واکاوی وضعیت مبهم سیاست خارجی در گفتوگو با حشمتالله فلاحتپیشه
اروپا؛ بازجوی آمریکا در مذاکرات با ایران
پس از پایان جنگ ۱۲روزه، فضای سیاست خارجی ایران دچار نوعی ابهام شده است. نهتنها مسیر مذاکرات با آمریکا همچنان نامشخص و پر از چالش باقی مانده، بلکه کانالهای گفتوگویی مانند مذاکرات استانبول نیز عملا از ارائه افق روشن برای روابط ایران و اروپا ناتوان بودهاند. این وضعیت، نشانهای از ناهماهنگی در راهبرد سیاست خارجی تهران است .


به گزارش گروه رسانهای شرق،
پس از پایان جنگ ۱۲روزه، فضای سیاست خارجی ایران دچار نوعی ابهام شده است. نهتنها مسیر مذاکرات با آمریکا همچنان نامشخص و پر از چالش باقی مانده، بلکه کانالهای گفتوگویی مانند مذاکرات استانبول نیز عملا از ارائه افق روشن برای روابط ایران و اروپا ناتوان بودهاند. این وضعیت، نشانهای از ناهماهنگی در راهبرد سیاست خارجی تهران است .
از سوی دیگر، روابط پرتنش ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز مزید بر علت شده است. تهران از یک سو میکوشد استقلال راهبردی خود را حفظ کند و از سوی دیگر تحت فشار تحریمها به دنبال گشایشهایی در مناسبات دیپلماتیک است. اما تفاوت نگاهها در سیاستگذاری خارجی موجب شده ایران در وضعیت خاص راهبردی قرار گیرد. در این میان تهدیدهای مکرر اروپا به فعالسازی مکانیسم ماشه نیز همچنان بر سر دیپلماسی ایرانی سنگینی میکند.
این شرایط اگر تداوم یابد، نهتنها فرصتهای دیپلماتیک را از بین میبرد، بلکه هزینههای اقتصادی و ... برای کشور در پی خواهد داشت. شفافسازی راهبردها و یکدستسازی تصمیمگیری در سیاست خارجی ضرورتی فوری است، ازهمینرو به برای واکاوی دقیقتر وضعیت جاری، سراغ حشمتالله فلاحتپیشه رفتهایم تا ارزیابی این استاد دانشگاه و رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس دهم را جویا شوید. متن پیشرو ماحصل گفتوگو با این تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل است.
جناب فلاحتپیشه، میخواهم محوریت گفتوگو را مشخصا روی آسیبشناسی موجود سیاست خارجی ایران پس از جنگ ۱۲روزه باشد. از این منظر که بهتازگی عراقچی عنوان کرده که با «ویتکاف» همیشه و به صورت مستقیم، از طریق فضای مجازی تبادل پیام دارم و این اختیار به من داده شده است. اما همزمان اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه، تصریح میکند که بهزودی مذاکراتی با آمریکا نداریم و هر وقت منافع ایران اقتضا کند، تصمیم میگیریم و اعلام میکنیم. واقعا این میزان از تضاد مواضع که بدون شک یک وضعیت مبهم را به ذهن متبادر میکند، چگونه قابل تحلیل است؟ میشود که وزیر امور خارجه با مذاکرهکننده ارشد آمریکایی به صورت همیشگی و مستقیم در ارتباط باشد، اما سخنگو میگوید هنوز مذاکراتی در دستور کار نیست؟
بدون تعارف و صریح میگویم سیاست خارجی در ایران همواره گرفتار فرافکنی و شعارزدگی بوده است. کما اینکه به جز آمریکاییها، بیشترین وقتکشی دیپلماتیک در تاریخ سیاست خارجی در مذاکرات با اروپا انجام شد و مطمئن باشید اروپا در این دوره پساجنگ ۱۲روزه نقش بازجوی آمریکا را برعهده گرفته است و یقین داشته باشید مکانیسم ماشه بدون چراغ سبز و اطلاع آمریکا از سوی اروپا فعال نمیشود. در حالی که شما هفته گذشته و پیش از آغاز مذاکرات استانبول دیدید که مقامات وزارت امور خارجه یک هفته تمام دست به مصاحبه، سخنرانی، موضعگیری زده . اما دیدید که بعد از روز جمعه، اتفاقی برای روابط ایران و اروپا رخ نداد و هیچ اثری در کاهش تنشها نداشت و هیچ بنیان دیپلماتیک، حقوقی و فنیای را پیریزی نکرد.
