پیروزی درسآموز ممدانی
افتخار برای چه کسی، عبرت برای چه تفکری؟
انتخاب زهران ممدانی، جوان شیعهتبار ساکن نیویورک، بهعنوان شهردار این شهر، در سپهر رسانهای ایران، بازتابهایی دوگانه و عمیقا متناقض داشت؛ تناقضهایی شاید برخاسته از تناقضات درونی خودمان.
انتخاب زهران ممدانی، جوان شیعهتبار ساکن نیویورک، بهعنوان شهردار این شهر، در سپهر رسانهای ایران، بازتابهایی دوگانه و عمیقا متناقض داشت؛ تناقضهایی شاید برخاسته از تناقضات درونی خودمان. از یک سو تحلیلگران مستقل، آن را نشانهای از پویایی دموکراسی در آمریکا و ظرفیتهای اغلب نامکشوف نظامهای باز (اگرچه در ساختاری پرنقص) دانستند؛ درحالیکه از سوی دیگر، بخشهایی از جریان محافظهکار با شور و شعفی آشکار، از «پیروزی یک شیعه در قلب امپراتوری غرب» سخن گفتند؛ گویی این رویداد تأییدی بر حقانیت گفتمان سیاسی این طیف سیاسی است.
واقعیت آن است که انتخاب زهران ممدانی، نه محصول «پیامهای ایدئولوژیک» از شرق، بلکه «خروجی طبیعی یک نظام دموکراتیک در غرب» است؛ نظامی که با وجود همه انتقادات توانسته فرصت برابر برای اقلیتهای دینی، نژادی و جنسیتی فراهم کند؛ امری که متأسفانه در ساختارهای بستهتر سیاسی جهان کمتر دیده میشود. کیفیت دموکراسی در هر جامعهای را باید از مرزهای امکان مشارکت اقلیتها سنجید. وقتی در کشوری مانند آمریکا، یک جوان مسلمان شیعهتبار با گرایشهای آشکار سوسیالیستی و چپگرایانه میتواند در رقابتی آزاد، رأی میلیونها شهروند را با وجود مخالفتهای عیان و گسترده رئیسجمهوری مانند ترامپ و مانعتراشیهای بافتار سیاسی مسلط تندرو و افراطی، به دست بیاورد و بر صندلی شهرداری نیویورک بنشیند، درواقع نشان از ظرفیت نهادی دارد، نه نفوذ ایدئولوژیک خارج از مرز. تناقض دقیقا در آنجاست که همان جریان سیاسی در ایران که امروز از پیروزی ممدانی شادمان است، در سالهای گذشته، حتی با استناد به تفسیر به رأی از آموزههای دینی، در برابر عضویت سپنتا نیکنام، شهروند زرتشتی یزد، در شورای شهر ایستاد...
یعنی همانجا که یک نظام انتخاباتی محلی میخواست تنوع دینی را بپذیرد، یک قرائت غریب ایدئولوژیک، سد راه دموکراسی شد.
این رویکرد حذفی البته به اقلیتهای دینی محدود نمانده است؛ همین جریان در سالهای متمادی با استفاده از ابزارهای نظارتی، حتی چهرههای مذهبی، روحانیون مشهور و شخصیتهای شناختهشده درون نظام را به بهانههای مختلف از دایره رقابت خارج کرده است. در چنین زمینهای، شادی از انتخاب ممدانی بیش از آنکه از ایمان به برابری انسانها ناشی شود، نشانه تعارض درونی گفتمان محافظهکار ایرانی -بهویژه در لایههای تندرو آن- است؛ گفتمانی که از «اسلامگرایی» سخن میگوید اما در عمل، بر «انحصار قدرت» اصرار دارد.
برای درک بهتر جایگاه زهران، باید به زمینه فکری و تباری او هم نگاهی انداخت. پدرش، محمود ممدانی، از چهرههای برجسته اندیشه پسااستعماری است. اما نکتهای که در این «ذوقزدگی داخلی» نادیده گرفته میشود، پیشینه مادر او، یعنی میرا نایر (کارگردان شهیر هندی) است که تباری هندو دارد. زهران، در چنین زمینهای، فراتر از مرزهای قومی یا مذهبی رشد کرده است. او مدافع سرسخت حقوق زنان، رنگینپوستان و اقلیتهای دیگر بوده و در سخنرانیهایش از ضرورت برابری دستمزد، حق انتخاب در سبک زندگی و مبارزه با تبعیض نژادی سخن گفته است (مفاهیمی که در گفتمان رسمی لایههای تندرو محافظهکار ایرانی، اغلب با برچسب «غربزدگی»، «فمینیسم افراطی» و حتی «کمونیسم» کنار گذاشته میشوند).
