طعم گیلاس و عطر بهارنارنج
از فیلمهای بهاصطلاح «مسئلهدار» در سینمای ایران یکی هم «طعم گیلاس» از زندهیاد عباس کیارستمی است. در آن سالها وزارت ارشاد از ارسال این فیلم با وجود انتخاب برای مشارکت در فستیوال جهانی کن و دعوتی که از سوی دبیرخانه آن جشنواره شده بود، ممانعت میکرد، اما خوشبختانه دستگاه دیپلماسی دریافت که دیدهشدن این اثر در آن رویداد تا چه حد میتواند در معرفی فرهنگ این سرزمین مؤثر باشد و با پیگیری آنها و البته جامعه هنری، امکان این کار فراهم شد و در نتیجه مهمترین جایزه دریافتشده به دست سینماگران ایرانی تا آن روز، نخل طلای کن، حاصل این حضور است.
از فیلمهای بهاصطلاح «مسئلهدار» در سینمای ایران یکی هم «طعم گیلاس» از زندهیاد عباس کیارستمی است. در آن سالها وزارت ارشاد از ارسال این فیلم با وجود انتخاب برای مشارکت در فستیوال جهانی کن و دعوتی که از سوی دبیرخانه آن جشنواره شده بود، ممانعت میکرد، اما خوشبختانه دستگاه دیپلماسی دریافت که دیدهشدن این اثر در آن رویداد تا چه حد میتواند در معرفی فرهنگ این سرزمین مؤثر باشد و با پیگیری آنها و البته جامعه هنری، امکان این کار فراهم شد و در نتیجه مهمترین جایزه دریافتشده به دست سینماگران ایرانی تا آن روز، نخل طلای کن، حاصل این حضور است. این جایزه از سوی آقای کیارستمی به مردم ایران اهدا شد و در موزه سینما جای گرفت. کار دیگری از آقای کیارستمی باز هم جایگاهی چنین یافت: «خانه دوست کجاست؟» که این روزها احمد احمدپور، بازیگر نوجوان آن سالها، متأسفانه روی در نقاب خاک کشید. این فیلم بهعنوان بهترین اثر از سوی انجمن منتقدان جشنواره فیلم لوکارنوی سوئیس برگزیده شد و پلنگ برنزی آن جشنواره را دریافت کرد. همچنین از جشنواره کن جایزه هنر و تجربه را به دست آورد و جایزه بهترین کارگردانی و جایزه ویژه هیئت داوران در پنجمین جشنواره فیلم فجر را از آن خود کرد. این هر دو اثر با آنکه وجهی «پروپاگاندا» ندارند و از سوی دیگر منتسب به سینمای دینی نیستند، اما روایتی را بیان میکنند که در فهم بسیاری از منتقدان، بهویژه مفسران خارجی، نمونهای از سینمای معنوی شناخته شدهاند.
زمانی در وزارت ارشاد چکیدهای از کتابی دریافت کردم که نویسنده یا نویسندگان خارجی (شاید فرانسوی یا کره جنوبی) با همین رویکرد به آثار این هنرمند نگریسته و درباره آن سخن گفته بودند. در آن سالها برای اینگونه آثار به ترتیب عنوان سینمای ماورا، معناگرا و حقیقت به کار میرفت، اما به نظر میرسد این واژهها رفتهرفته از معنای واقعی تهی شده و مقصود را نمیرساند و جای خود را به سینمای مناسکزده داده است. میدانیم هنر جدید و سینما پیشینهای درخشان در غرب عالم دارد و از جهات تکنیکی برتری با آنهاست، اما آنچه سینمای ایران را متمایز میکند، جنبههای فناورانه نیست، بلکه نوع نگاه و نحوه روایت است که آن را بر فراز نشانده است و کمتر جشنواره مهمی در عالم وجود دارد که خود را از تجربه سینمای ایران بینیاز بداند. خانم نهال تجدد، نویسنده ایرانی و همسر ژان کلود کاریر چهره نامدار هنری، در کتاب خواندنی «ایرانیتر» بیان میکند که آثار کیارستمی در بیرون از ایران موجب خنثیشدن ادبیات و گزارشهای تصویری آثاری مانند «بدون دخترم هرگز» -که فیلمی اغراقشده درباره سیاهی جامعه ایرانی است- شد. آقای کیارستمی جز در حوزه هنری، به ادبیات دلبستگی ویژهای داشت و با خواندن مکرر آثار مولوی، سعدی، حافظ و از معاصرها نیما یوشیج و برخی دیگر، گزیدههایی انتخاب کرد و آنها را در برابر دوستداران فراوانش قرار داد. بهواقع او به درون جان ایرانیان که با شعر جدید و قدیم آمیخته است، راه یافته بود و همین، نگاه او را متفاوت میکرد و البته به شیوه بیان متناسب با دنیای امروز دست یافته بود.
شعر، زبان جهان ایرانی است. ایرانی از کودکی تا مرگ در احاطه شعر است؛ لالاییها، ضربالمثلها، متلها، سوگنامهها، عاشقانهها، عارفانهها، آداب و رسوم همه به زبان شعر هستند. بهواقع اگر جامعه ما شعر نداند و نخواند، زبان مادری خود را فراموش کرده است. باری میتوان برای آثار کیارستمی تعبیر «سینمای شاعرانه» را به کار گرفت؛ واژهای که ژانرهای مختلف را در بر میگیرد و نمونههای متفاوت آن را میتوان در فیلمهای اجتماعی، کودک، طنز و حتی دفاع مقدس دید و همچون «بچههای آسمان» مجید مجیدی یا «مزرعه پدری» رسول ملاقلیپور یا «لیلی با من است» کمال تبریزی؛ اینگونه آثار با وجه انسانی از دیگر فیلمهای جنگی دنیا که ماجراجویانه است و وصف هیجانی در آنها غلبه دارد، متمایز میشوند. متأسفانه در سالهای اخیر گیشه همه چیز را تحتالشعاع قرار داده و تب جلوههای ویژه و هوش مصنوعی، استواری متن و روایت شاعرانه را به حاشیه برده است. درحالیکه سینمای ایران برای نفوذ به ذهن و قلب مخاطب جهانی راه و روش خود را داشت. سینمای شاعرانه همچون خود شعر ساحتهای مختلف وجود را در بر میگیرد؛ مانند شعر حماسی، شعر مذهبی، شعر ملی و عاشقانه و عارفانه. در قالبهای گوناگون دوبیتی، قصیده، غزل، مثنوی و شعر نو و انواع آن. ایران را در جهان، کشور شعر و شاعران میشناسند و این را میتوان به وجوه گوناگون زندگی بسط داد. اینک که شیراز دوباره قرار است پایگاه جهانی سینمای ایران شود، بازگشت به این نگاه در سینما و پشتیبانی از آن شاید بتواند یکی از راههای برونرفت هنر شناختهشده سرزمین ما از انزوای کنونی در محافل نقشآفرین جهانی باشد. شیراز نخستین شهری بود که همزمان با تهران در دوره مدیریت من در ارشاد در سال 1379 جشنواره فیلم فجر در آنجا برگزار شد و کارگردانهای برجستهای همچون مجیدی، بیضایی، فرمانآرا، مهرجویی و شاید تقوایی آثار خود را در آنجا به نمایش گذاشتند. یکی از خبرنگاران، مراسم باشکوه آن سال را در شیراز با تعبیر جشنواره عطر بهارنارنج ماندگار کرد.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.