موضوع مشخص مناسبات با واشنگتن است، اروپا به جای خود...
من از آن رو مذاکرات روز جمعه با اروپا را مطرح کردم که میتواند مؤید دیگری بر وضعیت خاص سیاست خارجی این روزهای کشور باشد. وگرنه به گفته شما نمیشود وزیر امور خارجه به صورت همیشگی و مستقیم با مذاکرهکننده ارشد آمریکایی در ارتباط باشد، اما مذاکرهای در کار نباشد؛ چون صمیمیترین دوستان هم هر روز با هم در ارتباط نیستند و جویای احوال هم نخواهند بود. پس وقتی عراقچی میگوید که به صورت همیشگی و مستقیم با ویتکاف در ارتباط است، قطعا درمورد مسائل متعدد، اختلافها، چالشها و بحرانهای جاری در روابط ایران و آمریکاست که این اختیار به عراقچی داده شده است. حالا این سؤال وجود دارد که وقتی این اختیار به وزیر داده شده تا این کانال ارتباطی حداقلی بعد از جنگ ۱۲روزه حفظ شود و اصطلاحا یک خط ارتباطی قرمز به وجود آید که از تصاعد بحران جلوگیری کند، چرا نباید مذاکرات کلید بخورد که بحران را به کل حل کند.
شاید آغاز مذاکرات و برداشتن یک پله بالاتر نیازمند برخی تمهیدات و تضمینهایی است که هنوز فراهم نیست؟
وقتی اجازه تماس هست، چرا اجازه مذاکره نیست؟ چون مذاکره کماکان تابو است. اجازه دهید به مذاکرات اروپا بازگردم. از گذشته جریانهای رادیکال در داخل کشور مذاکره را به یک تابو تبدیل کردهاند و این باعث شده ایران بزرگترین فرصتسوزیهای تاریخ دیپلماسی جهان را در مذاکرات با غرب به نام خود ثبت کند. اگر بعد از جنگ تحمیلی هشتساله، ساعات مذاکرات بین ایران با غرب را جمع ببندیم، بیشترین و پرحجمترین مذاکرات بین ایران و غرب شکل گرفت که به نتیجه نرسید که در تاریخ بینالملل تقریبا بیسابقه است. برای مثال در دوره سیدمحمد خاتمی، با وجود آنکه رئیسجمهور به دنبال سیاست تنشزدایی بود و اصل تنشها هم با آمریکا بود، اما هشت سال مذاکره با اروپا در دولت اصلاحات ادامه پیدا کرد و اروپا نیز با سازوکاری به نام «گفتوگوی انتقادی» ما را در یک دام دیپلماتیک قرار داد و زمان دیپلماسی باز خاتمی برای تنشزدایی با آمریکا از دست رفت. در نهایت هیچ دستاوردی هم برای ما نداشت و بعد از آن هم با روی کار آمدن بوش، ایران به عنوان بخشی از محور شرارت اعلام شد.
پس همانگونه که شما آن انتقاد را مطرح کردید، من هم این سؤالم را دارم که مقامات وزارت امور خارجه با علم به اینکه در مذاکرات، اروپاییها قدرت و توان انجام هیچ کاری را ندارند و نتوانستند حتی آبباریکه اینستکس را به نتیجه برسانند، اکنون در مذاکرات استانبول به دنبال چه هستند؟ مطمئن باشید که اروپاییها اکنون فقط بازجوی آمریکا هستند و چیزی از مذاکرات با اروپا عاید ما نمیشود. اکنون اروپا برای اعاده حیثیت خود وارد مذاکره شده و نقش بازجوی آمریکا را بر عهده گرفته است و همین اعاده حیثیت، وقت دیپلماتیک طلایی ایران را در تنشزدایی با آمریکا میکشد. واقعا هیچ منطقی قبول نمیکند که اکنون میز مذاکرات مسقط نیمهکاره رها شود و سراغ مذاکرات استانبول برویم که از دل آن هیچ سودی برای ایران شکل نخواهد گرفت.
از مسقط و رم تا استانبول شاهد یک تلورانس دیپلماتیک بودیم که در پنج دور مذاکره تهران و واشنگتن، اروپا را کنار گذاشت و اکنون در ترکیه مذاکرات با اروپا و ایران کلید خورده است. این تلورانس هم بر شدت ابهام و سردرگمی در سیاست خارجی ایران بعد از جنگ ۱۲روزه میافزاید...