جالب آنکه اگر ممدانی در فضای سیاسی ایران فعالیت میکرد، احتمالا همین جریان منتقد امروزِ غرب، نهتنها او را به «وابستگی فرهنگی» متهم میکردند، بلکه شاید به واسطه ریشه مادری نطفه او را محل اشکال میدانستند. با این حساب، کسانی که از پیروزی ممدانی «ذوقزده» هستند، درواقع از شکست ایدههای خودشان «خوشحال» هستند: او نماد سیاستی است که بر گفتوگو، برابری و حقوق مدنی تأکید دارد، نه بر تبعیض، حذف و کنترل اجتماعی.
واقعیت این است که پدیدهای مانند زهران ممدانی، بیش از آنکه مایه افتخار جریان داعیهدار ارزشها باشد، آینهای برای بازاندیشی در مفهوم دموکراسی و نمایندگی در جوامع مسلمان است. در محیطی که هنوز درباره حضور نیمی از جمعیت جامعه یعنی زنان در ورزشگاه یا انتخاب شهردار زن و وزیر اهل سنت، مناقشاتی وجود دارد، انتخاب یک فرد شیعه در نیویورک، باید که نه صرفا مایه «شادی»، بلکه فرصتی برای «تأمل» باشد، در اینکه چرا نظامهای سکولار غربی، با وجود همه نقصانها و خطاهایشان، در پذیرش دیگری موفقترند؟
از این منظر، ذوقزدگی برخی تحلیلگران محافظهکار، بهویژه در طیف تندرو، بیش از هر چیز یادآور نوعی «بحران معنا در گفتمان اقتدارگرا» است؛ جریانی که چون درون خود از الگوی مشارکت برابر تهی شده، به دنبال نمونههای بیرونی میگردد تا در پرتو آن مقبولیت بگیرد. این نوع تحلیلها نشان میدهد که بخشهایی از جریان محافظهکار، در بحران مزمن فقدان دستاورد داخلی قابل افتخار گرفتارند و ناگزیرند برای بازسازی اعتمادبهنفس سیاسی خود، به موفقیتهای «دیگران» چنگ بزنند.
به این واقعیت، میتوان از منظر نشانهشناسی فرهنگی نیز نگریست؛ آنجا که ذوقزدگی از پیروزی ممدانی در رسانههای محافظهکار، درواقع نوعی «جابهجایی معنایی» است؛ زیرا که «جهان غرب، که در گفتار رسمی همواره با مفاهیمی مانند انحطاط و فساد پیوند خورده، حالا ناگهان به عرصه تحقق آرمانهای اسلامی بدل میشود، فقط چون یک چهره شیعه در آن موفق شده است!!».
این تغییر لحن، نه حاصل نوعی «تحول فکری»، بلکه نشانه «استیصال گفتمان بسته» در مواجهه با واقعیتهای جهان آزاد است: جهانی که در آن، مسلمانبودن یا نبودن کسی، مانع مشارکت مدنی او نمیشود.
در نهایت، زهران ممدانی، نه نشانه «نفوذ تشیع در غرب» است و نه سندی بر «پیروزی گفتمانهای شرقی»؛ او محصول یک نوع «محمل دموکراتیک» است که -با همه کاستیهایش- هنوز به اصول نمایندگی، مشارکت و حقوق برابر پایبند است.
اگر پیام ۱۳ آبان و انتخاب شیعهای به شهرداری نیویورک قرار باشد به جایی برسد، شاید نه به نیویورک، بلکه به تهران بازگردد تا یادآوری کند که قدرت واقعی از رأی، گفتوگو و تحمل دیگری میآید، نه از مصادره دستاورد دیگران به نام خود.
پرهیزی از این تذکار نیست که این جریان، کار را به جایی رسانده است که چهرههایی بنیادین مانند هاشمیرفسنجانی، سیدحسن خمینی و ناطقنوری را از «دایره تنگ برداشت خود از انقلاب اسلامی» بیرون میدانند.
پایان سخن آنکه در جهانی که مرزها هر روز نمادینتر میشوند، موفقیت ممدانی را باید نه «فتح نیویورک»، بلکه «پیروزی عقلانیت مدنی بر ایدئولوژی انحصار» دانست؛ نوعی پیروزی که اگر درسی برای ما دارد، آن است که هیچ ملتی از مسیر «حذف»، به «عزت» نمیرسد.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.