عرفان، خیال و تأویل؛ از چرخ نیلوفری تا فرش خیال
در یادداشتهای پیشین، از مسیرهای مختلفی به ذهن تأویلی انسان ایرانی پرداختیم؛ از گرایش به رمز و ایهام در زبان تا فقدان روشمندی در تحلیل پدیدههای اجتماعی. این بار اما میخواهیم به ریشهای عمیقتر نگاه کنیم؛ نسبت ذهن تأویلی با سنت عرفانی و بازتاب آن در هنرهای تجسمی ایرانی.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
امین شاهد
پیشخوان: در یادداشتهای پیشین، از مسیرهای مختلفی به ذهن تأویلی انسان ایرانی پرداختیم؛ از گرایش به رمز و ایهام در زبان تا فقدان روشمندی در تحلیل پدیدههای اجتماعی. این بار اما میخواهیم به ریشهای عمیقتر نگاه کنیم؛ نسبت ذهن تأویلی با سنت عرفانی و بازتاب آن در هنرهای تجسمی ایرانی.
عرفان ایرانی یکی از کهنترین دستگاههای فکری است که زبان، معنا، تجربه، هستی و حتی زیبایی را در قالبی تأویلی و چندلایه سامان داده است. در این سنت، حقیقت نه در سطح پدیدار، بلکه در ژرفای باطنی اشیا و الفاظ جستوجو میشود. آنچه دیده میشود، صرفا حجابی است بر آنچه باید کشف شود؛ و این کشف، نه با عقل تحلیلی، بلکه با دل شهودی و ذوق سلوکی ممکن است. همین منطق، در طول قرون، نهفقط بر تفکر فلسفی و دینی ما، بلکه بر هنرهای ما نیز سایه افکنده است. خوشنویسی با آنکه رسانهای صرفا نوشتاری است، به میدان تجربه شهودی بدل میشود. کشیدن یک سطر نستعلیق، از منظر خوشنویس، نه انتقال معنا بلکه گونهای مراقبه تصویری است. در نگارگری نیز نسبت اجزا با کل، پرسپکتیو ذهنی، حضور فرشته و جن یا صحنههای تمثیلی، همه نوعی «بازنمایی تأویلی» از جهان است؛ جهانی که نه با چشم، بلکه با دل باید دید. اما همین کیفیت رمزآلود گاه از عرصه زیباییشناسی عبور میکند و به قلمرو «خیالزدگی» وارد میشود. در بسیاری از بازنماییهای تصویری معاصر که مدعی استمرار هنر سنتی هستند، با نسخههای احساسی، بیپرسش و مطلقنگر روبهرو میشویم؛ آثاری که بیشتر از آنکه تجربهای زیباشناسانه باشند، شمایلهایی از ذوق مذهبی یا احساسگرایانهاند. نمونه بارز آن، اسطورهسازیهای اغراقآمیز از کارهای محمود فرشچیان است. آثاری که در خود ممکن است کیفیتهای صوری و مهارتی داشته باشند، اما در مواجهه عمومی، اغلب به عنوان تصویرهایی از «مطلق زیبایی» یا «ذوق قدسی» ستایش میشوند، بدون آنکه مجالی برای تحلیل، نقد یا حتی تفسیر متفاوت باقی بماند.
اینجاست که ذهن تأویلی از سطح خلاقیت عبور کرده و به مانع شکلگیری گفتوگوی انتقادی بدل میشود. همه چیز به رمز و راز سپرده میشود و هرگونه پرسشگری به «بیذوقی» تعبیر میشود. عرفان و هنر، در کنار هم، به ابزار تثبیت ذهنیت خیالزدهای بدل میشوند که هیچ فضای تنفس تحلیلی برای مخاطب باقی نمیگذارد. در این زمینه، میتوان از نوعی «تأویلگرایی در خدمت تمجید» سخن گفت؛ تأویل بهجای اینکه راهی برای فهم باشد، بدل به ابزاری برای دورزدن نقد میشود. این رویکرد در گفتمانهای آموزش هنر نیز بازتولید میشود. در بسیاری از کلاسهای خوشنویسی یا نگارگری، پرسش از «چیستی محتوا» یا حتی «نسبت میان فرم و معنا» به عنوان انحرافی از سلوک هنری نگریسته میشود. ذهن هنرمند بهجای تمرین در دقت، وارد چرخهای از تکرار نشانههای آشنا، احساسات مشترک و خیالهای تثبیتشده میشود. در این وضعیت، ذهن تأویلی نهتنها راهی به فهم نیست، بلکه مانعی است برای تولید معناهای نو. ما در دل سنتی ایستادهایم که ظرفیتهای شگفتی برای تأویل، معنا و زیبایی دارد، اما اگر راه انتقاد را نبندیم. در غیر این صورت، ذهن تأویلی از ابزار آزاداندیشی به حافظ بنبستها تبدیل میشود. زمان آن رسیده که از «فرش خیال» عبور کنیم و فرش نقد را پهن کنیم؛ نه برای انکار سنت، بلکه برای گفتوگو با آن.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.