جالب اینجاست که تعریض تقی‌زاده به وی حاوی همان چیزی است که امروز هم با آن درگیریم: ترقی جهان و واماندن ما اگر به دنبال آنها نرویم.

البته که ماهواره خوب است، الکترونیک تاج سر صنایع است و هوش مصنوعی ستاره قطبی پیشرفت است و پرداختن به آنها واجب، اما باید فهمید با آنها سرنوشت تمدنی ما عوض نمی‌شود، حال آنکه اگر تولید فلاحتی خود را چنان که صنیع‌الدوله آرزو داشت دو برابر کنیم، آنگاه 150 میلیارد دلار دستاورد را در هر کجا به‌ویژه برای علمی‌کردن جامعه هزینه کنیم، برکت می‌آورد و ضرایب فزاینده آن در اقتصاد بی‌نهایت است. سیصد میلیارد دلار مقروض‌کردن ملی با نام دهان‌پرکن جذب سرمایه خارجی فقط برای ادامه تولید فعلی نفت ثمری جز ادامه نقش معین استعماری فروش نفت به بار نمی‌آورد. اگر دانشگاه بین‌المللی ما در قزوین با همه احترام و ادبی که نسبت به تلاش‌های علمی‌اش در روبوتیک و الکترونیک باید مبذول داشت، به تجربه تاریخی و ارزشمند «باغستان»ها توجه می‌کرد، آن‌گاه در کنار فعالیت‌های روبوتیک، خیر عظیمی هم به مردم محروم سیستان‌و‌بلوچستان می‌رساندیم. آن باغستان‌ها را نیاکان نزدیک ما آباد کرده‌اند و ما اعقاب ناخلف مشغول خشک‌کردن درختان بادامش هستیم که اگر هر‌ساله بار می‌دادند، ثروت تولیدی‌شان از مجموع درآمد فعالیت‌های استان صنعتی فراتر می‌رفت. دانشگاه اگر این تجربه را مورد بررسی علمی قرار می‌داد که چگونه هدایت سیلاب‌های فصلی چنین ثروت متأسفانه متروکی را که ما برای آپارتمان‌سازی خشک می‌کنیم، فراهم آورده، می‌توانستیم با علمی‌کردن تجربه، آن را به سرزمین خشکی که همه‌ساله به قدر میانگین کشور بارش دارد اما در برهه کوتاه یکی دو روزه‌ و لذا با سخت‌ترین سیل‌ها دست‌به‌گریبان است، تسری دهیم.

و اگر مثلا در برازجان که در دهه 50 هنوز به سبب شرایط دهشتناک اقلیمی تبعیدگاه زندانیان سیاسی بود اما اکنون در فاصله ورودی شمالی تا خروجی جنوبی نشان چندین مؤسسه عالی را می‌بینیم، همت علمی بر کاهش آب مصرفی باغات گسترده اطراف می‌گذاردیم، نعمات آن ملی و سرنوشت‌ساز می‌شد. صنعت خوب است اما نه بدون علم. توسعه چنان‌که هندوستان و چین نشان دادند، اگر با محوریت کشاورزی و با هدف علمی‌کردن آن صورت نگیرد، امکان دیگری جز حراج استقلال دردانه به بهانه جذب  سرمایه خارجی ندارد. 

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.