نکته مهمی در سؤال شما وجود دارد که میخواهم از زاویه دیگری به آن بپردازم. از منظر من آنچه در پنج سال اخیر در سیاست خارجی روی داد، یک آسیب بود و دیپلماسی کشورمان گرفتار این وضعیت شد.
چطور؟
زمانی که این تحلیلهای انتقادی از زبان کسانی مانند من مطرح میشود، این ادعای تکراری وجود دارد که گویا نقش آمریکا و اسرائیل نادیده گرفته میشوند. اما تأکید میکنم آنچه در این پنج سال شکل گرفت، یک فتنه اسرائیلی بود. بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، در اولین رسانهای که این مسئله را مطرح کردم، طی گفتوگو با شما و در همین روزنامه «شرق» بود. من بارها گفتم که بعد از ۷ اکتبر، یک فتنه اسرائیلی در حال شکلگیری است و ایران با هوشیاری باید از این فتنه دوری کند. ما با دو سیاستمدار خبیث در تاریخ سیاست خارجی دنیا مواجه هستیم و در عالم سیاست خارجی بهندرت پیش میآید که دو سیاستمدار خبیث با عزم راسخ تجاوزکارانه به این شکل در کنار هم قرار بگیرند و این دو سیاستمدار خبیث، بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ هستند.
پس وقتی تکلیف دشمن روشن است و میدانید چنین فتنهای در حال شکلگیری است، باید روی سخن انتقادی و سیبل آسیبشناسی من به سمت مقامات داخلی کشور و مشخصا دستگاه سیاست خارجی باشد که چرا در این مدت بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، مسیری طراحی نشد که ما از دام فتنه اسرائیل و آمریکا مصون بمانیم؟
آنچه در ایران تابو بود، مذاکره با آمریکا بود، نه توافق با آمریکا و وقتی هم تابوی مذاکرات شکسته شد، واقعا میتوانستیم در مذاکرات مسقط به نتیجه و توافق نهایی برسیم و گرفتار این فتنه آمریکایی و اسرائیلی نشویم. پس وقتی شما در سؤال نخست موضوع رابطه مستقیم عراقچی و ویتکاف را مطرح میکنید و از سوی دیگر سخنگوی وزارت امور خارجه هنوز تاریخی برای آغاز مذاکرات مطرح نمیکند، ناظر به همین اشتباه است و تصور این بوده که در طول این سالهای بعد از انقلاب اسلامی، مذاکره با آمریکا تابو است. همیشه این تصور غلط مبنای کار بوده که ما با اهرم مذاکرات غیرمستقیم با آمریکاییها، آنها را تحقیر میکنیم.
ایکاش که ما مذاکرات را با آمریکا مستقیم انجام میدادیم و به توافق میرسیدیم، اما در فتنه آمریکایی-اسرائیلی گرفتار نمیشدیم و کشور در دام جنگ نمیافتاد. ما دو تابو داشتیم: یک تابو مذاکرات با کل ساختار حاکمیت آمریکا بود که در دوره اوباما شکسته شد و تابوی دوم مذاکره با دولت دونالد ترامپ بود که آنهم در مذاکرات مسقط شکسته شد. وقتی این دو تابو شکسته شده است، الان هم بعد از جنگ ۱۲روزه، میز مسقط نیمهکاره رها شده و دنبال میز مذاکره در استانبول هستیم. مطمئن باشید از دل این مذاکره در ترکیه، آبی برای ایران گرم نمیشود، چون در نهایت اروپا هر کاری که بخواهد انجام بدهد، با دستورالعمل آمریکا خواهد بود.
البته من هم با تحلیل شما همراستا هستم که مذاکرات نهایی در گفتوگوی بین تهران و واشنگتن خلاصه میشود و طرفهای اصلی پرونده هستهای ما، ایران و آمریکا هستند، اما همواره یک نگاه بینابینی هم وجود دارد که میشد در کنار میز مذاکره مسقط و رم، میز مذاکره با اروپا را هم کلید زد. به هر حال این اروپا در دولت اول دونالد ترامپ جلوی اقدامات واشنگتن برای فعالسازی مکانیسم ماشه را گرفتند. در کنار آن، دو عضو از سه عضو اروپایی برجام هم عضو دائم شورای امنیت و دارای حق وتو هستند که میتواند وزن اروپا را بالا ببرد. پس میشد مذاکرات موازی را در دستور کار قرار داد؟
نکته شما تا حدی درست است، اما نقش مثبت اروپا در عدم فعالسازی مکانیسم ماشه در دولت اول ترامپ نمیتواند توجیهکننده نقش مخرب آنها در شرایط کنونی باشد. کمااینکه در طول تمام این سالهای بعد از خروج دونالد ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸، اروپا نتوانست کوچکترین قدم عملی برای کاستن تحریمها بردارند و حتی بخشی از این عملیات فشار اقتصادی و تحریمها را هم خود اروپاییها برعهده گرفتند. الان هم دوباره تکرار میکنم که اروپا در استانبول به دنبال اجرای پروژه فشار آمریکاست و درواقع نقش بازجوی آمریکاییها را در مقابل ایران برعهده گرفته است.
در یک مثال، مجموع مناسبات اقتصادی ما با عراق چند برابر مجموع مناسبات اقتصادی ما با ۲۸ کشور اتحادیه اروپایی است. پس میبینید که در شرایط کنونی، واقعا وضعیت سیاست خارجی دچار یک ابهام است؛ چراکه کانونهای بحران را نمیبینند و تمرکز توان خود را در مذاکرات با اروپا صرف میکنند که نهایتا خروجی در پی ندارد. من معتقدم اکنون هم جنگ یک واقعیت است و هم مذاکره. اگر قرار است بین جنگ و مذاکره بمانیم، شرایط بدتر میشود. برای برونرفت از این وضعیت، باید مذاکره با خود آمریکاییها کلید بخورد. گفتوگو با دیگر طرفها، از چین و روسیه تا تروئیکای اروپا، فقط و فقط وقتگذرانی است.
بنابراین حداکثر انرژی که باید برای مذاکره با اروپا گذاشته شود، از طریق سفرای مقیم کشورمان در دولتهای اروپایی است، نه اینکه وزارت امور خارجه تمرکز و توان دیپلماتیک خود را که باید برای مذاکرات با آمریکا صرف کند، با اروپاییها کار بگیرد که میدانیم در عمل، بازجوی آمریکاییها هستند و همان کاری را انجام میدهند که ترامپ و کاخ سفید از آنها میخواهد. کشوری که بین جنگ و مذاکره در آمد و شد است، نباید دیپلماسی خود را صرف گفتوگو با اروپاییهایی کند که استقلال عمل ندارند. نباید به گونهای عمل کند که حساسیتها را بیشتر کند و در تیررس کشوری مانند آمریکا قرار بگیرد. ما به یک راهبرد جدید نیاز داریم که نه دچار ارعاب، ترس و نگرانی باشیم و نه به دنبال جنگ و بازی دوباره در زمین و دام نتانیاهو باشیم.
حالا که به میز استانبول اعتقاد ندارید، کسانی معتقدند در راستای همین نکته شما برای تعریف یک راهبرد جدید، سیاست خارجی باید میانجیگران و طرفهای جدیدی برای میزبانی از مذاکرات با آمریکا تعریف شود که از نامزدهایی مانند چین و نروژ نام برده شده است. خودتان چه کشوری را واجد بهترین شرایط برای مذاکرات با آمریکا میدانید؟
قطعا کشوری دارای بهترین و بیشترین شرایط لازم در زمینه میزبانی از مذاکرات ایران و آمریکاست که برای خود منافع واسطهای تعریف نمیکند و به نظر من، خود عمان یا قطر کماکان بهترین گزینهها هستند. درصورتیکه چین و نروژ و حتی ترکیه دارای منافع واسطهای هستند. به طریق اولی، روسیه که اصلا طرف صادقی برای هیچ پروسه دیپلماتیکی بین ایران و غرب نبوده و نخواهد بود. از یک تجربه شخصی خودم درباره نروژ یاد کنم. زمانی که برای پیگیری یک میلیارد دلار توافق تجاری نروژ در دوره برجام به این کشور سفر کردم، بهوضوح مشاهده کردم که این کشور بعد از خروج دونالد ترامپ از برجام، هیچگونه علاقه و تمایلی برای ازسرگیری مناسبات اقتصادی و تجاری با ایران ندارد. کشوری در این قواره که استقلال سیاسی و دیپلماتیک نداشته باشد، قطعا استاندارد لازم برای میزبانی از مذاکرات را ندارد. ضمن اینکه چینیها، هم به واسطه جنگ تعرفهها و هم به واسطه مسئله تایوان، بیشترین اختلافات را با آمریکا دارند و آنها هم بیشترین منافع واسطهای را برای خود تعریف کردهاند، از کارت مذاکرات ایران و پرونده هستهای ما در راستای منافع خود استفاده میکنند. بقیه کشورها هم چنین وضعیتی را کمابیش دارند. بنابراین به نظر من، دوباره باید مذاکرات در خود عمان یا قطر انجام شود.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.